عصر ایران؛ هومان دوراندیش - غلامرضا مصباحیمقدم، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته است که مردم ما قانع نیستند. مردم چین به یکی دو وعده غذا در شبانهروز اکتفا میکردند تا به توسعه رسیدند. علت اصلی تورم انتظارات تورمی است.
فرض کنیم که یکایک مردم ایران تعهد بدهند هر شبانهروز فقط یک وعده غذا میخورند تا کشوری توسعهیافته داشته باشیم. آیا مشکل حل میشود؟ قطعا نه؛ چراکه جناب مصباحی مقدم، به تبع جناح سیاسی متبوعش، با "توسعه" هم مشکل دارد.
راستگرایان ایرانی "توسعه" را معادل غربگرایی و حل شدن در فرایند جهانی شدن میدانند. واقعیت هم این است که پذیرش "توسعه" یعنی دست کشیدن از تقابل با جهان غرب و تندادن به بسیاری از ملاکهای "غربی" برای ساختن جامعهای مقبول (و نه ایدهآل).
بنابراین، از نظر جناب مصباحی مقدم، مشکل فقط فقدان قناعت و پرخوری مردم ایران نیست؛ مشکل همان "توسعه" است. پس چه دلیلی دارد وقتی بحث ناتوانی دولت در سیر کردن شکم ملت مطرح میشود، بگوییم چینیها روزی یک وعده غذا خوردند و به توسعه رسیدند؟
چون آقای مصباحی مقدم در مقام مشخص کردن مقصر وضع اقتصادی موجود، میخواهد توپ را به زمین مردم بیندازد. بنابراین عجالتا ترجیح میدهد فراموش کند همفکرانش چقدر در نفی و تحقیر توسعه و رفاه و پیشرفت سخن گفتهاند.
گفتوگو با جدل فرق دارد. در مقام جدل، گوینده به هر چیزی چنگ میزند تا حرفی برای گفتن داشته باشد؛ ولو آن چیز پدیدۀ غربی "توسعه" باشد که مقبول راستگرایان ایرانی نیست. چهرههای این جناح سیاسی بارها گفتهاند ما برای توسعه و رفاه انقلاب نکردیم.
اما توسعه به کنار. بر فرض که مردم ایران علاقهای به رفاه و توسعه نداشتند و ندارند. طبق وعدههای بنیانگذار جمهوری اسلامی، قرار بود همۀ مستمندان صاحبِ خانه شوند. قرار نبود مستمند و غیرمستمند روزی یک وعده غذا بخورند مبادا تورم افزایش یابد و دولت سرافکندهتر شود.
اساسا دولت (به معنای وسیع کلمه) تأسیس میشود تا زندگی مردم راحتتر شود. اگر قرار است دولت به مردم بگوید روزی یک وعده غذا بخورید، اصلا چه نیازی است به تأسیس دولت؟ مردم خودشان در غیاب دولت کار اقتصادیشان را انجام میدهند و هر روز هم مغازهشان بابت پوشش مشتریهایشان پلمب نمیشود و از نان خوردن نمیافتند. کلی شغل ممنوعه هم آزاد میشود و چرخ اقتصاد "جامعۀ بیدولت" بهتر هم میچرخد!
اما از شوخی گذشته، اینجا ایران است نه چین. در سال 57 هم مخاطب آن وعدههای اقتصادی "مردم ایران" بودند. یعنی قرار بود حکومت اسلامی در "ایران" تاسیس شود و "مردم ایران" از فواید تاسیس چنین حکومتی بهرهمند شوند. طبیعتا این فواید صرفا "معنوی" ترسیم نمیشدند. در بیت اول سرود نخست جمهوری اسلامی هم خوانده میشد: شد جمهوری اسلامی به پا/ که هم دین دهد هم دنیا به ما.
بنابراین مردم حق دارند بپرسند "دنیای ما" چه شد؟ این "سیاستهای انقلابی" اگر دنیای مردم را آباد نکند، خلف وعده صورت گرفته و در قرآن هم آمده است: یا ایها الذین ءامنوا لِمَ تقولونَ ما لا تفعلون؟ (ای مؤمنان، چرا چیزی را میگویید که به آن عمل نمیکنید) بدتر اینکه در آیۀ بعدی هم آمده است: كَبُرَ مَقتاً عند ٱللَّهِ أَن تقولُواْ ما لا تفعلون (خداوند سخت به خشم مى آيد كه چيزى بگوييد و به جاى نياوريد). (سورۀ صف، آیات 2 و 3)
آیۀ 3 را علامۀ طباطبایی نیز در تفسیر المیزان این طور ترجمه کرده: خشم بزرگى نزد خدا منتظر شما است اگر بگوييد آنچه را كه عمل نمى كنيد.
برخی از فیلسوفان سیاسی جهان غرب گفتهاند «صدای مردم صدای خداست». بنابراین شاید اعتراضات سرشار از خشم چند سال اخیر، تا حدی مصداق و مظهر همان خشم بزرگ و منتظَرِ ناشی از نقد نشدن وعدهها باشد. یعنی نمیشود همۀ اعتراضات را انداخت گردن بیبیسی و ایراناینترنشنال و منوتو.
اما گذشته از این حرفها، معلوم نیست چرا حضراتی مثل جناب مصباحی مقدم همیشه طلبکار مردماند؟ پس تواضع کی و کجا باید به کار آید؟ وضع موجود را بقال و نانوا و میوهفروش سر کوچه رقم نزدهاند. این وضع محصول سیاستهای کسانی است که در مقام سیاستگذاری بودهاند.
نتایج اقتصادی این سیاستها قابل دفاع نیست. و چون قابل دفاع نیست، عضو محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام توپ را به زمین مردم انداخته و تورم را ناشی از پرخوری مردم دانسته است. اما آیا بهتر نیست آقای مصباحی مقدم و همفکرانشان در برابر مردمی که با انقلابشان راه به قدرت رسیدن امثال ایشان را باز کردهاند، متواضعانه سخن بگویند و زبان عذرخواهی داشته باشند؟
به ویژه اینکه روحانیت به عنوان نهادی که همواره در متن و بطن جامعه حضور داشته، مردم ایران را میشناخت و به آنها وعدۀ برپایی حکومتی داد که دنیایشان را هم آباد میکند. تصویری که در سالهای قبل از انقلاب و سالهای نخست انقلاب از "حکومت اسلامی" ترسیم میشد، به هیچ وجه دلالت نداشت بر اینکه مردم در ذیل حاکمیت چنین حکومتی، باید روزی یک وعده غذا بخورند و اگر چنین نکنند، مقصر مشکلات اقتصادیاند.
آن تصویر، "حکومت عدل علی" را تداعی میکرد و قرار بود حکومتی از این دست، جامعه را از چنگ فقر و بیعدالتی برهاند. حال که "واقعیت" مطابق "تصویرها" و "وعدهها" نشده، آیا رواست که یک روحانی به مردم ایران بگوید چرا شبیه مردم چین نیستید؟ چون اولین سؤال مردم از این روحانی محترم این خواهد بود که چرا شما در چین حکومت تشکیل ندادید؟ سؤال بعدی این است که چرا از اول نگفتید ما باید مثل مردم چین زندگی کنیم؟
وانگهی، دولت چین در حال ادارۀ جامعهای است که بیش از 1 میلیارد و 400 میلیون نفر جمعیت دارد. جمعیت ایران اما 85 میلیون نفر است. ضمنا مطابق آموزههای اسلامی و بخصوص شیعی، مردم حق دارند از حاکمان خودشان انتقاد کنند. ولی در فرهنگ سیاسی چین، که عمیقا متاثر از آیین کنفوسیوس است، فردیت در چین زمینخوردۀ اطاعت است. در چین اطاعت مردم و اقتدار حاکم تا بیخ نهادینه شده و سلسلهمراتب باید رعایت شود و کسی نباید به فردی در مرتبۀ بالاتر ایراد و اشکالی وارد کند؛ چه رسد به افرادی که در مقام حکمرانیاند.
اگر در جامعۀ شیعی ایران چنین فرهنگ سیاسیای حاکم بود، اصلا انقلابی شکل نمیگرفت که امروز آقای مصباحی مقدم بتواند به مردم بگوید روزی دو وعده غذا بخورید یا یک وعده. همۀ مردم، ولو ناراضی، از اعلیحضرت و مقامات دربار و دولت اطاعت میکردند و روحانیت انقلابی هم عِده و عُدهای پیدا نمیکرد که قیام کند برای تاسیس حکومتی شبیه "حکومت عدل علی".