عصر ایران- تا صحبت از ادبیات میشود همه یاد آثار بزرگ میافتند و شعر و جنبه های فاخر آن. حال آنکه ادبیات در قالب هایی چون رُمان های کمتر مشهور هم میتواند و باید بسیار سرگرمکننده هم باشد.
تا صحبت از سرگرمی میشود اما آخرین گزینه کتاب است آن هم با قیمتهای سرسامآور ناشی از فشارهای خارجی و توهمات سیاسی و اقتصادی داخلی که زندگی را بر طبقه متوسط تلخ کرده است.
تا جایی که «مجمع الجزایر گولاک» نزدیک به 500 هزار تومان قیمت خورده و اگر جلدهای دیگر هم در کار باشد سر به یکونیم میلیون میزند.
با این حال همچنان میتوان با قیمت کم رُمان خوب خواند و «گشنگی» نوشتۀ کتایون سنگستانی که خوشبختانه به سرعت به چاپ دوم هم رسیده یکی از آنهاست و همین چاپ دوم یعنی خود مخاطبان به هم معرفی میکنند.
گشنگی روایت تقلای طبقه متوسط است برای ماندن و آن قدر واقعی و تصویری نوشته که قابلیت تبدیل به یک فیلم سینمایی جذاب را هم دارد و اگر طولانیتر بود چه بسا سریال در شبکه نمایش خانگی. اگر این شبکه را هم مدعیان بی هنر ابتر نکنند.
توضیح پشت جلد کتاب گویاست و داستان را لو نمیدهم: «روایت دختر جوانی که با مادر و برادر و پدر پیری که به آلزایمر مبتلاست در خانهای کوچک زندگی می کند. شیوا طراح لباس است و میخواهد به هر طریق ممکن وارد یکی از مشهورترین مزون های لباس زنانه تهران شود. مزونی که فقط برای آدم های خاص لباس طراحی میکنند و البته برخی از مشتری های آن به شکلی معماگونه میمیرند».
هنر نویسنده توجه به جزییات کم اهمیت و تعیین کننده است و آن قدر در خلق قصه ماهر است که خواننده را یک نفس با خود جلو میبرد.
در همین دو روز تعطیل و طی تنها چند ساعت «گشنگی» را خواندم و حالا همان حس بعد از تماشای فیلم «برادران لیلا» را دارم. با این تفاوت که به لطف سیاستهای ضدفرهنگی برادران لیلا با بازی فوقالعاده سعید پور صمیمی را به جای پردۀ سینما در مونیتور کامپیوتر دیدیم بی پرداخت وجه و با حس گناه ولی کتاب را خریدم و خواندم. (نگویید وقت نداریم که دیدهام گاه در مطب پزشک فردی سه ساعت تمام منتظر نشسته و تمام مدت به دیوار نگاه میکند! حتی به گوشی خود زیاد سرک نمیکشد. فقط انتظار می کشد. این ژن خیره شدن انگار در همه ما هست. انتظار و انتظار . در حالی که اگر سرگرم خواندن چیزی باشیم عقربههای ساعت هم میجهند نه آن که حس کنیم میخزند؛ این "جهیدن و خزیدن" را البته شهلا جاهد معشوقه فوتبالیست مشهور در قالب شعری در زندان آورده بود).
اذعان میکنم چندان اهل رمان نیستم و کتابهای دیگر خصوصا تاریخی و سیاسی و ادبی و مجموعه مقالات را ترجیح میدهم چون رمانخوانی مستلزم تمام کردن کتاب است در حالی که در آثار دیگر بخشهایی کفایت میکند!
این یادداشت اما میخواهد بر جنبه سرگرمی ادبیات تاکید کند و چه کار خوبی میکند نشر چشمه که آثاری از این دست یا ژانر قصهگو و جریانمحور را ذیل عنوان « قفسه آبی» قرار میدهد تا مخاطب مطابق علاقه و سلیقه انتخاب کند و اگر به ژانر پلیسی و نوآر و جنایی علاقه دارد برود سراغ کتابهای «قفسه سیاه» و اگر شیفته آثار ساختارگرا و جریانگریز است کتابهای «قفسه قرمز».
بدین ترتیب اگر «گشنگی» به دلتان نشست می توانید بروید سراغ کتابهای دیگر قفسه آبی یا منتظر سومین اثر نویسندۀ گشنگی باشید. ( قبلی – جلبک- را نخواندهام.)
از قیمت 500 هزار تومانی بعضی کتابها گفته شد اما رُمان سرگرمکننده و جذاب «گشنگی» فقط 68 هزار تومان قیمت دارد و میتوان پرسید با این مقدار پول چه سرگرمی دیگری متصور است؟
شاید تنها بتوان با سرشکن کردن هزینه اشتراک در شبکه نمایش خانگی نمونهای به دست داد ولی غیر آن نه. همین بلیت تئاتری که این روزها مخاطب پیدا کرده ( تماشای نمایش "خوشدلان" نوشتۀ سعید پور صمیمی -که ذکر خیر او رفت- گویا 200 تومانی آب میخورد.)
خود نویسنده رمان هم در گفتوگو با شمارۀ قبل مجلۀ تجربه گفته بود: نویسنده باید سرگرم کردن بلد باشد.
برای نویسندۀ این سطور یکی از دلایل جذابیت این رمان استفاده از کلمات و ترکیبات تازه است. خانم سنگستانی خود میگوید: «یکی از مهمترین ابزارهای نویسنده کلمه است. هر قدر نویسنده کلمات بیشتری بلد باشد و دایرۀ واژگان او گسترده تر باشد بهتر میتواند قصهاش را تعریف کند. خواندن متون و گشتن در فرهنگ فارسی واقعا برای من کمک کننده است.»
گواهی میدهم راست می گوید و مثال خود او گویاست: «وقتی به جای "تندتند رفتم" بنویسم "گوراگور رفتم" بافتی در زبان ایجاد میکند که به پرداخت شخصیت کمک میکند.»
پس با 68 هزار تومان هم چند ساعت سرگرم شدهاید و هم واژگانی تازه در مقابل شما رخ نمودهاند.
شاید نقل یک عبارت کافی باشد: «آبِ کلِ وجودم از چشمهایم می زند بیرون. کاش میشد یک روز در سال، زندگی بیخیال ما شود. من که همۀ زندگیام شده قسط و قرض و سگدو زدن. من که درست در آستانۀ ورشکستگی آقا (پدر) به دنیا آمدم و مادرم حتی گلدان پیچکش را بیشتر از من دوست دارد. من که متلاشی شدم بس که تلاش کردم.»
می بینید که «من که متلاشی شدم بس که تلاش کردم» هم واقعیت زندگی مردمان گرفتار تورم و تحریم است و هم بازی زبانی زیبایی با تلاش و متلاشی دارد.
البته تصور نکنید این کتاب روایت فقر است. نه! حکایت تقلا برای ماندن در طبقه متوسط است و همین است که آن را جذاب و واقعی کرده است.
گفتن ندارد که یکی از دلایل معرفی کتاب نثر شسته و رُفته و تسلط نویسنده به واژگان است. پس اگر علاقه به نوشتن دارید هم «گشنگی» گزینه مناسبی است.
مهم ترین ویژگی آن برای مخاطبانی که زیاد حوصله ندارند هم ریتم تند آن است. کتایون سنگستانی در همان مصاحبه به این نکته هم اشاره کرده است:
«ریتم داستان تند است. این ریتم تند تابع جهانِ داستانِ گشنگی است. جهانی که درش آدمها فرصت کمی دارند. چون شیب رفتن به سمت ویرانی تند است.آنها باید به وقایع واکنش نشان دهند. چون روند ویرانی خیلی سریع است.»/م.خ
لطف دارید. اما ادبیات و رمان با دنیای خیال و تخیل سر و کار دارد حال آن که روزنامه نگاری و کار رسانه ای و رصد سیاست و تاریخ معاصر با واقعیت. تلفیق این دو دشوار است. ضمن این که قصه نویسی کاری بسیار تکنیکی است.
معرفی کتابهای خوب با موضوعات و محتوی و فرم و ... عالی،
ایکاش سایر رسانه ها نیز مانند شما ، بدون یکجانبه نگری و تعصب،
در معنای واقعی کلمه ، مبادرت به انجام امور فرهنگی جهت فرهیختگی هر چه بیشتر مردم عزیز ایران می نمودند.خداوند
متعال پشتیبان شما اساتید گرامی در این راه صعب و سخت،
برایتان استمرار آرزو میکنم در این ایامی که نیاز است باشید
تا به امثال من " چگونه زیستن را بیاموزید " ...مانا باشید