صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۹۰۱۷۴
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۳ - ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ - 13 May 2023
یک چهره – یک روایت

امیر حسین فطانت؛ مرگ یهودای خائن در پروندۀ گلسرخی - دانشیان/ شهامت اعتراف داشت

شنبۀ هفتۀ پیش کسی درگذشت که نام او با مشهورترین دادگاه سیاسی ایرانِ پیش از انقلاب یعنی دادگاه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان و ده نفر در همان پرونده گره خورده بود و به جای انکار و افسانه‌سرایی شجاعانه تن به اعتراف داد...

   عصر ایران؛ فرشاد قوشچی- شنبۀ هفتۀ پیش کسی درگذشت که نام او با مشهورترین دادگاه سیاسی ایرانِ پیش از انقلاب - محاکمۀ خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان و ده نفر در همان پرونده -گره خورده بود. آن شخص امیر حسین فطانت بود و تمام- بله تمام زندگی او پس از آن دادگاه و اعدام آن دو - تا لحظۀ مرگ تحت‌الشعاع همان رخداد بود و هرگز نتوانست از سایۀ آن بیرون بیاید.


   او در سال 1328 در شیراز به دنیا آمد و از دبیرستان کمال نارمک دیپلم گرفت. دبیرستانی که مؤسس آن دکتر یدالله سحابی از بنیان‌گذاران نهضت آزادی ایران بود.  فطانت، در آزمون سراسری پذیرفته و دانشجوی رشتۀ پزشکی دانشگاه پهلوی شیراز شد.


  جالب این که با انگیزۀ غالب در علاقه به پزشکی سراغ این رشته نرفت بلکه بیشتر به این خاطر دانشجوی پزشکی شد که طبق گفتۀ خود، شیفتۀ چریک نام‌دار آرژانتینی ارنستو چه گوارا شده بود. چه، چه‌گوارای انقلابی و مارکسیست پزشک هم بود. 


  فطانت سپس تحت تاثیر ایدئولوژی مارکسیستی با گروهی به نام فلسطین همراه و به اتهام هواپیما‌ربایی دستگیر شد و دو سال زندانی بود.


   در آخرین سال دهۀ 40 خورشیدی در زندان قزل‌قلعه و سپس قصر با کرامت دانشیان در یک بند بودند و از همان ایام زندان صمیمت و رفاقتی بین این دو برقرار می‌شود. چندی بعد هر دو آزاد شدند و هر یک به راهی رفتند. دیدار مجدد آن‌ها به تعبیر فطانت به طور اتفاقی و در فاصله دو کلاس دانشکده با نوشیدن «یک فنجان چای بی موقع» رقم خورد. 


  فطانتی که دیگر بیش از این نمی‌‌خواست یک انقلابی باشد و مسیری متفاوت برگزیده بود ناگهان با تقاضای تهیه سلاح برای طرح گروگان‌گیری ولیعهد (‌رضا پهلوی در سن نوجوانی) رو‌به‌رو می‌شود. 


  کرامت (دانشیان) که از پیشینۀ فعالیت‌های منجر به زندان رفیق خود خبر داشت، می‌پنداشت فطانت با چریک‌های فدایی خلق مرتبط است و آنچه نمی‌دانست این بود که فطانت دیگر نمی‌خواهد مانند یک انقلابی بمیرد و به خاطر بازگشت به دانشگاه تعهد همکاری با ساواک داده است.

                                                            از چپ تصویر: کرامت دانشیان و خسرو گلسرخی در دادگاه


بی شک تمام مدارک و شواهد خیانت امیرحسین فطانت به کرامت دانشیان حکایت می‌کند و این که او به ساواک گزارش داده بود.  خود نیز بر این خیانت صحه می‌گذارد. هر چند به گونه‌ای درصدد توجیه بر می‌آید:

  «سرنوشت، اراده خود را بر من تحمیل کرده بود. گویی هیچ انتخاب دیگری نداشتم.... برایم مهم نبود با زندانی شدن کوتاه مدتش پی خواهد بُرد که از طرف من لو رفته است. حتی برایم مهم نبود که خائن نامیده می‌‌‌شوم. برایم این مهم بود که کرامت یک بار دیگر فرصت خواهد یافت تا حرف‌های من را مرور کند و شاید این بار بفهمد که وقتی برای او از روشنفکران می گفتم چه منظوری داشتم.»


   پس از انقلاب با آشکار شدن نقش او در لو دادن کرامت دانشیانی که مثل خسرو گلسرخی اعدام شد  و ترس از خون‌خواهی چریک‌های فدایی ، همچون یهودی سرگردان آواره دنیا می‌شود و در نهایت سر از کلمبیا در می‌آورد. 


   فطانت 40 سال پس از تیر‌باران دانشیان و گلسرخی ، خاطرات خود را در کتابی با عنوان « یک فنجان چای بی موقع » نوشت و منتشر کرد.


   پس از آن دیگر کسی در خیانت فطانت تردید نداشت هرچند می کوشید توجیه کند. اما در اینکه کتاب خاطرات او از نادر منابع فارسی است که در آن از ادبیات اعترافی کم‌مانندی بهره می‌برد نیز جای هیچ شک و شبهه‌ای نیست. آن هم در فرهنگی که کمتر کسی به این کار و آن هم با این صراحت مبادرت می‌ورزد و تن در می‌دهد. 


   فطانت در فصل «یک اعتراف شرم‌آور» می‌گوید: پس از آزادی از زندان اوین در سال 1359 به سرقت گردن‌بندی طلا از خانه پیرمرد و پیرزنی تنها در حوالی میدان فردوسی اقدام می‌کند. 

  ابتدا به ترکیه و پس از آن به فرانسه می‌رود. در پاریس با یک زن ولگرد خیابانی اهلِ کلمبیا  به نام پاتریسیا هم خانه می‌شود.  ز این پس شغل‌شان دزدی، کلاه‌برداری و عیاشی است. هیچ‌کدام چیزی برای از دست دادن نداشتند. فطانت به روشنی گفته : «‌من برای گذران زندگی کارهای زیادی کرده‌ام ، اما زیاد کار نکرده‌ام.»

  پیش از مرگ او تاریخ مکتوب و شفاهی معاصر ایران مُهر قضاوت خود را در رابطه با او بر صفحات اش حک کرده بود. جالب است بدانید که فطانت  به سبب اقامت در کلمبیا دو کتاب هم از گابریل گارسیا مارکز نویسندۀ پرآوازه را از زبان اصلی به فارسی برگردانده بود.


   امیر حسین فطانت 32 سال در ایران زیست و 42 سال در خارج از ایران و با این که می‌توانست برای التیام داغ خیانت و اندکی تطهیر از 42 سال خارج‌نشینی افسانه‌ها بسراید اما به هر چه کرده بود اعتراف کرد و گزاف نیست گفته شود دست کم شهامت اعتراف داشت. 


  او در فصلی از خاطرات خود زیر عنوان « میان نیک و بد » می‌نویسد: « بعضی تصمیم‌گیری‌ها ساده است و برخی هم مشکل. بعضی منجر به نتایج و حوادث و بعضاً تراژدی‌های بزرگی می‌شود خارج از تصور ... مشکل آنجاست که بعضی تصمیم‌ها که اول ساده و بدیهی به نظر می‌رسد به وقایعی بسیار پیچیده می‌انجامند که طومار زندگی و سرنوشت آدم‌های زیادی را در هم بپیچند و برگی بس شاخص را بر یک دوران تاریخی می افزایند.»


    امیر حسین فطانت درست یک هفته قبل در چنین ساعاتی و در روز شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ در کلمبیا درگذشت. نزدیک به 50 سال بعد از اعدام خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان؛ همان رفیقی که لو داده بود.


 نام او طی ۵۰ سال یعنی از سال ۱۳۵۲ تا روز مرگ با گروه کرامت دانشیان- خسرو گلسرخی و دادگاه آن‌ها گره خورده بود. او که خود به اتهام تلاش برای هواپیما‌ربایی و ارتباط با چریک‌های  فدایی خلق دو سال در اواخر دهه 40 خورشیدی زندانی شده بود کرامت دانشیان را لو داد. 


  نقشه ساواک این بود که به اشتباه خود اعتراف کنند و با تاکید بر مارکسیست بودن‌شان جامعه از آنها فاصله بگیرد و به خاطر همین دادگاه گلسرخی از تلویزیون پخش شد اما با کاری که گلسرخی کرد و امتناع دانشیان از اعتراف داستان مطابق تصور ساواک و فطانت پیش نرفت و گلسرخی و دانسیان به اعدام محکوم و در ذهن مردم به قهرمان بدل شدند و انگ یهودای خائن بر پیشانی فطانت نشست و این داغ ننگ از آن پس با او بود تا لحظه مرگ.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200