صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۸۰۶۳۳
تاریخ انتشار: ۱۵:۰۲ - ۰۸ اسفند ۱۴۰۱ - 27 February 2023
کتابخانۀ عصر ایران

حدس‌های درست «جان استوارت میل» دربارۀ سوسیالیسم

حدس‌های استوارت میل دربارۀ آینده درست است / وی همچنین اگرچه سوسیالیست نبود، ولی با برخی از نقدهای رادیکال سوسیالیست‌ها به نظام سرمایه‌داری موافق بود.

عصر ایران؛ هومان دوراندیش - «یادداشت‌هایی دربارۀ سوسیالیسم» کتابی است از جان استوارت میل، فیلسوف بریتانیایی و لیبرال قرن نوزدهم. استوارت میل این کتاب را، که در واقع یادداشت‌هایی حاوی تأملات او دربارۀ سوسیالیسم بوده، در سال 1869 نوشت و در سال 1873 از دنیا رفت.

او فرصت نکرد آنچه را که نوشته بود، گسترش دهد و مسئلۀ سوسیالیسم را بیش از پیش بکاود و بررسی کند؛ ولی همین چیزی هم که نوشته، عمیق و تأمل‌برانگیز است و از خردمندی و انصاف او خبر می‌دهد.

کتاب که در زمستان 1401 منتشر شده، مترجمش پوریا گل‌شناس است و ناشرش نیز "نشر چرخ".

جان استوارت میل را برخی پدر لیبرال‌دموکراسی می‌دانند. یعنی او لیبرالی بود که دریافته بود لیبرالیسم به تنهایی کافی نیست و باید با دموکراسی هماغوش شود. در زمان جان لاک چنین ضرورتی احساس نمی‌شد؛ زیرا در قرن هفدهم لیبرالیسم تازه از خاک تاریخ سر برآورده بود و مشغول زورآزمایی با کلیسا بود.

در قرن هجدهم، لیبرالیسم با شاهان مطلقه درگیر بود و زمانی که جان استوارت میل به عرصه رسید، یعنی در قرن نوزدهم، کلیسا و استبدادهای مطلقه تا حد زیادی در برابر لیبرالیسم سپر انداخته بودند و سوسیالیست‌ها به مصاف سرمایه‌داری لیبرال آمده بودند.

در واقع در قرن نوزدهم کارگران در موضعی همانند موضع بورژواها در سده‌های هفدهم و هجدهم قرار داشتند. یعنی خواستار حقوقی بودند که در ساختار اجتماعی و سیاسی برایشان تعریف نشده بود. بورژواها پیشتر حق و حقوقشان را از کلیسا و پادشاهان ستانده بودند و دست گشاده‌ای در دولت داشتند و دنیا به کامشان شده بود، حالا کارگران مدعی و طلبکار بودند.

جان استوارت میل به فراست دریافته بود که بی‌اعتنایی به طبقۀ کارگر، سرشت دموکراتیک لیبرالیسم را تباه می‌کند. هم از این رو، برخلاف لیبرال‌های دست راستی، لیبرالی چپ‌گرا بود. البته اینکه او یک لیبرال چپ بود، به این معنا نبود که او سوسیالیست است؛ بلکه معنایش این بود که برای استوارت میل، عدالت اجتماعی و اقتصادی اهمیت دارد.

در واقع استوارت میل دغدغۀ رفاه کارگران را داشت و کاستن از فقر و نابرابری‌های حقوقی و اقتصادی و اجتماعی را در راستای تحقق عدالت می‌دید. مخلص کلام اینکه، استوارت میل چشم‌بستن بر مطالبات کارگران را غیردموکراتیک می‌دید و اعراض از دموکراسی را نیز خلاف روح لیبرالیسم می‌دانست.

وی همچنین اگرچه سوسیالیست نبود، ولی با برخی از نقدهای رادیکال سوسیالیست‌ها به نظام سرمایه‌داری موافق بود و نظام موجود در بریتانیا را بهترین نظام ممکن و بی‌نیاز از اصلاح نمی‌دانست. در واقع او مدافع منصف سرمایه‌داری لیبرال بود و چشم‌بسته از صدر و ذیل آن نظام دفاع نمی‌کرد.

هنگامی که استوارت میل این یادداشت‌ها را می‌نوشت، مارکس هنوز زنده بود و سوسیالیسم و کمونیسم نقل محافل روشنفکری و کارگری بودند. بنابراین میل ضروری می‌دید که به "مسئلۀ سوسیالیسم" بپردازد و به عنوان یک فیلسوف لیبرال، موضعی خردمندانه و منصفانه و دموکراتیک دربارۀ سوسیالیسم اتخاذ کند.

در سال 1879 که هلن تایلور، دخترخواندۀ جان استوارت میل، که فمینیست و بازیگر نیز بود، یادداشت‌های میل را به درخواست سردبیر مجلۀ مهم "فورت‌نایتلی ریویو" در اختیار این مجله قرار داده بود، ‌مارکس و انگلس هنوز زنده بودند و غوغای سوسیالیسم و کمونیسم در اروپا فراگیر شده بود.

کتاب میل در چهار فصل تدوین شده. فصل اول "درآمد" است، فصل دوم "اعتراض‌های سوسیالیستی به سامان کنونی جامعه"، فصل سوم "بررسی اعتراض‌ها"، فصل چهارم "دشواری‌های سوسیالیسم".

لحن میل در این کتاب پخته و ملایم است. در ایامی که مارکس در لندن با لحنی تند و تیز علیه سرمایه‌داری و لیبرالیسم می‌نوشت، استوارت میل با ملایمت و ادب یک جنتلمن لیبرال، ادعاهای سوسیالیست‌ها را بررسی می‌کند بی‌آنکه در دفاع از جامعۀ لیبرال انگلستان، ملتهب شود و عنان قلم از کف بدهد.

 او تاکید می‌کند که هدفش بررسی بی‌‌طرفانۀ سوسیالیسم است. هم از این رو سنگ سرمایه‌داری را به سینه نمی‌زند و گاه حتی نقدهایی رادیکال به سرمایه‌داری وارد می‌کند و نسبت به تحقق برخی از خواسته‌های رادیکال سوسیالیست‌ها اظهار امیدواری می‌کند؛ اگرچه تحقق فراگیر آن‌ها را منوط به بیرون آمدن موفقیت‌آمیز از کورۀ "آزمون" می‌داند؛ آزمونی در گستره‌ای محدود و ناویرانگر.

«یادداشت‌هایی دربارۀ سوسیالیسم» سرشار از روشن‌بینی و آینده‌نگری است. حدس‌های استوارت میل دربارۀ آینده درست است. کتاب با این جمله آغاز می‌شود: «در دیار بزرگی در آن سوی اقیانوس اطلس، که امروزه کمابیش نیرومندترین کشور جهان است و به زودی عظمتش بی چون و چرا خواهد بود...»

میل 76 سال قبل از پایان جنگ جهانی دوم، به درستی پیش‌بینی کرده که آینده از آن ایالات متحدۀ آمریکاست.

یا مثلا میل در همان صفحات آغازین، از قانون اصلاحات 1867 در بریتانیا که به بخشی از مردان کارگر شهرنشین در انگلستان و ولز حق رای داد، استقبال کرده و می‌گوید: «{این قانون} به طبقه‌های کارگر مجال داده که روز به روز از قدرت انتخاباتی بیشتری بهره ببرند و این افزایش بسیار زیادِ قدرت انتخاباتی پایدار و همیشگی است.»

جدا از ورود نمایندگان کارگران به پارلمان بریتانیا، در قرن بیستم رهبران حزب کارگر 7 بار به نخست‌وزیری بریتانیا رسیدند و جمعا 26 سال قدرت را در اختیار داشتند. آخرین آن‌ها تونی بلر بود که سه سال از ده سال زمامداری‌اش در قرن بیستم بود.

در واقع در جامعۀ لیبرال‌محافظه‌کار بریتانیا، نمایندگان سیاسی طبقۀ کارگر، یک‌چهارم قرن بیستم بالاترین مقام سیاسی کشور بودند. مهم‌تر اینکه، حزب کارگر در صد سال اخیر، یکی از دو حزب اصلی بریتانیا بوده است.

جان استوارت میل (1873-1806)

استوارت میل در 1869 تاکید کرده بود که نمایندگان سیاسی طبقۀ کارگر در بریتانیا جایگاه درخوری بدست می‌آورند؛ ولی مارکسیست‌ها تا حوالی سال 1920 مشغول این بحث با یکدیگر بودند که آیا کارگران باید در انتخابات پارلمان‌های اروپایی شرکت کنند یا خیر؟

میل همچنین حدس درست دیگری هم دربارۀ کارگران انگلیسی دارد. او نوشته است: «آن‌ها نیز به زودی شیوه‌های بسنده‌ای خواهند یافت که قدرت انتخاباتی جمعی و اشتراکی‌شان را در راستای پیشبرد هدف‌های مشترک‌شان کارآمد کند. و زمانی که چنین کنند، در راهی نابسامان و بی‌اثر، یعنی راه مردمانی که خو نگرفته‌اند سازوکار مشروع و قانونی را به کار گیرند، گام نخواهند گذاشت و همچنین به انگیزۀ غریزۀ محضِ برابری‌خواهی دست به عمل نخواهند زد.»

در واقع او می‌گوید طبقۀ کارگر در بریتانیا مطالباتش را از راه‌های قانونی دنبال خواهد کرد و این حدس او نیز کاملا درست از آب درآمد. "مردمانی که خو نگرفته‌اند سازوکار مشروع و قانونی را به کار گیرند"، توصیف مناسبی برای بلشویک‌هایی مثل لنین و پیروانش است که "به انگیزۀ غریزۀ محضِ برابری‌خواهی دست به عمل" می‌زدند و سلوک سیاسی غیرقانونی و برابری‌خواهی نامتمدنانه‌شان، فجایع بزرگی در تاریخ رقم زد.

میل همچنین از تلفیق لیبرالیسم و سوسیالیسم هم ابایی ندارد به شرط اینکه این تلفیق خردمندانه باشد. او می‌نویسد: «به جای درگیری خشونت‌آمیز و خصمانه میان کهن و نو... می‌توان بهترین بخش‌های هر یک از آن‌ها را در یک ساختار اجتماعیِ  نوساخته در هم آمیخت... هم‌سازیِ نهادهای اجتماعی با وضعیت دگرگون‌شدۀ جامعه باید با خرد و دوراندیشی صورت بپذیرد... آیندۀ آدمی به شدت به خطر خواهد افتاد اگر پرسش‌های بزرگ در نزاع میان "دگرگونیِ جاهلانه" و "مخالفت جاهلانه با دگرگونی" باقی بماند.»

او سوسیالیست‌های انگلیسی را از این حیث بهتر از سوسیالیست‌های آلمانی و فرانسوی می‌داند که واقفند "تصورهای بنیادین آدمی با یورشی ناگهانی... تحقق نیافته‌اند" و می‌گوید: «تا زمانی که این خصیصه همچنان در سرشت طبقه‌‌های کارگر انگلستان جای دارد، چنان که ویژگی عمومی همۀ انگلیسی‌هاست، ممکن نیست که این رهبران خود را نااندیشیده به دست تندروی‌های برخی سوسیالیست‌های خارجی بسپرند که حتی در سوئیسِ هوشیار و متین، آشکارا می‌گویند به براندازی صرف راضی‌اند و لزوم بازسازی پی‌آمدش را به حال خود رها می‌کنند.»

استوارت میل "براندازی" از نظر سوسیالیست‌های اروپایی و غیرانگلیسی را نیز چنین توصیف می‌کند: «منظورشان از براندازی نه تنها برچیدن سرتاسر دستگاه حکومت بلکه گرفتن هر نوع مالکیت از دست همۀ دارندگان است تا این دارایی‌ها در راه نفع همگانی خرج شود؛ اما اگر پرسیده شود چگونه، خواهند گفت پس از براندازی برای تصمیم‌گیری در این‌ باره به قدر بسنده زمان هست.»

این هم یکی دیگر از حدس‌های درست میل است که می‌گوید: «امکان ندارد رهبران کارگران انگلیسی... با بی‌سالاری (anarchy) آغاز کنند، بی‌آنکه باوری را پیش نهاده باشند مبنی بر اینکه چه نوع جامعه‌ای را باید به جای جامعۀ کهن بنا کرد.»

مارکس هر نوع ترسیم دقیق جامعۀ پساسرمایه‌داری را مصداق خیال‌پردازی و "آشپزی در رستوران‌های آینده" می‌دانست و ترجیح می‌داد فقط تصویری بسیار کلی از جامعۀ سوسیالیستی و سپس جامعۀ کمونیستی ترسیم کند.

کارل مارکس (1883-1818)

بنابراین سوسیالیست‌های انقلابی باید با "ایمان به فردای بهتر"، کلنگ تخریب را بر پیکرۀ سرمایه‌داری لیبرال می‌کوبیدند. اما تجربۀ تاریخی تحقق سوسیالیسم در جوامع تحت حاکمیت احزاب کمونیست، نشان می‌دهد که نگرش محتاطانۀ استوارت میل خردمندانه‌تر از وعده‌های دور و دراز کارل مارکس و بی‌پروایی لنین و مائو بود.

میل تاکید می‌کند که با سوسیالیست‌هایی که در پی آزموده شدن سوسیالیسم بر روی جمعیتی گزینش‌شده‌اند، موافق است ولی سوسیالیست‌های انقلابی که می‌خواهند نظام‌های اجتماعی و سیاسی موجود را سرنگون کنند و کل جمعیت یک کشور را به شکلی ناگهانی در ذیل یک نظام سوسیالیستی مستقر سازند، «باید از یک سو، از خرد و فرزانگی‌شان خاطر جمع باشند و از دیگر سو، از رنج و عذاب دیگر مردمان پروایی نداشته باشند.»

استوارت میل با اینکه سوسیالیست‌های انقلابی را در مجموع گزافه‌گو و نابخرد می‌داند، اما می‌پذیرد که آنان طرفداران بسیاری در بین عامۀ مردم دارند زیرا طرحشان «مؤلفه‌های عامه‌پسندی دارد که شکل محتاط‌‌تر و بخردانه‌تر سوسیالیسم از آن عاری است.»

او می‌گوید سوسیالیسم انقلابی «پیمان می‌بندد که آنچه دعوی به انجام رساندنش را دارد شتابان به انجام خواهد رساند و مشتاقان خود را امید می‌دهد که همۀ آرزوهایشان را در زمانۀ خود و به‌ناگهان جامۀ عمل می‌پوشاند.»

سوسیالیست‌های انقلابی، با کارنامه‌ای که در قرن بیستم از خود به جا گذاشتند، در واقع مشمول توصیف پوپر می‌شوند: شارلاتان‌هایی که در سیاست زیاد وعده می‌دهند و به جای ساختن بهشت، جهنم به پا کردند.

کتاب جان استوارت میل اگرچه فقط 76 صفحه است، ولی سرشار از نکاتی در نقد سرمایه‌داری لیبرال و سوسیالیسم انقلابی است. انتقادات دقیق و جزئی او دربارۀ کاستی‌های نظام سرمایه‌داری در بریتانیای قرن نوزدهم و خام‌اندیشی و گزافه‌گویی سوسیالیست‌های انقلابی در اروپای همان عصر، در فصل‌های دوم و سوم کتاب آمده‌اند. فصل چهارم نیز به این موضوع می‌پردازد که چرا تحقق سوسیالیسم دشوار است.

امروزه تجربۀ تاریخی نشان می‌دهد که تحقق شکل ملایمی از سوسیالیسم، فقط در کشورهایی امکان‌پذیر بوده که جمعیت چندانی ندارند. سوئد و سایر کشورهای اسکاندیناوی، دست کم تا اوایل دهۀ 1990 مصداق سوسیال‌دموکراسی بودند و نظام‌های سوسیالیستی موفقی به شمار می‌رفتند.

در کشورهای تابع شوروی نیز، کوبا موفق‌ترین نظام سوسیالیستی را در غیاب هر گونه آزادی سیاسی بنا کرد. جمعیت کوبا مثل سوئد حدود 10 میلیون نفر است و سوسیالیسم در این کشور، با فراز و فرودهایی، دوام آورده است.

استوارت میل 90 سال قبل از پیروزی انقلابیون کوبا، در کتابش این نکته را بارها گوشزد می‌‌کند که امکان تحقق سوسیالیسم در جامعه‌ای با جمعیت انبوه، به شدت محل تردید است. قطعا او سوسیالیسم محقق شده در کوبا را، اگر مشاهده می‌کرد، نمی‌پسندید؛ زیرا سوسیالیسم در غیاب آزادی سیاسی برای استوارت میلِ لیبرال، بی‌ارزش بود.

همچنین او، چنانکه در کتابش تصریح کرده، با نابودی محسنات و فواید سرمایه‌داری لیبرال نیز موافق نبود. یعنی با برپایی یک نظام اجتماعی کاملا سوسیالیستی همدلی نداشت؛ بلکه حداکثر به تلفیق پاره‌های مثبت سوسیالیسم و حتی کمونیسم با سرمایه‌داری لییرال‌دموکراتیک می‌اندیشید.

 

 

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200