صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۷۶۲۶۳
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: ۱۶:۴۸ - ۰۸ بهمن ۱۴۰۱ - 28 January 2023

سرگذشتِ اسلام آمریکایی در ایالات متحده

اولين مرحلۀ مهاجرت مسلمين به آمريكا، در فاصلۀ جنگ داخلی آمريكا تا جنگ جهانی اول صورت گرفت. اينان با استناد به آياتی از قرآن در تأیید مهاجرت ، ورود به كشور مسيحيان برای كسب روزی را موجه می‌دانستند و مطابق تخمين خود مسلمانان شمارشان در ميانۀ دهۀ 1920، پنجاه تا شصت هزار نفر بود.

  عصر ایران؛ هومان دوراندیش - «تاریخ اسلام در آمریكا»، كتابی است كه می‌كوشد اسلام آمریكایی را متفاوت با طنین سیاسی این مفهوم به تصویر بكشد. این کتاب را کامبیز قانعی بصیری نوشته و مترجم آن مهناز باقری است و ناشر آن نیز انتشارات امیرکبیر.

  مرتضی مطهری در یكی از آثارش آورده است كه اسلام عرب بوی عرب می‌دهد و اسلام عجم بوی عجم. اینكه اسلام یك آمریكایی چقدر بوی آمریكا می‌دهد، سوالی است كه پاسخش شاید با خواندن این كتاب تا حدی روشن شود.

 مورخین نوشته‌اند ورود اسلام به سرزمین‌های شرق آسیا، عمیقا با تجارت و بازرگانی گره خورده بود و همین موجب تفاوت‌ قابل توجه اسلام شرق آسیا با اسلام در بسیاری از مناطق جهان شد.

 اگر از سال 12 هجری تا پایان دوران بنی‌امیه (سال 132 هجری)، مسلمین با لشكركشی و جنگ، جغرافیای اسلام را تا غربی‌ترین نقاط اروپا بسط دادند، اسلام در شرق دور بدون جنگ و خونریزی و با ملایمتی متناسب با تجارت و همنشینی، پا گرفت.

  هم از این رو، آسیای شرقی هنوز لبریز از مسلمین است ولی اسلام در اسپانیا، بیش از آنكه در زندگی روزمرۀ مردم جای داشته باشد، در "تاریخ اسپانیا" جایگاهی را به خود اختصاص داده است.

  اسلام آمریكایی اما سرشتی فرودستانه دارد؛ چراكه نخستین مسلمانانی كه تا قبل از جنگ داخلی آمریكا وارد این كشور شده بودند، برده‌های آفریقایی‌ بودند كه به جور اروپاییان جهت بیگاری دادن و استثمار شدن وارد آمریكا شده بودند.

  قانعی بصیری در مقدمۀ كتابش می‌نویسد نخستین مسلمینی كه به آمریكا آمدند، احتمالا از مورها و عثمانی‌ها بودند كه توسط انگلیسی‌ها و اسپانیایی‌ها در قرن هفدهم به عنوان برده و اسیر جنگی وارد آمریكا شدند.

   ولی نویسنده كنكاش چندانی در این زمینه نكرده است چراكه كشف خاستگاه مسلمانان آمریكا در قرن هفدهم، كار چندان سهلی نیست. نکتۀ روشن این واقعیت است كه پیش از جنگ داخلی آمریكا در میانۀ قرن نوزدهم، اكثر مسلمانان آمریكا از تبار آفریقاییان شمال و غرب بودند و در نظام اقتصادی و اجتماعی آمریكا، نقش قربانی یا برده را ایفا می‌كردند.

  اینكه در كش و قوس جنگی كه هدفش لغو برده‌داری بود، چه تعداد مسلمان در آمریكا حضور داشتند و با شكست طرفداران برده‌داری در آن جنگ، شمار مسلمین رها شده از برده‌داری چند نفر بود، سوالاتی است كه ظاهرا پاسخ روشنی ندارند. هرچه هست، تاریخ مكتوب مسلمین در آمریكا، از نیمۀ دوم قرن نوزدهم پررنگ‌تر می‌شود.

 

مسلمینِ مسیحی

  این نكته امروزه مسلم است كه سفیدپوستان پروتستان و اروپایی‌تبار آمریكا، برده‌های مسلمان را خوش نداشتند و با فشار و تبلیغات، می‌كوشیدند برده‌های آفریقایی‌تبار مسلمان خودشان را مسیحی كنند. مبلغین مذهبی‌ و تحقیرهای سیستماتیك جامعۀ آمریكا، بسیاری از مسلمانان آفریقایی را به این نتیجه رساندند كه بهتر است از اسلام به مسیحیت بگروند تا بتوانند راحت‌تر زندگی كنند.

   قانعی بصیری می‌نویسد: «دقیقا نمی‌دانیم در چه زمان و چگونه انجام آزادانۀ عبادات اسلامی در قرن نوزدهم ایالات متحده متوقف شد. طبق منابع موجود، فرزندان مسلمانان آفریقاییِ متولد آمریكا نه تنها به شعائر مذهبی خود، بلكه به هویت دینی‌شان اعتقادی نداشتند...»

   اكثریت قابل ملاحظه‌ای از بردگان روستاهای جنوب تا دهه 1830 و 1840... مسیحی شدند. در جزیرۀ ساپلو جورجیا «با تأسیس اولین كلیسای آفریقایی مسیحی باپتیست در مه 1866، پیروی از اسلام به صورت عمومی و جمعی به طور فزاینده‌ای كم شد.»

   با این حال به تعبیر شاعر: صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی. در همین جزیره، مسلمانانی بودند كه در مراسم عبادی مسیحیان شركت می‌كردند ولی در بسیاری از اوقات اگر فرصتی نصیب‌شان می‌شد، انفرادا به جنگل می‌رفتند تا نماز چنان بخوانند كه مسلمین می‌خوانند.

   بنابراین، مسیحی شدن بسیاری از مسلمانان آفریقایی‌تبار، نه عملی از سر اعتقاد بلكه "بهره‌برداری از یك فرصت" بود.

  این واقعیت وقتی روشن‌تر می‌شود كه بدانیم برخی از مسلمانانی كه مسیحی می‌شدند، از كشیش‌های پروتستان می‌خواستند كه به آن‌ها كمك كنند تا به سرزمین‌های مادری‌شان بازگردند و برای تبلیغ مذهبی به گوشه و كنار آفریقا بروند.

  در واقع آن‌ها با هدف بازگشت به آفریقا، مسیحی می‌شدند و تعهد می‌دادند كه مبلغ مسیحیت در الجزایر و مصر و تونس و چاد و کجا باشند. اما برخی از آن‌ها وقتی به وطن‌شان بازمی‌گشتند، به اسلام هم بازمی‌گشتند. خلاصه اینكه، بازگشت به دین و وطن مألوف، انگیزه‌ای بود برای تظاهر به مسیحی شدن.

  مسلمانان فرهیخته‌تری كه سواد یا قدرت بیان مقبولی داشتند، با تكیه بر همین فضایل می‌توانستند مبلغ مسیحیت در قارۀ آفریقا باشند.

 

فقیر آمدند و مرفه شدند

  با برچیده شدن بساط برده‌داری و سپری شدن قرن نوزدهم، مسلمانانی كه در آغاز قرن بیستم وارد آمریكا می‌شدند، نه به اجبار كه به اختیار می‌آمدند. در واقع مسلمانان آمریكایی دیگر نه برده كه مهاجر بودند. همچنین بسیاری از آن‌ها آسیایی بودند؛ برخلاف قرن نوزدهم كه تقریبا اكثر آن‌ها آفریقایی بودند.

  دلیل مهاجرت مسلمین به آمریكا در آغاز قرن بیستم، جست‌وجوی فرصت‌های شغلی تازه بود. در سال 1910 هزاران نفر از شمال هند به آمریكا آمدند. در آن زمان نیز دولت آمریكا آمار درستی از تعداد مسلمانان این كشور نداشت.

  مطابق تخمین خود مسلمانان، تعداد آن‌ها در میانۀ دهۀ 1920، پنجاه تا شصت هزار نفر بود. هندی‌ها، ترك‌ها، سوریه‌ای‌ها، كردها، عرب‌ها و اهالی اروپانشین خلافت عثمانی، مسلمانانی بودند كه در قرن بیستم وارد آمریكا شدند برای دستیابی به كسب و كار بهتر و رفاه بیشتر.

  بسیاری از این افراد پس از فروپاشی دولت عثمانی به وطن‌شان بازگشتند. قانعی بصیری می‌نویسد اولین مرحلۀ مهاجرت مسلمین به آمریكا، در فاصلۀ جنگ داخلی آمریكا و جنگ جهانی اول صورت گرفت. این مهاجران با استناد به آیاتی از قرآن كه مهاجرت را تایید می‌كند، ورودشان به كشور مسیحیان برای كسب روزی را موجه می‌دانستند.

  هدف آن‌ها پس‌انداز كافی و سپس بازگشت به وطن بود. به همین دلیل بسیاری از آن‌ها بدون همسر و فرزندان‌شان به آمریكا آمده بودند یا اگر مجرد بودند، به زندگی مجردی در ایالات متحده ادامه می‌دادند. نویسنده در این بخش از كتاب، آماری از دلارهای ارسالی این كارگران مسلمان به هندوستان و سوریه و آلبانی و سایر كشورها یا مناطق مسلمان‌نشین دنیا ارائه می‌دهد.

  مشقت زندگی كارگری و مجردی، در كنار فقدان فضای كافی برای زیستن در زیر یك سقف، دمار از روزگار این كارگران فقیر و زحمتكش درآورده بود. صرفه‌جویی شدید برای بازگشت به وطن با پول كافی، موجب شده بود انبوهی از كارگران مرد مسلمان، مشتركا در خانه‌های كوچك زندگی كنند.

 قانعی بصیری با استناد به یك گزارش منتشر شده در دهۀ 1910، زندگی مسلمانان آلبانی را این طور توصیف می‌كند: «مردان با هم در اتاق‌های اجاره‌ای در محله‌های فقیرنشین شلوغ زندگی می‌كنند. ده تا پانزده مرد اغلب در یك اتاق یك‌نفره از یك خانه زندگی می‌كنند. زیستن در چنین خانه‌ای خسته‌كننده بود. آلبانی‌ها در سرزمین خودشان به زندگی در فضای باز عادت داشتند... آن‌ها پس از یك روز طولانی پشت میز كار یا دستگاه بافندگی، شب با وحشت به اتاق‌های اجاره‌ای سرد بازمی‌گشتند... آشپزی به طور نوبتی در آشپزخانه انجام می‌شد... آن‌ها لباس‌های خودشان را می‌شستند و رفو می‌كردند و كفش‌های‌شان را خودشان تعمیر می‌كردند... افراد بزرگ‌تر در این خانه‌ها بانك‌دار می‌شدند. دستمزد را برای جای امن نگه‌داشتن به آن‌ها می‌سپردند و آن‌ها كیسۀ پول بزرگی را در كمربندی می‌گذاشتند و آن را نزدیك بدن می‌بستند.»

   یا مهاجران سوری «در اتاق‌های سرد شلوغ زندگی می‌كردند، مسیرهای طولانی را پیاده به سر كارشان می‌رفتند تا كرایه واگن برقی را پس‌انداز كنند و به ‌شدت مراقب یك سِنت خودشان بودند... حتی زمانی كه درآمد آن‌ها پس از سال‌ها افزایش یافت، شرایط زندگی‌شان همان‌گونه باقی ماند چون آن‌ها بیشتر پول‌شان را پس‌انداز می‌كردند.»

  هندی‌ها نیز در پس‌انداز كردن ید طولایی داشتند و زندگی سخت و بسیار فقیرانه‌ای را تحمل می‌كردند.

 قانعی بصیری دربارۀ جنسیت این مهاجران می‌نویسد كه در دهۀ اول قرن بیستم 98 درصد هندی‌ها، 96 درصد ترك‌ها و 68 درصد سوری‌ها مذكر بودند. اكثر آن‌ها نیز كارگر مزرعه یا كارگر بی‌مهارت بودند. به لحاظ سنی نیز 14 تا 44 ساله بودند.

 با فروپاشی عثمانی در دهۀ 1920، بسیاری از آلبانیایی‌ها، سوری‌ها و ترك‌ها به وطن‌شان بازگشتند. 86 درصد ترك‌هایی كه در دو دهۀ اول قرن بیستم به آمریكا مهاجرت كرده بودند، پس از فروپاشی عثمانی به جمهوری تركیه بازگشتند. در مجموع جنگ جهانی اول برای این مسلمانان مهاجر، بی‌بركت نبود.

  جدا از فروپاشی حكومت فاسد و ناكارآمدشدۀ عثمانی، كه انگیزۀ‌ بازگشت به وطن را برای بسیاری از مسلمانان آمریكایی ایجاد كرد، آنان كه در آمریكا باقی ماندند، پس از جنگ جهانی اول، رشد اقتصادی و تحرك اجتماعی قابل توجهی پیدا كردند.

   مثلا: «مردان هندی كه ده تا پانزده سنت در روز درمی‌آوردند، توانستند روزانه دو تا پنج دلار در شمال آمریكا به دست آورند. هندی‌هایی كه در بدو ورودشان موفق شدند در راه‌آهن، كارخانه، صنایع چوب‌بری و كشاورزی كار پیدا كنند، پس از یك دهه خودشان توانستند زمین برای كشاورزی بخرند یا اجاره كنند... درآمد سالانۀ آن‌ها به طور متوسط از 451 دلار در سال 1908 به 900 دلار در 1921 افزایش یافت... در 1919 نزدیك به صدهزار هكتار زمین كشاورزی در كالیفرنیا در تملك یا اجارۀ هندی‌ها بود. در ماساچوست بسیاری از آلبانیایی‌ها زندگی خود را با كارگری در... كارخانه‌های تولید كفش... آغاز كردند... تا 1939 بسیاری از كارگران به صاحبان فروشگاه‌های مواد غذایی، رستوران‌ها، بارها، مغازه‌های سلمانی، فروشگاه مبلمان و مؤسسات خدمات نظافت منزل تبدیل شدند. در منطقۀ بزرگ‌تر بوستون آن‌ها مالك 300 فروشگاه مواد غذایی و میوه‌فروشی بودند.»

 بسیاری از آمریكایی‌های سوری نیز پس از پایان جنگ جهانی اول، از دوره‌گردی و كارگری در كارخانه‌ها به تأسیس فروشگاه‌های خشكبار رسیدند. رشد اقتصادی، سبب شد برخی از این مسلمانان مهاجر به فكر خریدن زمین‌های كشاورزی در آمریكا بیفتند.

  اما قانون به بیگانگانی كه فاقد شرایط شهروندی بودند، اجازۀ خرید یا اجارۀ زمین‌های كشاورزی را نمی‌داد؛ بنابراین هندی‌ها و دیگر مسلمانان نسبتا مرفه، با زنان آمریكایی ازدواج كردند تا زمین‌های‌شان را به نام همسر یا فرزندان‌شان كنند یا اینكه اموال‌شان را به نام همكاران سفیدپوست آمریكایی‌ خودشان می‌كردند و از این طریق قانون را دور می‌زدند.

   هر چه بود، با وجود تحمل سختی‌های فراوان در یكی دو دهۀ اول قرن بیستم، سرمایه‌داری پویای آمریكا امكان رشد اقتصادی را برای مسلمانان مهاجر فراهم ‌كرد. كسی كه اهل كار كردن بود، اگر بدشانسی نمی‌آورد، می‌توانست پیشرفت كند.

 

  سبك زندگی

از حیث نحوۀ مسلمانی، صدور حكم كلی دربارۀ زندگی مسلمانان آمریكایی امكان‌ناپذیر است. اما به نظر می‌رسد تا پیش از جنگ جهانی دوم، مسلمانان ساكن آمریكا با تساهل و تسامح بیشتری به اجرای احكام شرعی در زندگی شخصی خودشان می‌نگریستند.

  آن‌ها از جوامعی سنتی و بسته به جامعه‌ای باز و مدرن آمده بودند و طبیعتا احساس آزادی بیشتری داشتند و كم‌وبیش نوعی عمل دلبخواهانه به احكام شرعی را در پیش گرفته بودند. علاوه بر این، آن‌ها به لحاظ اجتماعی همچنان در موضع ضعف بودند و نمی‌توانستند دین را بر كار مقدم بدارند.

  اما پس از جنگ جهانی دوم، كه برخی از مسلمانان در ارتش آمریكا جنگیدند، از موضعی قوی‌تر با مسالۀ "عمل دینی در جامعۀ آمریكا" مواجه شدند؛ چراكه آن‌ها حالا دیگر مدعی بودند كه وفاداری‌شان را به آمریكا ثابت كرده‌اند و بنابراین حق دارند مثل مسیحیان و یهودیان، آزادانه به احكام دین‌شان عمل كنند.

  مثلا در دهۀ 1930، مسلمانان آمریكا نمی‌توانستند فروشگاه‌های‌شان را برای اقامۀ نماز جمعه تعطیل كنند. به همین دلیل پنج‌شنبه‌شب‌ها نماز جمعه را دسته‌جمعی می‌خواندند و در ادامۀ آن، حدود 45 دقیقه را هم صرف سخنرانی و قرآن‌خواندن می‌كردند.

  با این حال، بسیاری از آن‌ها عامل به احكام شرعی نبودند. نه روزه می‌گرفتند نه نماز می‌خواندند. ولی با هویت اسلامی خودشان هم مشكلی نداشتند و در ماه‌ رمضان نیز تا موقع افطار صبر می‌كردند و بعد به كافه‌ها می‌رفتند.

  یكی از گزارش‌های دهۀ 1930 می‌گوید: «عرب‌ها در شیكاگو مانند كافرها رفتار می‌كنند تا مسلمانان.»

  مسلمان دیگری دربارۀ عملكرد خودش و دیگر مسلمانان قبل از اینكه مسلمین در دهۀ 1920 در هایلند پارك صاحب مسجد شوند، گفته است: «مسلمانان هایلندپارك در خانه‌های‌شان نماز می‌خواندند. هر كدام از مومنان قرآن خودش را می‌خواند و به رهبر نیازی نداشت... من روز جمعه كار می‌كردم. كارم را انجام می‌دادم و نمازم را هم می‌خواندم.»

  در اواخر دهۀ 1920، ایدۀ ساخت مسجد برای مسلمانان آمریكا جدی‌تر شد. قانعی بصیری دلیل این مطالبه را برگزاری مراسم مذهبی برای مردگان می‌دانست؛ چراكه 30 سال از آغاز قرن بیستم گذشته بود و كم‌كم مرگ و میر در میان مهاجران شایع می‌شد.

  با این حال تربیت مذهبی فرزندان هم دلیل دیگری برای ساختن مساجد و مراكز اسلامی بود. امروزه قدیمی‌ترین مسجد آمریكا، مسجدی است كه در 1934 ساخته شده.

  ازدواج‌های مسلمین در نیمۀ اول قرن بیستم غالبا درون‌دینی بود اما هر چه زمان پیش‌تر می‌آمد، ازدواج با مسیحیان هم بیشتر می‌شد. ازدواج مسلمانان با یهودیان كم‌شمار بود.

  ازدواج با مسیحیان، نوعی پلورالیسم را در جامعه پدید آورده بود. مثلاً «شوهران هندی و زن‌های مكزیكی در مورد موضوعات زیادی اختلاف نظر داشتند اما در مورد تربیت مذهبی فرزندان‌شان این گونه نبودند. مردها همسران‌شان را تشویق می‌كردند كه آداب مذهبی خودشان را انجام دهند.»

  مرد مسلمان نماز خودش را می‌خواند و همسر مسیحی‌اش نیز به كلیسا می‌رفت و نسبت به دین فرزندشان هم سخت‌گیری نمی‌كردند.

 با این حال مسلمانان پلورالیست در اقلیت بودند. اینكه فرزند یك ازدواج دورگۀ مذهبی، چه دینی پیدا خواهد كرد، سؤالی بود كه جوابش نامعلوم بود و به همین دلیل اكثر مردان مسلمان در دو سه دهۀ اول قرن بیستم ترجیح می‌دادند با زنان آمریكایی ازدواج نكنند.

 در بسیاری از موارد، مردان مسلمانی كه با زنان كاتولیك مكزیكی ازدواج می‌كردند، فرزندان‌شان پروتستان می‌شدند. یك مسلمان فلسطینی در 1921 دربارۀ فرزندش می‌گفت: «من ترجیح می‌دهم این پسر را {بی‌دین} رها كنم تا او را یك كاتولیك بار بیاورم.»

 از حیث عمل به احكام، اكثر مسلمانان در نیمۀ اول قرن بیستم رویه‌ای گزینشی داشتند. مثلا اهل مشروب و گوشت خوك نبودند اما اصراری هم بر نماز خواندن یا روزه گرفتن فرزندان‌شان نداشتند. در مجموع نوعی تساهل یا التقاط مذهبی بر زندگی اكثر مسلمانان آمریكا در طول نیمۀ اول قرن بیستم حاكم بود.

 

مسلمانانِ مسلمان‌تر

  پس از جنگ جهانی دوم، هویت اسلامی مسلمانان آمریكا پررنگ‌تر شد. این امر علل گوناگونی داشت. جدا از شركت برخی مسلمانان در جنگ جهانی دوم، نیم قرن زندگی مهاجران در آمریكا، اعتمادبه‌نفس مطالبه‌گری را در آن‌ها بالاتر برده بود.

  همچنین آن‌ها با استناد به ارزش‌های دموكراتیك، خواهان برابری میان خودشان و پیروان دیگر ادیان و البته بی‌دینان شدند. نیز جدی‌تر شدن مبارزه با نژادپرستی در آمریكا، تقابل مسلمانان با نظام فرهنگی این كشور را تقویت كرد.

  ظهور مالكوم ایكس، تأسیس مساجد و مراكز اسلامی متعدد، ظهور جنبش‌های ناسیونالیستی در جهان سوم، پررنگ‌تر شدن مسالۀ هویت در میان مسلمین در سراسر جهان، تشدید تقابل اسرائیل و فلسطین، راه‌اندازی نشریات مخصوص مسلمین با تیراژهای بسیار بالا (مثلا هفته‌نامۀ «محمد سخن می‌گوید» با تیراژ 600هزار نسخه)، افزایش ارتباطات بین مسلمانان آمریكایی و مسلمانان خارج از آمریكا، حمایت‌های مالی عربستان و مصر از مراكز اسلامی در آمریكا، وقوع انقلاب اسلامی در ایران، اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ و حمایت‌های مالی آمریكا از مسلمانان مخالف شوروی، همه و همه عواملی بودند كه هویت اسلامی مسلمانان آمریكا را در نیمۀ دوم قرن بیستم پررنگ‌تر كرد.

  اسلام حتی موجب اصلاح شیوۀ مبارزه مالكوم ایكس شد. او تا پیش از حضور در مراسم حج، سیاه‌پوستی ضد سفیدپوستان بود ولی پس از اینكه اخوت سیاهان و سفیدها را در مراسم حج دید، از ضدیت با سفیدپوستان دست كشید و پذیرفت كه آن‌ها نیز می‌توانند علیه نژادپرستی دوشادوش سیاهان فعال باشند.

  در این میان وقوع انقلاب اسلامی در ایران، شادی و اعتمادبه‌نفسی چشمگیر در میان مسلمانان جهان از جمله مسلمانان آمریكا پدید آورد. سقوط رژیم غربگرای شاه، نوعی بیداری اسلامی را در میان مسلمانان سُنی رقم زد. اكثر مسلمانان آمریكایی نیز سنی‌مذهب بودند و بیداری اسلامی‌شان باعث پررنگ‌تر شدن هویت دینی آن‌ها شد.

  ظهور انبوهی از نهادهای اسلامی در هفتاد سال گذشته در آمریكا، ماهیت اسلام آمریكایی را در این كشور دگرگون كرده است. یعنی اگر در نیمۀ اول قرن بیستم غالبا "مسلمانان" در آمریكا دیده می‌شدند، در هفتاد سال اخیر "اسلام" هم بیش از پیش در این كشور دیده می‌شود. این نهادهای متعدد، در قیاس با صد سال پیش، "فضای اسلامی" را در بسیاری از شهرهای آمریكا پدید آورده است.

مرکز اسلامی آمریکا؛ بزرگ‌ترین مسجد شیعیان در ایالات متحده

  دربارۀ آمار مسلمانان آمریكا هنوز هم رقم دقیقی در دست نیست. قانعی بصیری می‌نویسد مطابق مشاهدات موجود، تا سال 2008 حدود سه میلیون مسلمان در آمریكا زندگی می‌كردند ولی خود مسلمانان تعدادشان را از 6 تا 8 میلیون نفر اعلام كرده‌اند.

 از حیث گرایش سیاسی، تا اوایل قرن بیست‌ویكم، نزد مسلمانان آمریكا، دموكرات‌ها نسبتا محبوب‌تر از جمهوری‌خواهان بودند اما در قرن بیست‌ویكم، محبوبیت دموكرات‌ها بسیار بیشتر شد. در سال 2008، چهل‌ونه درصد مسلمانان آمریكا خودشان را دموكرات، 8 درصد جمهوری‌خواه و 37 درصد استقلال‌طلب می‌دانستند.

  در آن سال، اكثر مسلمانان ترجیح می‌دادند علنا از اوباما حمایت نكنند؛ چراكه اوباما متهم به مسلمانی بود و حمایت آشكار از او، می‌توانست در انتخابات به ضررش تمام شود.

  در حالی كه جمهوری‌خواهان دربارۀ "راز مسلمانی اوباما" حرافی می‌كردند، كالین پاول با دفاعی دموكراتیك از اوباما و مسلمانان این كشور، نشان داد که همۀ جمهوری‌خواهان هم مثل بوش نیستند كه طالب جنگ صلیبی بود.

  پاول گفت: «جواب درست این است كه او یك مسلمان نیست... اما جواب واقعا درست این است كه اگر او مسلمان باشد چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا در این كشور مسلمان بودن اتفاق بدی تلقی می‌شود؟ پاسخ منفی است زیرا چنین كشوری آمریكا نیست. آیا در ذهن یك كودك هفت‌سالۀ مسلمان كه باور دارد می‌تواند روزی رئیس‌جمهور شود خطایی وجود دارد؟»

  از نماز خواندن پنهانی مسلمانان در جنگل‌های آمریکا در قرن نوزدهم تا دفاع كالین پاول از امكان ظهور یك رئیس‌جمهور مسلمان در آمریكا، راه درازی بوده كه اسلام آمریكایی آن را به مدد پلورالیسم فرهنگی و مذهبی، و البته به دشواری، پیموده است. شاید همین مسیر دشوار و طولانی، اسلام آمریكایی را به تحقق رویای "آمریكای اسلامی" امیدوار نگه می‌دارد.

 طی صد سال اخیر، عیار اسلامیِ مسلمین آمریکا آشکارا افزایش یافته است. خود اسلام نیز، چنانکه قانعی بصیری در کتاب سودمندش توضیح داده، نمود و غلظت بیشتری پیدا کرده. تجربۀ تاریخی نشان می‌دهد که "نیروهای اجتماعی" در شکل‌گیری و تحولات "دولت" نقشی انکارناپذیر دارند.

 هیچ دولتی نمی‌تواند به نیروهای اجتماعی در حال رشد، بی‌اعتنا باشد. دولت‌های دموکراتیک به دلیل تن دادن به مطالبات نیروهای اجتماعی در حال رشد، دوام می‌آورند و دولت‌های غیردموکراتیک به دلیل تن ندادن به چنین مطالباتی، فرو می‌پاشند.

 قطعا مسلمانان یک "نیروی اجتماعی" در آمریکای امروز محسوب می‌شوند؛ اما مسأله این است که هویت افراد چندمنبعی است. همان طور که هویت یک کارگر صرفا در کارگر بودن او خلاصه نمی‌شود، هویت یک مسلمان هم صرفا مبتنی بر مسلمانی او نیست.

 بنابراین باید دید که رشد این نیروی اجتماعی (یعنی مسلمانان) در جامعۀ آمریکا چگونه پیش خواهد رفت و چه مطالباتی را رقم خواهد زد.

جامعه‌پذیری مهاجران و اقلیت‌ها در آمریکا در مجموع بالا بوده است. تکثر اجتماعی و فرهنگی‌ای که در آمریکای کنونی وجود دارد (چینی‌ها، مکزیکی‌ها، ایتالیایی‌ها، ایرانی‌ها، ویتنامی‌ها، عرب‌‌ها، ایرلندی‌ها، مسلمین، ژاپنی‌ها و ...) اگر در چین کمونیستی وجود می‌داشت، احتمالا حزب کمونیست چین با بحران‌های متعددی مواجه می‌شد؛ اما این گروه‌های اجتماعی متنوع در کل با ارزش‌ها و هنجارهای جامعۀ آمریکا سازگار شده‌اند.

 رشد و تقویت نیروی اجتماعی "مسلمین" در آمریکا بعید است که تاثیری در قوانین و مقررات و حتی بافت سیاسی حاکم بر این کشور نداشته باشد؛ اما از آنجایی که اسلام عرب بوی عرب می‌دهد و اسلام عجم بوی عجم، اسلام آمریکایی‌ها نیز رنگ و بوی آمریکا را دارد.

 

کیث الیسون (راست) در حال قسم خوردن به قرآن. بر طبق سنت، اعضای مجلس نمایندگان در روز اول کار خود قسم یاد می‌کنند. دو جلد قرآنی که در عکس مشاهده می‌شود متعلق به کتابخانۀ شخصی توماس جفرسون است. نانسی پلوسی در سمت چپ دیده می‌شود.

 

 بنابراین بعید نیست که در صورت افزایش "قدرت اجتماعی" مسلمین در آمریکا، اسلام و لیبرالیسم به مثابه تز و آنتی‌تز، در درازمدت سنتز موثری در جامعۀ آمریکا پدید آورند که نوعی اسلام لیبرال است. چنین سنتزی البته همین الان هم در سطح حیات فردی و اجتماعی پدید آمده ولی هنوز قدرت سیاسی چشمگیری در ایالات متحدۀ آمریکا ندارد.

 رابطۀ "دولت" و "نیروهای اجتماعی" رابطه‌ای دیالکتیک است. یعنی فقط دولت از نیروهای اجتماعی تاثیر نمی‌پذیرد، بلکه نیروهای اجتماعی هم بسته به اینکه در چارچوب کدام دولت زندگی کنند، به عقاید و عملکردشان سر و شکل می‌دهند. بنابراین عجیب نیست که اسلام آمریکایی‌ها ترکیبی از "اسلام آمریکاستیز" و "اسلام آمریکایی" باشد. 

  

      

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۳
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۱۱:۴۰ - ۱۴۰۱/۱۱/۰۹
ایرانی ها بین مسلمانان آخرین گروه مهاجر بودند عربها و سوری ها خیلی قبلتر در شیکاگو ساکن بودند.
ناشناس
۲۳:۵۰ - ۱۴۰۱/۱۱/۰۸
فقط بخاطر کسب دلار
نیری
۱۸:۴۷ - ۱۴۰۱/۱۱/۰۸
بسیار جالب و آموزنده بود‌.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200