عصر ایران - نظام چند حزبی (Multi-party system) سازوکاری از رقابت احزاب را ایجاد میکند که در آن بخت حکمرانی یک حزب کاهش و احتمال «ائتلافها» افزایش مییابد.
با این حال تعریف نظام چندحزبی بر حسب "شمار حزبهای بزرگ" دشوار است زیرا این نظام گاهی از طریق ائتلافهایی عمل میکند که شامل حزبهای کوچکی هستند که برای بیرون نگه داشتن حزبهای بزرگتر از دایرۀ "حکومت" طرحریزی شدهاند.
مثلا حزب کمونیست فرانسه در دهۀ 1950 و حزب کمونیست ایتالیا در کل عمرش بدین شیوه از دستیابی به حکومت محروم شدند.
اگر احتمال شکلگیری حکومت ائتلافی شاخصی برای نظام چندحزبی باشد، خود این طبقهبندی چند دستۀ فرعی را در بر میگیرد. مثلا آلمان تا دهۀ 1990 به صورت "دوونیمحزبی" ظاهر شد که در آن توانایی انتخاباتی اتحادیۀ دموکراتمسیحی و حزب سوسیالدموکرات تقریبا برابر با تواناییهای احزاب محافظهکار و کارگر بریتانیا بود.
اما این دو حزب آلمان مجبور شدند از طریق "نظام انتخاباتی عضو اضافی" با حزب دموکرات آزاد ائتلافهایی بوجود آورند.
نظام چندحزبی ایتالیا به طور سنتی شامل شمار زیادی از احزاب نسبتا کوچک است. از این رو حتی حزب دموکراتمسیحی هم به ندرت توانسته است به 40 درصد آراء دست یابد.
برخی از عالمان سیاست بین دو گونه نظام چندحزبی فرق قائلاند و آنها را نظامهای پلورالیستی میانهرو و قطبیشده مینامند.
بر این اساس، پلورالیسم میانهرو در کشورهایی مانند بلژیک، هلند و نروژ وجود دارد. یعنی کشورهایی که در آنها تفاوتهای ایدئولوژیک بین حزبهای بزرگ خیلی کم است و گرایشی عمومی به تشکیل ائتلاف و تمایل به میانهروی وجود دارد.
پلورالیسم قطبیشده نیز زمانی بوجود میآید که تفاوتهای ایدئولوژیک مشخصتری حزبهای بزرگ را، که موضعی ضد نظام سیاسی کشور دارند، از هم جدا میکند. وجود احزاب کمونیستیای که از لحاظ انتخاباتی قوی بودند، در فرانسه و ایتالیا و اسپانیا تا دهۀ 1990، یا وجود جنبشهای فاشیستی مهم مانند "ایتالیای سوسیالستی" (که در سال 1995 با نام "پسافاشیستی" دوباره زنده شد) گواه پلورالیسم قطبیشده است.
توانایی نظامهای چندحزبی این است که موجب کنترل و تعادل درونی در حکومت میشوند و به سود مذاکره، سازش و رسیدن به توافق عمل میکنند. روند تشکیل و دینامیسم حفظ ائتلاف متضمن پاسخگو بودن گستردهای است که نمیتواند نظرات رقیب و منافع متعارض را به حساب نیاورد.
به همین دلیل در آلمان حزب لیبرال "دموکرات آزاد" در مقام تاثیرگذاری میانهروساز بر حزب محافظهکار "اتحادیۀ دموکراتمسیحی" و حزب "سوسیالدموکرات" ایفای نقش میکند. همچنین ائتلافهای حزب سوسیالدموکرات سبزها موجب شده موضوعات مربوط به محیط زیست در دستور کار سیاسی قرار گیرد. بویژه در پارلمانهای ایالتی.
بر همین سیاق ویژگیهای نظام چندحزبی سوئد، که حکومت ائتلافی را متداول میکند، حزب سوسیالدموکرات سوئد را برانگیخته است تا اجماع رفاهی و تامین اجتماعی گستردهای بوجود آورد و سیاستهای میانهرویی را در پیش گیرد که منافع بخش بازرگانی را نادیده نمیگیرد.
بنابراین، به عنوان مثال، سیاستهای قاطع و رادیکالیسم ایدئولوژیک تاچریسم در دههای 1980 و 1990 در بریتانیا، در نظام چندحزبی قابل تصور نیست.
انتقاد اصلی از نظامهای چندحزبی به مشکلات و دشواریهای ائتلاف مربوط میشود. مذاکرات پس از انتخابات و بدهوبستانهای سیاسی در زمانی که هیچ حزبی آن قدر قوی نباشد که به تنهایی حکومت کند، هفتهها یا گاهی ماهها طول میکشد تا به نتیجه برسد.
بدتر از آن، حکومتهای ائتلافی ممکن است شکاف بردارند و بیثبات باشند، و شریکهای ائتلاف بیش از اینکه به وظایف حکومتیشان بپردازند، مشغول کلنجار رفتن با یکدیگر شوند. در چند سال گذشته حکومت اسرائیل دقیقا گرفتار همین مشکل بوده است. ایتالیا نیز نمونۀ کلاسیک این بیثباتی است و میانگین عمر حکومتهای آن پس از سال 1945 فقط ده ماه بوده است.
با این حال این فکر که ائتلافها همیشه بیثباتاند فکر درستی نیست؛ چراکه پیشینۀ حکومت ائتلافی باثبات و کارآمد در آلمان و سوئد به روشنی موید امکان کارآمدی و ثبات ائتلافها است.
در واقع در ایتالیا فرهنگ سیاسی نیز نقش مهمی در سستی ائتلافها دارند و نباید علت را در فقط در معایب بالقوۀ نظام چندحزبی دید.
برخی نیز این انتقاد را به نظام چندحزبی وارد کردهاند که میل به سازگاری و ائتلاف در این نظام منجر به کمرنگ شدن یا کنار رفتن "اصول" میشود و این به زیان "سیاست اخلاقی" است. بویژه وقتی که یک حزب کوچک برای راهیابی به حکومت، با یک حزب بزرگ ائتلاف میکند.
این ایراد ناوارد نیست، ولی نباید فراموش کنیم که "سازش" گوهر دموکراسی است و اصولگرایی همیشه ممکن است به نهادینه شدن ناسازگاری در فرهنگ سیاسی بینجامد و از آن پس هر حزبی، ناسازگاری خودش را به حساب دفاع از "اصول" و پیگیری "سیاست اخلاقی" بگذارد.
بنابراین آفات احتمالی سازگاری و ائتلافگرایی، به مراتب کمزیانتر از آفات "ناسازگاری" در پوشش "اصولگرایی" است. توجه به این نکتۀ اساسی، بویژه در جوامعی که فرهنگ سیاسی دموکراتیک ندارند و تازه میخواهند گذار به دموکراسی را تجربه کنند، اهمیت ویژهای دارد.