نفسم بند نفس های کسی هست که نيست
بي گمان در دل من جاي کسي هست که نيست
غرق روياي خودش پشت همين پنجره ها
شاعري محو تماشاي کسي هست که نيست
در خيالم وسط شعر کسي هست که هست
شعر آبستن روياي کسي هست که نيست
کوچه در کوچه به دستان تو عادت مي کرد
شهري از خاطره منهاي کسي هست که نيست
مثل هر روز نشستم سر ميزي که فقط
خستگي هاي من و چاي کسي هست که نيست
زير باران دو نفر، کوچه، به هم خيره شدن
مرگ اين خاطره ها پاي کسي هست که نيست
یک نفر میاد که من تشنه بوسیدنشم !