صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۷۰۷۹۳
تاریخ انتشار: ۲۰:۱۳ - ۲۹ آذر ۱۴۰۱ - 20 December 2022

کارگردان خانه سبز: نه تلویزیون مخاطب دارد نه حال هنرمندان خوب است برای چه کسی برنامه بسازیم؟

بیژن بیرنگ معتقد است دیگر سریال‌هایی مانند «خانه سبز» ساخته نمی‌شوند، چون نه شرایط سریال‌سازی وجود دارد، نه تلویزیون مخاطب دارد و نه حال هنرمندان خوب است که چنین آثاری تولید کنند.

تمام محتوایی که در ادامه می‌خوانید روایت‌گر چرایی ساخته نشدن برنامه مناسبی مانند «خانه سبز» در تلویزون است و پاسخ بیژن بیرنگ به آن هم یک جمله است. نه حال مردم خوب است نه تلویزیون مخاطب دارد برای چه کسی برنامه بسازند؟

خلاصه کل مطلب را در یک خط برای شما نوشتم؛ اما اگر می‌خواهید دقیق‌تر بدانید جریان از چه قرار است، باید بگویم پرسش اصلی‌ای که این روزها از زبان مخاطبان شنیده می‌شود، این است که چرا دیگر سریال‌هایی مانند«خانه سبز»، «روزی روزگاری»، «سلطان شبان»، «هزار دستان» و... ساخته نمی‌شود.

این را باید از زبان خود سازندگان آن آثار بشنویم، هنرمندانی مانند بیژن بیرنگ که سریالی مانند «خانه سبز» را ساخته بود؛ اما در حال حاضر نه خودش چنین چیزی را می‌سازد نه دیگر کسی به محتوای مشابه می‌پردازد. به همین دلیل هم سراغ این تهیه‌کننده رفتیم تا دلیل اصلی ماجرا را از زبان خودش بشنویم.

چرا در این روزها دیگر برنامه‌های مناسبی برای جذب مخاطب ساخته نمی‌شود؟

از نظر و برای من شرایط خوبی برای برنامه سازی وجود ندارد. بهتر است برنامه سای را در شرایط فعلی فراموش کنیم. به نظر شما الان مخاطبی برای تلویزیون وجود دارد؟ به نظر من بهتر است اصلا فیلمسازی نمایش و هنر را برای یک مدت فراموش کنیم .

زمان ساخت سریال خانه سبز یا دنیای شیرین دریا اوضاع چه تفاوتی داشت؟

آن برنامه‌ها را تلویزیون نساخت، من و آقای رسام ساختیم و امروز که به آن روزها فکر می‌کنم، می‌بینم که شرایط توهمی‌ای برای ما بود؛ اما سال‌هاست که تلویزیون دیگر آن شرایط را ندارد. همه ما در آن زمان شدیدا در توهم این ماجرا بودیم که اوضاع درست می‌شود و صحبت از حقیقت می‌کردیم، همان دوره‌ای که حرف از اصلاحات بود و فکر می‌کردیم یک خانه می‌تواند سبز باشد. همان موقع هم خواستیم بگوییم خانه به مثابه سرزمین می‌تواند سبز باشد. وقتی این اتفاقات رخ نمی‌دهد باعث می‌شود که ما هنرمندان احساس کنیم، در آن زمان دچار توهم بودیم ولی آن چیزی که فکر می‌کردیم رخ نداد. پس در آن موقع ما دچار توهم بودیم، توهم تغییر و اصلاح. این توهمی که از آن صحبت می‌کنم به معنای بد آن نیست. همان خوش‌بینی امیدوارانه‌ای که باعث می‌شد فکر کنیم همه چیز درست می‌شود. الان هم امید وجود دارد؛ اما آن رویایی که ما در سر داشتیم یک چیز دیگر بود. من و مسعود رسام، سازندگان حرفه‌ای نبودیم که بگوییم حتما باید کار کنیم و از این طریق امرار معاش انجام دهیم. من هر زمان که فکر می‌کردم حرفی باید گفته شود، کاری را می‌ساختم اما الان سال‌هاست که احساس می‌کنم که شرایطی وجود نداشته و ندارد که بتوانم حرفی را بزنم.

چرا برخی از سریال‌های پر محتوایی که در گذشته پخش می‌شد، این روزها دیگر روی آنتن تلویزیون نمی‌رود؟ یا حتی مانند آن ساخته نمی‌شود؟

به این خاطر که شاید سریال اصلا نباید محتوایی داشته باشد. کمی پیش‌تر هم به این ماجرا اشاره کردم که فرضا خود من زمانی سریال می‌ساختم که احساس می‌کردم، در جامعه حرفی برای گفتن وجود دارد؛ الان هم یقینا حرفی برای گفتن حتما وجود دارد، حرفی که نیاز به یک گوش شنوا دارد که شرایط آن قطعا وجود ندارد. کما اینکه حرف‌هایی که گفته شد گوش شنوا نداشت. هنر دل شاد می‌خواهد. تعریف هنر می‌تواند این باشد که آیینه مردم است؛ اما من می‌گویم هنر، آیینه نیازهای مردم است، نیازهایی که شاید خود مخاطب نداند چیست و همان چیزی است که وقتی آن را به مخاطب می‌دهیم می‌گوید دقیقا، این همان موضوعی است که به آن نیاز داشتم. نیازها، سلیقه و خواسته روزمره نیستند.

هنرمند مسئول و پاسخگوی نیاز یک جامعه و مخاطب است. یقینا چنین هنرمندی است که در دل آدم‌ها باقی می‌ماند، آدم‌هایی که با انتخاب‌هایشان، با ارزش، محترم و ماندگار می‌شوند و حاضرند هزینه انتخابشان را پرداخت کنند. هنرمندی که به آن می‌گویند چه چیز را انتخاب کند و چه چیزی را انتخاب نکند که دیگر هنرمند نیست.

هنرمندی که به او می‌گویند چگونه کار کند، یقینا هنرمند نیست. اگر شرایط کار کردن اینگونه باشد نه من، بلکه هر هنرمند دیگری حاضر نمی‌شود که در این شرایط کار کند و تلاش می‌کند از طریق دیگری امرار معاش انجام دهد.

پس رسالت اصلی هنر و هنرمند چیست؟

این رانندگانی که در دانشگاه شریف، تهران، امیر کبیر، بهشتی و... درس خواندند و حالا هم در این تاکسی‌های تلفنی فعالیت می‌کنند چه تفاوتی با هنرمندان دارند که باید حتما با هنرشان امرار معاش کنند. پرسش اصلی این است که چه تفاوتی بین یک هنرمند و کسی که دکترای فیزیک گرفته وجود دارد؟ باید بگویم تنها تفاوتش رسالتی است که بر دوش هنرمند قرار گرفته و اگر هنرمند آن رسالتش را انجام ندهد و صرفا برای امرار معاش کار کند، دنبال حقیقت نباشد و واقعیت‌ها را هم نبیند، می‌تواند آن نانی که به‌دست‌آورده را بخورد؟ نه مشخص است که نمی‌تواند. فقط امیدوارم روزی برسد که حال همه ما خوب باشد و من آن روز بتوانم این اندک تجربه‌ای را که دارم در اختیار مردم قرار دهم. فکر می‌کنم تا زمانی که این اوضاع و شرایط وجود دارد دیگر وضعیت به شکل سابق خود باز نمی‌گردد. همه ما دردمندیم، در خانه نشسته‌ایم و دردمندیم راستش را بخواهید سال‌هاست که دردمندیم. از طرفی هم خود من ۲۰ و چند سال است که در خانه نشسته‌ام و بسیار کم فعالیت هنری انجام داده‌ام؛ اما ایرادی ندارد چون این ماجرا هم بخشی از کار کردن است. بیکاری یک هنرمند به‌نظر من بخشی از دوران کاری او است.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200