یک کارشناس مسائل بین الملل مانور سیاسی چین در عربستان را نتیجه انفعال ایران دانست و گفت: چه بسا با حل چالش اوکراین و توافق روسیه با غرب بر سر اکراین، مواضع حمایتگرایانه مسکو در قبال تهران تغییر کند.
سفر رئیس جمهور چین به عربستان سعودی و شرکت در نشست سران کشورهای حوزه خلیج فارس و توافقات سیاسی و اقتصادی دو کشور و همچنین بیانیه مشترک منتشره، بازتاب گسترده ای در محافل سیاسی و رسانه ای دنیا داشت.
گسترش روابط چین با کشورهای عربی خلیج فارس و خصوصا عربستان سعودی، اگرچه مساله مهمی در روابط بین المللی به شمار می آید اما این مساله را باید نشانه ای در راستای تغییر ساختار قدرت در سطح نظام بین الملل بررسی و ارزیابی کرد. مساله ای که می تواند یک رویداد طبیعی و عادی تلقی شود.
به این معنا که این رویداد نشان از شکل گیری جبهه ای جدید در عرصه بین المللی و یا بروز شکاف های سیاسی و یا شکل گیری ائتلاف های جدید قدرت در نظام بین الملل نیست بلکه نشان از وابستگی متقابل پیچیده ای است که در نتیجه رفتارها و تحرکات بازیگران بین المللی در حال تقویت است. این به معنای تشدید تنش های سیاسی و امنیتی نیست.
تنها یک کشور بیش از همه با دقت این رویداد را دنبال کرده و بر روی آن حساسیت دارد و آن ایران است. این مساله بازتاب زیادی در میان نخبگان و حتی افکار عمومی ایران داشت.
در این زمینه خبرآنلاین با علیرضا سلطانی استاد دانشگاه و کارشناس ارشد حوزه اقتصاد سیاسی بین الملل گفتگو کرده که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
سفر رئیس جمهور چین به عربستان و مواضع ضد ایرانی آن چه حقایق و واقعیت هایی را در مناسبات ایران وچین آشکار کرد؟
حضور رئیس جمهور چین در نشست سران کشورهای عرب خلیج فارس ذاتا اشکال و ایراد ندارد. ایراد اصلی آنجاست که علی رغم آگاهی چین به حساسیت های منطقه ای ایران، از مواضع کشورهای عربی در قبال ایران به صورت تلویحی حمایت کرده است.
این مساله نشان داد که مناسبات ایران و چین علی رغم ادعای سیاستمداران ایرانی در سالهای اخیر و مانور گسترده آنها بر روابط با چین، مناسباتی راهبردی نیست. هرچند که شواهد و قرائن تا قبل از رویداد اخیر سفر شی به منطقه این را تایید می کرد.
بر خلاف مقامات ایرانی که در بن بست سیاست خارجی کشور و با هدف القای فعال بودن دیپلماسی بر سند ۲۵ ساله با چین و ایجاد مناسبات راهبردی با این کشور تاکید می کردند، اما این مساله برای مقامات چینی و دولت چین اصولا موضوعیت نداشت. نه تنها برای مقامات چینی حتی برای شرکت ها و بنگاه های اقتصادی چین هم موضوعیت نداشت و عملا آنها پس از خروج آمریکا از برجام هیچ حسابی بر روی ایران و مناسبات راهبردی با تهران در بخش های مختلف حتی نفت، باز نکرده بودند.
سفر رئیس جمهور چین به عربستان و مواضع آشکار و پنهان آن در همسویی با اعراب در قبال ایران، حباب بزرگی را که مقامات ایرانی از مناسبات با چین ایجاد کرده بودند، ترکاند و واقعیت های سیاست خارجی ایران را مبنی بر منفعل بودن سیاست خارجی، در حاشیه بودن و پایین بودن قدرت مانور ایران را نشان داد.
شاید دولتمردان ایرانی مواضع اخیر چین را، مواضعی اعلامی و زودگذر تلقی کنند واقعیت این است که این مواضع، شکننده بودن و تنها بودن ایران در صحنه بین المللی را هویدا کرد و این مساله خوشامد دشمنان جمهوری اسلامی است که از این شرایط در جهت تشدید فشار بر ایران سوء استفاده کرده و تحرکات سیاسی و اقتصادی خود را علیه جمهوری اسلامی که در ماه های اخیر تحت تاثیر ناآرامی های داخلی بیشتر شده بود، افزایش خواهند داد مگر اینکه دولتمردان چینی با اتخاذ مواضع روشن حمایتی، این رویکرد خود را اصلاح کنند.
برخی معتقدند که نباید مواضع رئیس جمهور چین علیه ایران در سفر عربی خود را جدی تلقی کرد و این مواضع از سر سیاستمداری و صرفا سیاسی و نه واقعی و با هدف جلب رضایت عربستان و دیگر کشورهای منطقه برای انعقاد قراردادهای کلان با چین بوده است. این نگاه تا چه حدی درست و واقع بینانه است؟
این حرف تا حدی می تواند درست باشد اما این تحلیل نباید دولتمردان ایران را به مانند گذشته دچار خطای محاسباتی کرده و همچنان رویکرد خود در قبال چین را با همین دست فرمان ادامه دهند.
به این معنا که نمی توانند روی چین و کمک آن در مسائل و چالش های احتمالی آینده در عرصه بین المللی و در مناسبات با غرب و همچنین سازمان های بین المللی حساب کنند. مناسبات سیاسی و هسته ای ایران با غرب با توجه به شرایط ایجاد شده در ناکامی برجام، ممکن است دوباره به صحن شورای امنیت بازگردد و دوباره شاهد احیای قطعنامه های هسته ای علیه ایران و حتی تصویب قطعنامه های جدید باشیم.
با این رویکرد بعید نیست که چینی ها با در نظر گرفتن منافع کلان اقتصادی خود در قبال دولت های خارجی مخالف ایران اعم از کشورهای غربی و کشورهای عربی منطقه، دوباره به قطعنامه های احتمالی علیه ایران در موضوع هسته ای رای موافق دهند و یا حداقل از حق وتو استفاده نکنند.
چه اینکه در قطعنامه های قبلی که با برجام معلق شد، چینی ها به مانند روس ها رای موافق داده بودند. به هر حال در شرایط کنونی برای چینی ها آنچه اهمیت دارد منافع ملی آنهاست که به سرعت و با حساسیت دنبال تامین آن هستند و کشورها و دولت های خاص برای آنها موضوعیت ندارد.
این نگرانی در مورد روسها هم موضوعیت دارد. چه بسا با حل چالش اوکراین و توافق روسیه با غرب بر سر اکراین، مواضع حمایتگرایانه آنها در قبال ایران تغییر کند که این مساله در گذشته هم مصداق داشته و در آینده با توجه به نیاز اقتصادی و تجاری روسها بعد از بحران اوکراین بیشتر هم خواهد شد.
به نظر شما چه دلایلی وجود داشت که چین بر خلاف تصور چنین رویکرد و مواضعی علیه ایران در سفر منطقه ای رئیس جمهور آن کشور به خلیج فارس اتخاد کند؟
در اینکه چرا چین مواضع واقعی خود علیه ایران را با حضور در جمع رهبران عرب منطقه و موضع گیری ضد ایرانی اخیر، نشان داد، مقصر اصلی ایران است.
دولت ایران اولا مواضع ثابت و مشخصی حداقل در یک دهه گذشته نسبت به چین اتخاذ نکرد. نزدیکی یا دوری به چین در نزد مقامات ایران، بستگی به کمیت و کیفیت رابطه با غرب تعریف می شد.
خود چین ذاتا برای ایران موضوعیت نداشته است به عبارت دیگر دولت ایران تا این اواخر بنابر ملاحظات سیاسی و تحت تاثیر مناسبات سیاسی با غرب و خصوصا آمریکا، سیاست خارجی خود در قبال چین را تعیین می کرد. لذا سیاست ایران در قبال چین از مبنا و اساس مشخص و پایداری برخوردار نبوده است. این موضوع به طور طبیعی از طرف چینی ها قابل درک بوده است.
نکته دوم اینکه با فرض جدیت ایران در نزدیکی به چین در سال های اخیر و امضای سند همکاری راهبردی ۲۵ ساله، اما ایران گام عملی برای گسترش روابط اقتصادی و تجاری با چین بر مبنای قواعد و الزامات و سازوکارهای شفاف و مشخص برنداشت.
دلیل این مهم هم تداوم شرایط تحریمی و تشدید تحریم ها بوده است که به طور آشکار این تحریم ها بر مناسبات ایران و چین هم سایه افکنده و مانع از این شده که روابط اقتصادی، تجاری و نفتی ایران و چین هم در شکل عادی جریان داشته باشد و روند رو به رشد بگیرد.
واقعیت این است که تا تحریم های آمریکا علیه ایران باشد هیچ کشوری حتی چین از آن برای ایجاد مناسبات عادی با ایران، گریزی ندارد. این شرایط شاید برای طرف ایرانی بر مبنای مناسبات و مراودات پنهانی و در قالب دورزدن تحریم ها با پذیرش زیانها و و عدم النفع ها، قابل تحمل باشد اما برای چینی ها و خصوصا شرکت های چینی قابل قبول و اجرایی نیست.
تحریم ها مانع از ایجاد مناسبات راهبردی و پایدار با چین شده و در این شرایط اسنادی مانند سند ۲۵ ساله همکاری، هیچگاه عملیاتی نخواهد شد.
ناامیدی چینی ها از حل مناقشه هسته ای ایران و تداوم چالش های سیاسی ایران با غرب، زمینه گرایش آنها به رقبایی مانند عربستان می شود و این مهم در حال اتفاق افتادن است.
در این شرایط واکنش ایران باید چگونه باشد؟
نباید فراموش کرد که به لحاظ توسعه ای و اقتصادی، داشتن روابط راهبردی با کشورهای نوظهور و خصوصا چین برای ایران بسیار پراهمیت است که من در مصاحبه های قبلی بر آن تاکید کرده ام و همچنان معتقدم که راه توسعه ایران از مسیر حل چالش های سیاسی با غرب و گسترش مناسبات اقتصادی با قدرت های نوظهور می گذرد.
مسائلی از این قبیل هم نباید اراده ایران برای گسترش رابطه با چین را تحت تاثیر منفی قرار دهد. این ماجرا یک هشدار جدی به ایران است که باید با برنامه و اقدام عملی گام در مسیر توسعه روابط با کشورهایی مانند چین بردارد و به وعده ها و شعارها دل خوش نکند.
چینی ها و دیگر کشورها تا ابد منتظر ایران نخواهند ماند که ایران لوازم و بسترهای واقعی گسترش روابط اقتصادی و تجاری را فراهم کند. آنها برای زمان و منافع خود ارزش قائل هستند و فقط دنبال شعارهای سیاسی و توخالی نیستند.
عربستان و دیگر کشورهای عربی خلیج فارس با وجود ارتباطات سیاسی وامنیتی گسترده با غرب چه اهدافی را در گسترش رابطه با چین و هموار کردن مسیر حضور این کشور در منطقه دنبال می کنند؟
کشورهای عربی خلیج فارس به مانند بسیاری دیگر از کشورها که دغدغه توسعه و افزایش قدرت اقتصادی دارند، تمرکز خود را بر گسترش روابط روابط اقتصادی و تجاری راهبردی با کشورهای نوظهوری مانند چین، هند، برزیل و این دست کشورها قرار داده اند.
در این راستا هم تلاش دارند مناسبات سیاسی خود در عرصه بین المللی را هم حل کرده و به پشتوانه مناسبات سیاسی باثبات و بدون تنش در صدد بهره گیری از ظرفیت های اقتصادی و توسعه ای بین المللی باشند. عادی سازی روابط با اسرائیل را باید در این راستا مورد توجه قرار داد.
مساله ای که از نظر اعراب خلیج فارس می تواند زمینه رفع تنش های سیاسی با دیگر کشورها و مناطق باشد. دغدغه سیاسی کشورهایی مانند عربستان بر خلاف تصور، غرب و آمریکا می باشد. مناسبات سیاسی عربستان و دیگر کشورهای عربی خلیج فارس با غرب و آمریکا، مناسبات پایدار و قابل اتکایی نیست.
کشورهای غرب نسبت به کشورهای عربی و اسلامی به لحاظ چالش های پیدا و پنهان و ظرفیت های بالایی تنش زایی علیه غرب چه از ناحیه جوامع عربی و چه از ناحیه دولت های عربی حساسیت و نگرانی بالایی دارد و به همین دلیل بر خلاف تصور روابط سیاسی و امنیتی کشورهای عربی با غربی پایدار و باثبات نیست.
تحولات و مسائل سیاسی جهان عرب در چند دهه اخیر، بیشترین انرژی و هزینه را برای کشورهای غربی داشته است. عربستان و اقمارش تلاش دارند با عادی سازی روابط با اسرائیل ، مسیر پایدار سازی روابط سیاسی با غرب و همچنین ایران را هموار کنند.
آیا می توان استدلال کرد که گسترش مناسبات اعراب با چین به نوعی اعمال فشار بیشتر بر ایران است؟
تلاش برای گسترش روابط اقتصادی و تجاری با قدرت های نوظهور از جمله چین علاوه بر اهداف اقتصادی، به نوعی اعمال فشار برای کاهش حساسیت های غرب علیه اعراب است. در این راستا باید ایران را هم مورد توجه قرار داد.
به این معنا که عربستان سعودی تلاش دارد رویکردهای ایران نسبت به کشورهای عربی خلیج فارس و تحرکات سیاسی و امنیتی آن را از طریق جلب نظر متحدین سیاسی ایران مهار نماید. به طور طبیعی با هموار کردن این راه تور اقتصادی خود را بر روی کشورهای نوظهور و شرق آسیا پهن کنند و از این طریق منافع اقتصادی و سیاسی بلندمدت خود را تامین و تضمین نمایند.
لذا باید گفت که عربستان و دیگر کشورهای عربی خلیج فارس از سالها قبل با برنامه و هدف و البته به درستی در مسیر گسترش روابط اقتصادی و تجاری با قدرت های نوظهوری مانند چین و هند گام برداشتند و توانسته اند بخش قابل توجهی از ظرفیت اقتصادی و تجاری این کشورها در حوزه جغرافیایی خاورمیانه و خلیج فارس و همچنین حوزه انرژی را به خود اختصاص دهند.
ظرفیت هایی که می توانست در اختیار کشوری مانند ایران هم باشد اما واقعیت این است که این ظرفیت ها حداقل در بازی زمانی میان مدت از دست ایران خارج شده و ایران فرصت های این بخش را هم از دست داده است.
ارزیابی شما از تقویت حضور چین در منطقه خلیج فارس و تاثیر آن بر فضای سیاسی و اقتصادی منطقه خاورمیانه چیست؟
من فی النفسه تقویت حضور چین در منطقه خلیج فارس و گسترش روابط اقتصادی، تجاری و حتی سیاسی - امنیتی این کشور با کشورهای عربی منطقه را نه تنها منفی نمی بینم بلکه این حضور را برای افزایش ثبات و تعادل و توازن سیاسی و توسعه اقتصادی منطقه مفید و مثبت ارزیابی می کنم.
حضور قدرتهای نوظهوری مانند چین در منطقه خلیج فارس به سیاست زدایی در منطقه کمک می کند. منطقه خاورمیانه در دهه های متمادی تحت تاثیر حضور سیاسی و امنیتی کشورهای غربی و خصوصا آمریکا و همچنین رقابت ها و مخاصمات سیاسی و ایدئولوژیک کشورهای منطقه، به شدت سیاسی و امنیتی بوده است و این مساله بسیاری از فرصت های اقتصادی و توسعه ای آن را از بین برده است.
حضور قدرتهای نوظهور اقتصادی مانند چین در منطقه اولا به لحاظ سیاسی نوعی توازن بین قدرتهای خارجی در منطقه ایجاد می کند و قدرت مانور غرب در منطقه را کاهش می دهد و از این منظر به ثبات سیاسی در منطقه کمک می کند و ثانیا با توجه به اولویت منافع و رویکردهای اقتصادی این کشورها، می توان شاهد سیاست زدایی از منطقه و گسترش رویکردهای اقتصادی و تجاری در مناسبات منطقه ای و در روابط میان کشورها بود واین مساله می تواند به رفع بسیاری از مخاطرات و چالش های سیاسی در منطقه کمک کند و موجب به جریان افتادن روندهای توسعه ای و اقتصادی در منطقه گردد.
منتها آنچه در این میان اهمیت دارد این است که کشورهایی مانند ایران نباید در حاشیه این حضور قرار بگیرند و نقشی منفعل بازی کنند. تداوم سیاست خارجی پرچالش کنونی، زمینه انزوا، انفعال و آسیب پذیری بیشتر ایران نه تنها در جهان و در مناسبات با قدرتهای فعلی و آینده جهان می گردد بلکه این مساله در سطح منطقه ای و در روابط با کشورهای منطقه نیز خود را نشان می دهد.
گزارش: ابوالفضل خدائی / خبرآنلاین