روزنامه جوان با اشاره به انتقاد دیروز عباس عبدی از اصولگرایان نوشت: آقای عبدی مثل بسیاری از ادعاهایش، بدون سند، بدون حقیقتیابی، بدون منطق روشن، فقط با تکیه بر تکنیکهای موهن رسانهای که میگویند «یک دروغی را طرح کن تا برخی نکات با آنچه در تأیید یا تکذیب آن گفته میشود، نمایان شود»، دروغ شاخداری را مطرح کرده که «این جماعت (درست مثل مربیهای عصبانی فوتبال) خودشان پرچم را آتش میزنند!»
توجه کنید به عمق تفکر و استدلال آقای عبدی که اگر ذرهای انصاف و وجود و هویت در روزنامههایی که او قلم میزند، موجود بود، راضی به انتشار این تفاسیر نمیشدند: «این جماعتی است که اگر نمیترسیدند، ادعای خدایی میکردند، ولی از مواجهه منطقی عاجز هستند، و تولید و انتشار چهار تا مناظره بسیار عادی را هم تحمل ندارند... هیچ وصفی جز حقارت برای رفتار سیاسی این جماعت نمیتوان اطلاق کرد. از یک سو کوچکترین رفتاری که در میان معترضان و منتقدان خلاف ضوابط ببینند، آن را به همه آنان تعمیم میدهند، مثل آتش زدن پرچم، که احتمال از خودشان بودن را نباید نادیده گرفت...»!
وااسفا از این همه افق دید. این حرفها را مدتهاست دیگر در صندلی عقب تاکسی هم نمیشنویم و مردم بعضاً با ارتقای سطح تبیین خود، خیلی زود این حرفها را قطع و آن را دنبال نمیکنند.
ولی اصلاحطلبان که خودشان را مالک و صاحب دانشگاهها و تریبونهای روشنفکری میدانند، همراه با امثال عبدی که جسارتاً باید او را فردی پرگو نامید که مصداق این سخن مولا علی شده است که «من اکثر اهجر... / پرگو هرزهگو میشود»، استدلال میکنند این جماعت خودشان پرچم را آتش میزنند! کم مانده فردا روزی تحلیل و افاضه ایشان این باشد که اصلاً نظام خودش اغتشاش را برپا میکند، چون نوعی مثلاً به زعم عبدی، حقارت دارد و از اغتشاش لذت میبرد!
کمترین چیزی که میتوان از این سخنان عبدی استنباط کرد این است که آتشزدن پرچم برای او امری معمولی و شدنی و وسیلهای قابل توجیه برای اهداف است و بر این اساس کافر همه را به کیش خود پندارد.
آقای عبدی پرگویی را کنار بگذار. اگر یک جوان غفلتخورده با این تحلیلهای تخیلی تو به خیابان بیاید و خون کسی ریخته شود، در دنیای دیگری که شاید به آن باور داشته باشی، مثقال ذرهای از شر را هم خواهند دید و محاسبه میکنند.