صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۵۵۰۹۴
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: ۲۱:۴۸ - ۰۳ شهريور ۱۴۰۱ - 25 August 2022
بازنشر

وقتی همه خواب بودیم/ 81‌مین سالروز اشغال ایران

ساعت 4 صبح روز دوشنبه سوم شهریور 1320 سفیران بریتانیا و شوروی به خانه نخست‌وزیر ایران رفتند تا او را از ورود نیروهایشان به خاک ما باخبر کنند.

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز سوم شهریور 1401 هشتاد و یکمین سالروز اشغال ایران یادآور یکی از تلخ‌ترین اتفاقات تاریخ معاصر ایران است. به این بهانه یادداشت منتشره در چند سال قبل با اندکی ویرایش تازه بازنشر می‌شود:

81 سال قبل در سوم شهریور 1320 خورشیدی نیروهای اتحاد شوروی و بریتانیا وارد ایران شدند و مردم ما که تصور می‌کردند از آتش جنگ جهانی دور مانده‌اند صبح از خواب که برخاستند ناگهان خود را در وسط معرکه دیدند و در شهرهایی هم با غرش هواپیما بیدار شدند.

  سوم تا 25 شهریور 1320 را می توان 22 روزی دانست که مسیر بعدی ایران را تغییر داد.

   نکته عجیب این که قوای روس و انگلیس وارد ایران شده و پیش‌روی می‌کردند و در بعضی شهرها مانند تبریز و بندر انزلی حتی اقدام به بمباران شهرها کردند هر چند بعضی جاها فقط اعلامیه ریختند در حالی که نه پادشاه و نه نخست‌وزیر در تهران در ساعات اولیه خبر نداشتند.

   ساعت 4 بامداد (نیمه شب) روز دوشنبه سوم شهریور 1320 خورشیدی سفیران انگلیس و شوروی به خانۀ رجب‌علی منصور نخست‌وزیر مراجعه کردند تا به او ورود نیروهای نظامی خود به خاک ایران برای مقابله با آلمان را اطلاع دهند.

روایت خود رجب‌علی منصور - که در انتقال حساسیت روس و انگلیس به حضور کارشناسان آلمانی در ایران به رضاشاه تعلل کرده بود- و در خاطراتی که بر جای گذاشته از این قرار است:

   «‌نیمه شب [بامداد] سوم شهریور ساعت 4 مستخدم خانه مرا صدا کرد و گفت: سفیران انگلیس و شوروی درِ خانه آمده‌اند و تقاضای ملاقات فوری با شما را دارند. با عجله از تخت خواب پایین آمده دستور دادم آنها را به سالن راهنمایی کنند و چون حضور آنها در آن موقع شب کاملا غیرعادی به نظر می‌رسید با همان لباس خواب به طرف تالار مهمان‌خانه رفتم. در این موقع مستخدم خانه اطلاع داد مهمانان ناخوانده، به طور جداگانه تقاضای ملاقات دارند نه با هم.

   دستور دادم هر یک از آنها که می‌خواهند اول به دفتر بیایند. پس از چند دقیقه اسمیرنوف سفیر روسیه و ایوانوف مترجم سفارت وارد دفتر من شدند. وقتی اسمیرنوف وارد اتاق شد به سردی سلام کرد و سپس ایوانوف مترجم یادداشتی را که به زبان فرانسه و حاکی از ورود قوا‌ی شوروی به کشورمان بود شروع به خواندن کرد.

   وقتی قرائت یادداشت به پایان رسید شفاهاً وضعیت مملکت را برای اسمیرنوف به زبان فرانسه توضیح دادم و دلایل خود را مبنی بر حفظ بی‌طرفی بیان کردم و توضیح دادم که ما بالاخره آلمان‌ها را اخراج کردیم...

   اسمیرنوف در تمام مدت ساکت و سرش پایین بود و به نقشۀ قالی نگاه می‌کرد. مثل این که شرم داشت به صورتم نگاه کند. هیچ نگفت. حتی یک کلمه.

   من به او گفتم این عمل شما شبیخون زدن بر خلاف قانون و منطق است و من به عنوان نخست‌وزیر مملکتی که از روز اول جنگ تا کنون سعی در بی‌طرفی داشته به عمل اعتراض می‌کنم. اسمینوف باز هم یک کلمه حرف نزد و جواب هم نداد و از اتاق خارج شد...

   او که رفت به مستخدم دستور دادم "سر ریدرز بولارد" سفیرانگلستان در ایران را خبر کند. بولارد وارد اتاق شد و یادداشتی که به فارسی ترجمه شده بود به من داد و پس از قرائت یادداشت شروع به صحبت کرد و گفت: علت حملۀ قشون انگلیس به ایران وجود کارشناسان آلمانی است.

   گفتم ما که به خاطر شما 400 آلمانی را که تحت کنترل شدید پلیس بودند اخراج کردیم... این کار دیگر چه لزومی داشت؟ بولارد پاسخ داد: این تصمیم شورای جنگی بریتانیاست ولی می‌خواهم دولت شاهنشاهی ایران را مطمئن کنم نگران حق‌الامتیاز نفت جنوب نباشید. شرکت نفت انگلیس و ایران کماکان حقوق ایران را می پردازد.»

نخست‌وزیر تا ساعت 6:30 بامداد با بولاردِ انگلیسی به فرانسه صحبت می‌کند و بلافاصله تا او می‌رود به خانه جواد عامری کفیل وزارت خارجه زنگ می‌زند تا خود را آماده کند با هم به سعد‌آباد بروند و ساعت 7 صبح به سعد آباد می‌روند تا خبر را به رضا شاه برسانند.

   داستان این گونه بوده: دو سفیر به نخست‌وزیر خبر می‌دهند و نخست‌وزیر به کفیل وزارت خارجه. هر دو هم به شاه. به بیان دیگر در آن سیستم عریض و طویل که مراقب هر فعالیت سیاسی داخلی و نوشته هر روزنامه‌نگاری بودند کسی نبود انگار که خبر اشغال را به عالی‌ترین مقامات برساند!

   این در حالی بود که 5 صبح همان روز مردم تبریز با صدای غرش هواپیماهای جنگی از خواب  برخاسته بودند. دو هواپیما «مشکان» و «باغمیشه» را بمباران کردند و 5 هواپیمای دیگر بمب‌های خود را به دامنۀ کوه «عونعلی» و اطراف فرودگاه فرو ریختند.

   مردم تبریز به پشت‌بام‌ها رفته بودند و توپ‌های ضد هوایی به طرف هواپیماهای متجاوز تیراندازی می‌کردند. بمباران تا ساعت 8:30 ادامه داشت اما بیشتر بمب‌ها در طول سه ساعت به اطراف شهر ریخته شد و هیچ هواپیمای ایرانی هم برای مقابله برنخاست. هواپیماهای دشمن اعلامیه‌هایی هم که در قطع وزیری در سه فرم و به سه زبان فارسی و ترکی و ارمنی چاپ شده بود ریختند. عصر سوم شهریور هم باز حمله کردند و این بار بمب‌ها را به مرکز شهر ریختند.

   ستاد ارتش در اعلامیۀ شمارۀ یک تصریح کرد: «‌شهرهای تبریز، رضاییه، اردبیل، خوی، اهر، میاندوآب، ماکو، مهاباد، بناب، رشت، اهواز و بندر پهلوی بمباران شدند. مع‌ذلک تلفات نسبتا کم بوده و یک هواپیمای مهاجم در ناحیۀ تبریز با تیراندازی توپخانۀ ضد هوایی سرنگون شده است».

   بند 6 اطلاعیه هم جالب است. در حالی که هیچ خبری از مقاومت نمی‌رسید و مردم شوکه شده فقط تماشا می‌کردند در این اطلاعیه ادعا شد: «در کلیۀ مناطق شمالی و باختری، روحیۀ اهالی بسیار خوب است و عموما تقاضای دخول در صفوف ارتش و حرکت به جبهه را برای دفاع از میهن می‌نمایند».

رضاشاه که نه مردم را داشت و نه فرماندهان ارتش را و می‌دید قوای روس و انگلیس وارد ایران شده‌اند، یگانه چاره را در این دید که دست به دامان روزولت رییس جمهوری آمریکا شود. اما یک هفته طول کشید تا به تلگراف او پاسخ دهد و به طعنه نوشت: «اگر میل دارید استقلال کشورتان را حفظ کنید در این مجاهده عظیم و مشترک شرکت کنید تا مثل کشورهای اروپایی غرق اندوه نشوید».

   به عبارت روشن‌تر «راهی ندارید جز این که در کنار متفقین قرار گیرید».


   سوم شهریور 20 آغازِ پایان سلطنت رضا شاه بود چرا که 22 روز بعد با تدبیر محمد علی فروغی سلطنت به پسرش منتقل شد. فروغی پس از نخست وزیری به توصیه روزولت عمل کرد و ایران، سیاست بی‌طرفی را کنار گذاشت تا دیگر سرزمین ما اشغال شده به حساب نیاید و چه بسا اگر این سیاست اتخاذ نشده بود و ما را دشمن فرض می‌کردند از بخش‌هایی از خاک ما بیرون نمی‌رفتند.

    در این باره باز هم می‌توان نوشت و عجالتا در هشتاد‌و‌یکمین سالگرد شروع اشغال ایران از این مناسبت یاد شد.

   این نکته را هم می‌توان افزود که برخی تقصیرها را متوجه رجب‌علی منصور می‌دانند که جدیت هشدار انگلیسی‌ها برای اخراج کارشناسان آلمانی را به شاه منتقل نکرد یا خودش درنیافته بود و وقتی تصمیم گرفتند که دیگر دیر شده بود.

   شاید دلیل گرایش فرزندش حسن‌علی منصور به آمریکا در دوران نخست‌وزیری و 20 سال بعد به خاطر همین تجربه و اعتماد نکردن به انگلیسی‌ها بوده باشد و شایدی دیگر دربارۀ فرجام کار منصور دوم...

 ---------------------------

* متن نامۀ رضا شاه به روزولت در سوم شهریور 1320:

  «سوم شهریور ۱۳۲۰/ حضرت فرانکلین. د. روزولت رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا - واشنگتن

    البته از حوادث اخیر ایران که قوای انگلیس و روس بدون اخطار قبلی غفلتا از مرزهای این کشور عبور و به تصرف نقاط و بمباران عده زیادی از شهرهای باز و بی‌دفاع ایران مبادرت ورزیده‌اند، خاطر آن حضرت آگاه گردیده است. عنوان سابق روس و انگلیس، نگرانی از وجود عده ای آلمانی در ایران بود که اطمینان داده شد به زودی از این کشور می روند. در این صورت هیچ جای نگرانی برای آنها باقی نمانده و به هیچ وجه بر من معلوم نیست به چه علت به این اقدامات تجاوزکارانه متشبث شده و بدون ملاحظه شهرهای ما را بمباران می کنند.

   در این موقع لازم می‌دانم به استناد اعلامیه آن حضرت مبنی بر مساعدت و تقویت اصول عدالت بین‌المللی و حفظ حقوق آزادی ملل، از شما تقاضا نمایم که به این قضیه که برای ایران پیش آمده و یک کشور بی طرف و صلح‌جو را، که هیچ منظوری جز حفظ آسایش و اصلاح امور داخلی خود ندارد، دچار مصائب جنگ می‌سازد متوجه نموده، با اقدامات مؤثر نوع پرورانه خود در رفع این تجاوزات مساعی لازم مبذول فرمایند.


  امتنان از توجهات خیرخواهانه آن حضرت احساسات صمیمانه خود را تقدیم می‌نمایم.»

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۷
غیر قابل انتشار: ۰
رضا
۰۹:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۵
کاش به سه نفر مرزبان آذربایجانی ایران که در جلفا کنار رود مرزی ارس تا پای جان در مقابل ارتش تا دندان مسلح روس از خاک ایران دفاع کرده و مظلومانه در خون خود غلطیدند به رسم قدرشناسی اشاره کوتاهی میکردید . چگونه است که ژنرال روس به پاس احترام به این سه دلاور رشید علیرغم معطل کردن قشون روس دستور میدهد پیکرهایشان با احترام در کنار رود ارس دفن شود ولی هموطنان این سه دلاور حتی به آن اشاره هم نمیکنند. واقعا جای تاسف است.
علی
۰۹:۱۰ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۵
لطفا در این مورد مطالب دیگری منتشر فرمائید.
تا مردم ایران روس جنایتکار و انگلیس مکار را
بیشتر و بهتر بشناسد.
نگاهی مختصر بتاریخ چندین قرن اخیر بخوبی
میتواند شخصیت و ذات وسیاست این دو کشور را مشخص کند.
ناشناس
۰۸:۴۲ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۴
این یک اصل بنیادی در تاریخ است که کشورهای کوچک و متوسط نباید در وسط معرکه ابرقدرتها قرار بگیرند و البته نباید بی طرف باشند .
یا باید وابسته به یک ابرقدرت بود یا مثل کشور سوئیس با همه رابطه داشت .
توجه دارید که سوئیس بی طرف نیست ، بلکه جانب همه طرفها را دارد.
اشتباه ایران این بود که فکر می کرد با غرور رضاشاهی می توان در برابر روس و انگلیس ایستادگی کرد.
و چقدر شانس آوردیم که قوای نظامی ایران تسلیم شدند .وگرنه تمام ایران به خاک و خون کشیده میشد
تعداد کاراکترهای مجاز:1200