احمد مسجدجامعی
تکیههای قدیم را در محل تلاقی راهها برپا میکردند، جایی که محل گذر بوده. تکیهها سقف نداشتند و ایام محرم رویشان چادر و سرپوش میزدند. مثل همین تکیه بازار تجریش که قلب بازار است و زنها در اتاقهای بالا مینشستند و همراهی میکردند.
هنوز هم در بازار، تکیهها را در سراها میزنند مثل تکیه نفرآباد در ری که قدیمیترین تکیه تهران است و سابقه ۴۰۰ساله دارد یا مثلا تکیهی ۱۵۰سالهی سادات اخوی با منبر قدیمی «متبرک» آنکه گفتهاند قنداقۀ چندین شاهزادۀ قاجاری را از زیر آن گذراندهاند.
طبق وقفنامه تکیه، آنجا قهوه میدادند. آنهم چه قهوهای با چه ترکیبی. هنوز هم میدهند، ادارۀ تکیه دست خود خانواده است و خانواده مقید به وقفها است.
یا مثلا تکیههای اقوام مختلف غیرایرانی، تکیه پاکستانیها یک جایی در دولتآباد است و زنان آنها درون تکیه همچون مردان سینهزنی و نوحهسرایی میکنند یا تکیههای موقت افغانها که شاخهشاخه است و سینهزدن و زنجیرزدن آنها دیدنی است. همینطور تکیه باشکوه عربها که هر شهرشان تکیه خودش را دارد.
مثلا کاظمینیها خودشان تکیهای دارند با آداب خودشان، میگویند که چون کنار بغداد بودیم ما شهریتریم، علایمشان فرق میکند مثل مشعلگردانی؛ همچون علمگردانی ما است با سیزده تا بیست و هفت مشعل آتش به جای تیغههای فلزی که در شبهای تاریک جلوهای ویژه دارد. غذایشان هم فرق میکند.
کربلاییها با لالههای زیبا و رنگارنگ چیده شده در ردیفهای منظم و نجفیها با قیمهی نجفی نذری معروفشان و به هرحال هرکدام تکیه خودشان را دارند.
تکیههای تهران را میتوان به چند گروه تقسیم کرد: یکی تکیههای صنفی مثل تکیه حلبیسازها، قدیمیترین شان تکیه خرازها و بزارها است که اصلاً نقش یکجور اتحادیه را داشته و تکیهی شوفرها در میدان قزوین.
دومی تکیه عربها و خلجها و قمیها و کرمانیها و اردبیلیها و ... است، یعنی اهالی شهرهایی که به تهران مهاجرت کردند.
به غیر از این دو گروه، تکایایی داریم که محلیاند. مثل تکیه قناتآباد یا تکیهی پیرعطا، تکیهی نیاوران، تکیهی دربند، تکیهی درخونگاه تنها نخل پرحاشیۀ تکایای قدیم تهران که ضربالمثل شده بود برای تکان دادن هر چیز سنگینی.
یک گروه هم تکیههای خاندانی است مثل تکایای رضاقلیخان، سادات اخوی، سادات شیرازی،... که هنوز هم چراغشان روشن است.
در اسنادی آمده آن روزگاری که تهران ۵محله داشته (عودلاجان و بازار و سنگلج و دولت و چالهمیدان) تکیههایش به حدود ۸۰تکیه میرسیده.
امروزه تعریف تکیه و حسینیه متفاوت شده اما متفاوتترین تکیهای که من دیدهام جایی بود که در یکی از تهرانگردیهای جمعه پیدایش کردم.
تکیهای در دزاشیب. دزاشیب یک باغ بزرگی داشته به نام باغ شیخ علی که فرزند ملاجعفر استرآبادی از علمای دورۀ ناصری بوده و تعداد باغبانهای آنجا هم زیاد بوده اتاقکی ساخته یودهاند برای نماز خواندن.
دهۀ پنجاه که خیابان میکشند، این نمازخانه میافتد بیرون باغ و متروکه میشود. همان روزها، یک رفتگر یا سررفتگر به نام نایب تقی صالحی میآید. رفتگرهای شمیران را آنجا جمع میکند و چون ایام محرم بوده، اتاقک را با همتی جمعی میکنند تکیۀ سوپورها. فقط یک چاردیواری بوده اما رویش سرپوش یا چادری میزنند و میشود محل عزاداریشان.
بعدها بازسازیاش کردهاند و به جای چادر سقف شیروانی زدهاند. منتها خوشبختانه هنوز در این تکیه همه چیز بوی گذشته را میدهد و شکل قدیمی و سنتیاش را کمابیش حفظ کرده در قالب مسجد کوچکی.
آن تابلوهای چندین دهساله و بیرقها و پرچمها و پشتیهای سنتیاش هنوز هست. آن نمازخانه حالا شده مسجدی به نام مسجد حاج شیخ علی. یک اتاق ۵۰، ۶۰ متری است، سرویس بهداشتی و وضوخانه هم ندارد.
کمی دورتر از همین تکیه، تکیۀ مجللی بوده که درباریان هم میآمدهاند به نام تکیۀ دزاشیب که هنوز هم تکیۀ مفصلی است در دوطبقه، فرش شده و دور تا دور پشتی چیده. شش ستون چوبی بلند دارد که سقف شیروانیطور تکیه را نگه داشتهاند حوض زیبایی هم در میان تکیه هست که شاید روزگاری آب قناتی در آن آمد و شد داشت.
کتیبههای قرآنی و طوق و چند طاقه شال و چند گلدان وقفی و چند تابلوی رنگ و روغن عاشورایی و دو بیرق ۸۰ساله که تصویر حضرت علیاکبر را دارد.
حالا اتفاق جالبی که این میان میافتاده، دید و بازدید دو تکیه از هم بوده.
رسم است که تکیهها برای سرسلامتی به دیدار هم میروند اما اینکه تکیۀ سوپورها میرفتهاند تکیۀ اعیانی دزاشیب، دزاشیبیها هم میآمدهاند بازدید پس میدادهاند,، مصداق بارز این شعر طبیب اصفهانی است که:
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند.