صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۴۹۴۲۸
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۵ - ۲۹ تير ۱۴۰۱ - 20 July 2022

ببینید| ترور سال 51 در تهرانپارس؛ ماجرای قتل سرلشکر طاهری و زدوخورد در آب‌منگل تهران

سعید طاهری را درون کوچه ترور کردند؛ دو نفر بودند که او را با گلوله و زدند و گریختند. اما چه کسانی و چرا؟

کیفیت پایین:

کیفیت خوب:

عصر ایران؛ محسن ظهوری

  • تهران / محله تهرانپارس

         یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۵۱ / ساعت ۶:۱۵ صبح

کار تمام می‌شود؛ سرتیپ روی زمین افتاده و پیاده‌رو پر از خون است. چندین ماه آموزش، این ترور را در تهرانپارس محله شرقی تهران به سرانجام رسانده و بعدش آب‌منگل در جنوب تهران را به حمام خون تبدیل می‌‌کند. سرتیپ سعید طاهری را سه گلوله از پا درمی‌آورد؛ سریع و کاری. او را به بیمارستان می‌رسانند، اما کار تمام شده. دو نفری هم که او را زده‌اند، به سرعت فرار کرده و ردی از خود به‌جا نگذاشته‌اند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بیشتر ببینید:

جدال در خیابان‌های تهران / کوچه به کوچه با ساواک در پی حمید اشرف (فیلم)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اینجا بیابان‌های اطراف مسکرآباد است؛ در جنوب شرق تهران. حدود سه ماه قبل از این ترور. جایی که اعضای یک گروه مخفی در آن به گپ و گفت می‌نشینند و بمب‌های قابل حمل می‌سازند. مثل بمبی که ۴ روز قبل از ترور سرتیپ طاهری در اینجا منفجر شد؛ طبقه ششم این فروشگاه که آن زمان کوروش نام داشت؛ در خیابان پهلوی که حالا نامش ولیعصر است. حدود ساعت هفت و ۴۵ دقیقه بعدازظهر، در روز ۱۸ مردادماه ۱۳۵۱.

به عقب‌تر که برگردیم بازهم رد آن‌ها را در ترورها و بمب‌گذاری‌ها پیدا می‌کنیم؛ منفجر کردن خودروی هارولد پرایس ژنرال نیروی هوایی آمریکا، انفجار در فروشگاه فردوسی، ربودن ۶ زندانی ایرانی از دوبی و انتقال‌شان به بغداد، انفجار شعب فروشگاه‌های تعاونی کارکنان نیروهای شاهنشاهی و اعزام نیرو به فلسطین برای آموزش دوره چریکی در اردوگاه‌‌های سازمان الفتح.

آن‌ها مخالفان شاه بودند و خود را مجاهدین خلق می‌نامیدند. مسلمان و معتقد بودند، اما جزوه‌های کمونیستی می‌خواندند؛ از مائو تا چگوارا. می‌گفتند قصدشان نجات مردم از ظلم و ستم است، اما انسان‌های بیگناهی در جریان ترورهایشان جان باختند. تشکیلاتی سازمان یافته و آموزش‌دیده بودند برای نبرد مسلحانه.

محمد مفیدی یکی از اعضای آن‌ها بود. جوان ۲۴ ساله‌ای که ترور سرتیپ سعید طاهری را به او سپرده بودند. همان داستانی که قرار است در این فیلم ببینید. تروری که انگار هیچ دلیل موجهی هم برای انجام آن نداشتند.

مفیدی متولد تهران بود و دانشجوی سال سوم رشته زبان از مدرسه عالی ترجمه. او سال ۱۳۴۹ با علیرضا سپاسی آشتیانی آشنا شد و همین دوستی او را به ترک تحصیل و فعالیت سیاسی کشاند. سپاسی تازه از زندان آزاده شده و از دوستان برادر بزرگ‌تر مفیدی، یعنی مصطفی بود. هر دو به جرم اقدام علیه امنیت کشور در حبس بودند. او محمد را عضو سازمان تازه تاسیس خود حزب‌الله کرد که زیرنظر سازمان بزرگ‌تری به‌نام مجاهدین خلق فعال بود؛ از طریق این فرد، بهرام آرام که به آن‌ها دستور داد زندگی مخفیانه و چریکی را آغاز کنند.

محمد مفیدی اینجا در چهارراه سیروس خانه‌ای اجاره کرد و همراه دو نفر دیگر در آن جزوه‌ها و کتاب‌های مارکسیستی می‌خواندند و برای ساخت بمب و برگزاری جلسات به بیابان‌های اطراف تهران می‌رفتند.

نوروز سال ۱۳۵۱ به مفیدی خبر دادند که دوره آموزش او تمام شده و باید کار عملی را آغاز کند. هدف؛ ترور سرتیپ سعید طاهری.

طاهری ۲۸ سال سابقه خدمت داشت. او کار خود را از افسرنگهبانی در کلانتری یک اراک آغاز کرده و بعد به آبادان رفته و پس از سال‌ها، معاون شهربانی این شهر شده بود. با انتقال به تهران، مدتی ریاست کلانتری‌های ۲۰ و ۹ را بر عهده داشت و بعد هم با درجه سرتیپی، رئیس‌کل زندان‌های شهربانی شده بود.

محمد مفیدی برای ترور او تنها نبود، علیرضا سپاسی هم او را همراهی می‌کرد. آن‌ها در روزهای قبل از ترور بارها به محل زندگی سرتیپ طاهری رفته و خصوصیات اخلاقی و عادات او را زیرنظر گرفته بودند.

دو روز قبل از ترور یعنی ۲۰ مردادماه، آن‌ها برای به دست آوردن اسلحه و آمادگی اجرای نقشه، دست به عملیات دیگری هم زدند؛ اینجا، در خیابان ایرانمهر نزدیک پارک خیام، که بین آن‌ها و ماموران شهربانی درگیری مسلحانه رخ داد. آن‌ها می‌خواستند پاسبانی را خلع سلاح کنند که با مشکوک شدن افسری موتورسوار، زدوخورد شکل می‌گیرد.

۲۲ مردادماه ۱۳۵۱، روز اجرای طرح ترور بود. مفیدی با لباس کارگر رنگ‌کار و سپاسی با لباسی معمولی به محل می‌روند؛ به اینجا در خیابان ۱۲۴ تهرانپارس.

سعید طاهری طبق معمول ساعت ۶ صبح از منزل خود خارج می‌شود تا به خانه دوستی در خیابان ۱۳۰‌ برود که خودروی خود را همیشه در حیاط او پارک می‌کرد. سپاسی نزدیک می‌شود و آدرسی از او می‌پرسد. مفیدی جلو می‌آید و با کلت براونینگ قدیمی خود به سر او نشانه رفته و ماشه را می‌چکاند، اما اسلحه گیر کرده و شلیک نمی‌کند. سپاسی معطل نمی‌کند، تا مفیدی گلنگدن را بکشد، با براونینگ خود به سمت سرتیپ شلیک کرده و او را نقش زمین می‌کند. مفیدی هم اسلحه را آماده و تیر خلاص می‌زند.

تا همسایه‌ها و خانواده سرتیپ از صدای گلوله‌ها بیرون بیایند، این دو نفر کلاه و اسلحه سرتیپ را برداشته، سوار بر موتورسیکلت شده و می‌گریزند. آن‌ها اینجا به خیابان سرباز خانه پدری محمد مفیدی می‌آیند و پس از کمی استراحت، علیرضا سپاسی از آن خارج می‌شود.

برویم به محله آب‌منگل تهران که غروب همین روز اتفاق تلخی در آن رخ می‌دهد. حدود ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه عصر، در این خیابان وقت دیدار و رساندن اسلحه و کلت سرتیپ به سازمان است.

محمد مفیدی با بهرام آرام، علیرضا سپاسی، محمدباقر عباسی و مصطفی جوان خوشدل قرار ملاقات دارد؛ این‌جا، ادیب‌الممالک منشعب از خیابان ری. بهرام آرام سر قرار نمی‌آید و آن‌ها از هم جدا می‌شوند. مفیدی و عباسی در حال گفت‌و‌گو راهی این کوچه یعنی صادقی شده و وقتی مفیدی لوازم ساخت بمب را به عباسی تحویل می‌دهد، پاسبانی به نام مهدی حیدریان به آن‌ها مشکوک شده و درخواست بازرسی بدنی می‌کند.

اما مامور شهربانی فرصت گشتن مفیدی را پیدا نمی‌کند، چون محمد مفیدی به سرعت اسلحه کشیده و گلوله‌ای در شکم او خالی می‌کند.

با شنیدن صدای گلوله، مردم به آن‌ها هجوم می‌آورند. مفیدی و عباسی هر کدام به سمتی می‌دوند و تیراندازی می‌کنند. در این زدوخورد ۴ نفر زخمی شده و یک نفر از دنیا می‌رود. اما جزئیات آن کمی پیچیده است. روزنامه اطلاعات در گزارش خود این‌طور آورده که مفیدی سوار موتورسیکلتی شده و گریخته. عباسی هم اسلحه پاسبان را برداشته، سوار موتور دیگری می‌شود و همین‌طور که مردم تعقیبش می‌کردند به سمت انتهای کوچه می‌راند. اما دو نوجوان ۱۳ ساله سر کوچه می‌ایستند و دست‌هایشان را باز می‌کنند تا جلوی عبور او را بگیرند. عباسی شلیک کرده و گلوله به سر امیر شعبانی می‌خورد که زنده می‌ماند.

رضا شیرازی که شعبانی هم ثبت شده، شخص دیگری است که تلاش می‌کند جلوی او را بگیرد اما گلوله‌ای از عباسی می‌خورد و زخمی می‌شود. نفر بعدی رضا کوشش است که با موتور خود عباسی را تعقیب می‌کند اما زمین می‌خورد. این بار دوست او حسین درویش‌ها مکانیک محل، سوار بر موتور خود شده و او را تعقیب می‌کند. درویش‌ها خود را به عباسی می‌رساند و موتور او را به زمین می‌زند اما گلوله عباسی به سینه‌اش می‌خورد و می‌میرد.

عباسی دوان دوان شروع به فرار می‌کند و گویا بین راه یک نفر دیگر را هم با گلوله زده که نامی از او نیست. در انتهای کوچه صادقی، رضا احمدی مبل‌ساز که می‌بیند فردی اسلحه به دست می‌دود، پیت حلبی خالی را به سمت او پرتاب می‌کند و بعد هم خودش را روی او می‌اندازد که گلوله‌ می‌خورد و گوشه‌ای مجروح می‌افتد. حالا اسلحه عباسی خالی شده و مردم موفق می‌شوند او را بگیرند.

اما مفیدی در اعترافات خود گفته، زمانی که می‌خواسته فرار کند، بی‌محابا گلوله شلیک کرده و تیر او بوده که برخی از این افراد را زخمی و حسین درویش‌ها را کشته.

به هرحال، این واقعه در تهران سروصدای زیادی می‌کند. دو روز بعدش در مراسم تشییع سرتیپ طاهری که در مسجد سپهسالار برگزار می‌شود، اسدالله علم وزیر دربار و بسیاری از وزرا و نمایندگان و شخصیت‌های لشکری و کشوری شرکت می‌کنند و به فرمان شاه، طاهری درجه سرلشکری می‌گیرد.

کمتر از دو ماه بعد از ترور، خبر می‌رسد که محمد مفیدی هم دستگیر شده اما هنوز اثری از اسلحه سرلشکر طاهری نیست.

سحرگاه روز ۲۱ دی‌ماه ۱۳۵۱ محمد مفیدی و محمدباقر عباسی تیرباران می‌شوند ولی ساواک می‌داند کار تمام نشده و در پی اعضای دیگر سازمان است.

روز ۲۵ خردادماه ۱۳۵۲ رضا رضایی برنامه‌ریز قتل مستشار آمریکایی کلنل هاوکینز، با حمله ساواک خودکشی می‌کند و اسلحه کمری سرلشکر طاهری هم درون خانه او پیدا می‌شود.

به این ترتیب پرونده ترور سعید طاهری خاتمه می‌یابد، اما سوال اصلی؛ چرا او را کشتند؟ سازمان مجاهدین خلق پس از ترور سرتیپ سعید طاهری بیانیه‌ای منتشر کرد و او را مسئول حمله به کارگران کارخانه جهان‌چیت دانست و یکی از مسئولان کشتار مردم در ۱۵ خرداد ۴۲. از طرفی برخی اعضا گفته‌اند که بر اساس شواهد فکر می‌کردند طاهری رئیس کمیته مشترک ساواک شده و تصمیم گرفتند او را از سر راه بردارند. اما واقعیت این است که انگار او را اشتباه گرفته بودند؛ طاهری جزو ساواک نبود و هیچ‌وقت هیچ سند موثقی به دست نیامد که نشان دهد او نقشی در این کارها داشته.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200