عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در این روزها به احتمال فراوان با خبر شدهاید استاندار کرمانشاه در تمام این سالها که ایران در حال مذاکره با کشورهای 1+5 بوده ( اعضای دایم شورای امنیت سازمان ملل به علاوۀ آلمان) میپنداشته مراد از آن " یک " بعد از به علاوه، خود ایران است و در واقع ایران با خودش هم مذاکره میکرده و تصور این که 5 یعنی 5 کشور و یک یعنی ایران همچنان محل بحث و نقل محافل است و طبعا چون پیشتر دربارۀ آن نوشتهام قصد تکرار در میان نیست.
دربارۀ ادعای کانال تلگرامی «اخبار استانداری کرمانشاه» که کلیپ کوتاهی را با عنوان «توضیح استاندار کرمانشاه دربارۀ یک شیطنت رسانهای» منتشر کرده و از بیخ منکر شده و حسب عادت به رسانهها نسبت دادهاند نیز یادداشت دیگری آمادۀ انتشار است یا منتشر شده.
تلاش حقوقبگیران استانداری برای حفظ شغل خود قابل درک است و استاندار هم نشان داده اگر هم سواد دیپلماتیک نداشته باشد، اعتماد به نفس دارد و دیگران را متهم میکند حال آن که به فارسی روشن در حال سخن گفتن بوده و آن عدد یک را ایران پنداشته است!
اگر یادداشت دربارۀ عمق دانش آقای استاندار «دولتِ امر به معروف» قبلا نوشته شده و یادداشت دیگری دربارۀ توضیحات رفع و رجوع هم آماده است پس این یادداشت برای چیست؟
ماجرا از این قرار است که در فضای مجازی و به مناسبتی دیگر متنی منتسب به تاریخ نگار مردمی دکتر ابراهیم باستانی پاریزی دیدم که هر چند خواندنی است اما کلمات و شیوۀ آن مطلقا به نثر استاد شبیه نیست. از این رو موضوع را با فاضل تاریخ پژوه و پاریزی شناس- آقای رضا شاهملکی – در میان گذاشتم و ایشان هم آن را در کتاب «بازیگران کاخ سبز» نیافت.
داستان اما جالب است و با کمی کوتاهسازی و با واژگانی دیگر بر اساس این گمان غالب که از باستانی پاریزی نیست از این قرار:
«وقتی کریمخان در کوههای غرب در جنگ با آزادخان از ناحیۀ پا مجروح شد، خود را به اشترینان رساند و به خانهای پناه بُرد. صاحب خانه ملامحمدجعفر نامی بود و خواست او را براند اما زن - اُمِّ لیلی - به شوهر گفت: نامردی است که میهمان زخمی را از خانه بیرون کنیم و بعد خود به زخمبندی و مرهمگذاری جنگاور زخمی پرداخت که کسی نبود جز کریمخان و البته زن، نشناخته بودش.
چند روزی گذشت و حال کریمخان رو به بهبود گذاشت و موعد رفتن رسید و در این هنگام فاش کرد کیست و گفت هر گاه کاری داشتید به شیراز بیایید.
چندی گذشت تا یک روز ام لیلی به تنها حمام ده رفت اما حمامی گفت امروز زنِ امام جمعه حمام را قُرُق کرده، برو فردا بیا.
بر ام لیلی سخت آمد و چون به خانه بازگشت از شوهر خواست حمامی دیگر بسازد تا دیگری نتواند آن را قُرق کند. ساخت حمام تازه اما از مرد برنمیآمد منتها یادش آمد که میتواند به شیراز برود و قضیه را با کریمخان در میان بگذارد. پس، چنین کرد اما او را در شیراز نشناختند و نزد شاه راه ندادند و چاره ای جز بازگشت ندید. منتها برای تهیۀ مخارج سفر به پولی نیاز داشت. پس به کار در بازار وکیل مشغول شد و یک روز دید کریمخان آمده. نزد او رفت و ماجرا را بازگفت.
درجا منشی را خواست به او گفت: "همین الان حکمِ تیول اشترینان را به نام ام لیلی بنویس تا تمام مالیات آنجا از آنِ او باشد" و بعد رو کرد به ملا جعفر که میدانی چرا حکم را به نام او و نه تو نوشتم؟ چون از فردا که پولدار شدی یک زنِ دیگر بر سرِ ام لیلی میآوری!
ملاجعفر گفت: هر چه شما اراده کنید اما کاش حکم بفرمایید یک حمام دیگر در اشترینان بسازند.
کریم خان تعجب کرد و گفت: چرا؟ ملاجعفر گفت: چون روزهای جمعه زنِ امام جمعه تنها حمامِ دِه را قُرُق میکند!
پادشاهی که از عنوان شاه فاصله میگرفت این بار به منشی گفت: حکم امام جمعه اشترینان را هم به نام ملاجعفر بنویس که این دیگر زنانه نیست! منشی با تعجب گفت: دربارۀ حکم قبلی سخنی نگفتم ولی این مرد سوادی به حد امام جمعه ندارد!
کریم خان بیدرنگ گفت: خوب! یک "حکم سواد" هم برای او بنویس!»
چنان که در بالا آوردم نثر با قلم باستانی پاریزی نمیخوانَد و در کتاب «بازیگران کاخ سبز» هم تنها یک بار نام کریمخان آمده که ربطی به این داستان ندارد و ام لیلی و ملاجعفر را هم نیافتیم و شاید در چاپ های دیگر افزده باشد یا مربوط به کتاب تاریخی دیگر و مخاطبان باید یاری کنند ولی اگر هم نباشد قصۀ درسآموزی است.
به همین خاطر نثر را کوتاه و با کلمات خود نقل کردم اما داستان جالبی است چون به همین سیاق میتوان از آقای ابراهیم رییسی خواست حال که استاندار کرمانشاه زیر بار نمیرود و اصرار دارد از سواد کافی برخوردار است یک "حکم سواد" هم برای جناب ایشان بنویسند تا به جای ساخت کلیپ، همان حکم سواد را به خلقالله نشان دهند و بیش از این به زحمت نیفتند.
احسنت بر ستون نویس های عصر ایران که مثل تیم ملی آلمان نود عمل می کنند
سپاس
از استاندارهای با سواد دوره های قبل و حال چه خبر
اینا اصلاح طلب هستن
صرفا منافع جناحی مدنظرشون هست
اگه اگه این افراد بیان جای اینایی که بهشون انتقاد دارن و گاهی نظرات تندشون رو پررنگ میکنن بسیار خطرناک ترند
اینا انتخابات رو یکی درمیون قبول دارن
خلاصه همه چیزشون همینطوریه
برخوردهای متناقض در موضاعات مشابه
از فساد گرفته تا...