کیفیت پایین:
کیفیت خوب:
عصر ایران؛ محسن ظهوری - فرمانده پرتغالی به ایران آمده تا اوضاع را سروسامان دهد؛ «روی فِرِیرِه دِآندرادا» که بیاندازه بیرحم است. تصویر و گفتاری که در ادامه میآید، خشن و دردناک است و امکان دارد باعث آزارتان شود.
مرد و زنی ایرانی در حال کشتن فرزند خود هستند؛ به دستور فرمانده پرتغالی دِآندردا. او آنها را مجبور کرده تا پسر خود را در هاون بزرگی انداخته و آنقدر بکوبند تا بمیرد. نمونهای از زجری که پرتغالیها در مناطق اشغال شده بر سر ساکنان آن میآوردند.
قسمت اول این مجموعه یعنی «نبرد ایران و پرتغال» را در هفته گذشته دیدید که لینک آن را هم درادامه گذاشتهایم. حالا قسمت دوم و پایانی فیلم را ببینید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قسمت اول این مجموعه:
نبردهای ایران و پرتغال؛ قسمت اول: اشغال هرمز / وقتی کشتیهای مرگ به ایران آمدند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از روزی که آلفونسو دوآلبوکرکی به خلیجفارس حمله کرد و جزایر و سواحل آن را به اشغال درآورد، حدود یکصد سال میگذرد. داستانش را در قسمت اول این مجموعه دیدید، اینکه هرمز، جزیره زیبا و پررونق ایران همراه بسیاری از بنادر تجاری منطقه، با کشتیهای توپدار پرتغالیها یکی یکی سقوط کردند و شاه اسماعیل یکم که در گیرودار نبرد با عثمانیان بود، نتوانست کاری از پیش ببرد.
پادشاه صفوی با دوآلبوکرکی قراردادی بست تا در ازای چشمپوشی از هرمز، کمک پرتغالیها برای جنگ با عثمانیان را داشته باشد. به مفاد این قرارداد در دوره شاه تهماسب یکم، دومین پادشاه صفوی عمل شد. پرتغالیها در حملات شاه سلیمان عثمانی به ایران، ۲۰ عراده توپ به صفویان دادند و چند سال بعدش کمک کردند تا حمله عثمانیها به قَطیف و مسقط خنثی شود.
پرتغالیها برای هرمز، مسقط، بحرین و برخی دیگر از مناطق اشغالی، امیرانی منصوب کرده و دادوستد در این مناطق را فقط از مسیر تجارتخانههای پرتغالی میسر کرده بودند. آنها نهتنها از این مناطق باج و خراج سالانه میگرفتند، بلکه رفتارشان با اهالی بومی، به بدترین شکل ممکن بود.
حالا یک قرن پس از اشغال هرمز، روی فِرِیرِه دِآندرادا آمده تا هم بحران بهوجود آمده با ایران را حل و فصل کند و هم انگلیسیها را از منطقه دور کند تا کنترل پرتغال بر منطقه حفظ شود. در این سالها چیزهای زیادی تغییر کرده و پرتغال هم دیگر آن پرتغال یکهتاز سابق نیست.
در اروپا پرتغال و اسپانیا همیشه در رقابت بودند و معاهدههایی بینشان بسته شده بود تا هیچکدام به سرزمینهای اشغالی آن یکی کاری نداشته باشد. تمام دنیا کمکم به تسلط این دو در میآمد.
حدود ۴۰ سال پیش از آنکه دِآندردا به خلیجفارس فرستاده شود، یعنی سال ۹۵۹ خورشیدی، فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا، با بحران بهوجود آمده در پرتغال بر سر جانشینی سلطنت، کنترل پرتغال را برعهده گرفت. اسپانیا، اداره امور مستعمرات این کشور را به خود پرتغالیها سپرد و به این ترتیب، خلیجفارس زیر اشغال پرتغال با نظارت اسپانیا درآمد.
اسپانیا با سه کشور قدرتمند اروپایی فرانسه، انگلیس و هلند در جنگ بود و کمکم ارزش مستعمرات پرتغال به چشم اروپاییها آمد؛ هلندیها به اهمیت مستعمره آنها، گوا در هند پی میبرند و انگلیسیها هم به خلیجفارس میآیند.
در ایران مشکل بزرگی برای پرتغالیها پیش آمده. شاه عباس یکم، پنجمین پادشاه صفوی تاج بر سر گذاشته و حاضر نیست جزایر و خاک ایران تحت اشغال پرتغالیها بماند.
۱۰ دیماه ۹۷۹ خورشیدی، ملکه الیزابت اول تجارت انگلیس با هند را به کمپانی هند شرقی میسپارد و آنها مراوده با ایران را هم در دستور کار خود میگذارند.
پرتغال هم تصمیم میگیرد در اوضاع نابسامان خود، روابط با صفویان را بهبود دهد، پس فیلیپ سوم پادشاه وقت اسپانیا و پرتغال، سفرایی را روانه ایران میکند اما در این مدت اللهوردیخان حاکم فارس، امیر دستنشانده پرتغال در بحرین را کشته و این منطقه را از اشغال بیرون میآورد. آغازی بر سلسله نبردهایی با پرتغال برای بیرون راندنشان از خلیجفارس.
سفیران پرتغال، از شاهعباس دوری از انگلیس و کنترل دوباره بحرین به دست پرتغال را میخواهند که پادشاه صفوی در جواب، دستور محاصره گمبرون و بیرون انداختن پرتغالیها را میدهد.
وقتی پرتغال پنج ناو جنگی را برای دفاع از هرمز به خلیجفارس میفرستد، شاهعباس مصلحت را در صلح میبیند. او گرچه دستور عقبنشینی میدهد، اما اتفاقات بعدی به نفع او تمام میشود.
سال ۹۹۵ خورشیدی، بازرگانانی از کمپانی هند شرقی انگلیس به بندر جاسک میآیند و در اصفهان به حضور شاه عباس میروند. آنها فرمان آزادی تجارت در ایران را به دست میآورند و در اصفهان و شیراز دفاتر کارگزاری تأسیس میکنند.
۷ دیماه ۹۹۹ خورشیدی، شش کشتی انگلیسی که دوتای آنها از پرتغالیها به غنیمت گرفته شده، در جاسک لنگر میاندازند. اینجاست که روی فِرِیرِه دِآندرادا از پرتغال به ایران فرستاده میشود. او با چهار کشتی مسلح به سمت جاسک میآید تا انگلیسیها را از آنجا بیرون کند. نبرد این دو کشور چند روز ادامه مییابد تا نهایتا پرتغال شکست سختی میخورد.
فِرِیرِه دِآندرادا با نیروهای باقیماندهاش به سمت قشم میرود تا بتواند مسیری برای رساندن آب آشامیدنی به هرمز درست کند و مانع سقوط این جزیره شود. او موفق میشود بخشی از قشم را با سربازان خود تصرف کند؛ در خردادماه سال ۱۰۰۰ خورشیدی.
شاه عباس موقعیت را برای زدن ضربه نهایی به پرتغال مناسب میبیند. امامقلیخان که با مرگ پدرش اللهوردیخان، حاکم فارس شده، به دستور شاه سیهزار سرباز را برای پسگرفتن جزیره قشم از پرتغالیها اعزام میکند و خود با نماینده کمپانی هند شرقی ادوارد مونوکس دیدار میکند.
مونوکس در یادداشتهای خود آورده که امامقلیخان به وسیله یکی از صاحبمنصبانش خواستار کمک نیروی دریایی انگلیس علیه دشمن مشترکشان پرتغالیها شد. اما اسکندر بیگ ترکمان در کتاب عالمآرای عباسی گفته، نماینده انگلیسیها از ایران تقاضای همکاری و معاونت برای جنگ با پرتغالیها کرد.
به هرحال، امامقلیخان با انگلیسیها وارد مذاکره میشود و آنها را تهدید میکند که اگر پادشاه ایران را در جنگ با پرتغال همراهی نکنند، تمامی کالاهای متعلق به انگلیس را در ایران ضبط و امتیازات تجاریشان را لغو میکند. اما در صورت همکاری، امتیازات ویژه به آنها داده میشود.
به این ترتیب پس از هشتماه بحث و چانهزنی، قرارداد میناب بین ایران و انگلیس بسته میشود و قرار میگذارند تا در صورت پیروزی، غنائم پرتغالی و درآمد گمرکات هرمزِ آزاده شده، بین دو کشور بهصورت مساوی تقسیم شود، و قلعه هرمز در اختیار ایران و انگلیس درآید. ایران نصف مخارج کشتیهای انگلیسی را برای جنگ بپردازد و آن دسته از کالاهای انگلیس که برای شاه یا حاکم فارس به جزیره هرمز میآیند، از پرداخت گمرک معاف شوند.
قشم در این مدت در محاصره سربازان صفوی است ولی فریره دآندرادا قلعه محکمی در آن ساخته. وقتی ناوگان دریایی انگلیس با پنج ناو و چهار کشتی کوچک عازم این جزیره میشوند، حمله به پرتغال آغاز میشود. نیروی دریایی پرتغال در محاصره قرار میگیرد و سربازان ایرانی هم به قلعه آنها در قشم یورش میبرند.
سوم بهمن سال ۱۰۰۰ خورشیدی، ویلیام بافین دریانورد و کاشف مشهور بریتانیایی که در ناوگان دریایی انگلیس است، مامور میشود تا به قشم رفته و با بررسی قلعه پرتغالیها، مختصات، ارتفاع و فاصله باروها را برای هدفگیری دقیق توپخانه تعیین کند. بافین در جزیره قشم توسط سربازی پرتغالی کشته میشود و بعدها همانجا او را به خاک میسپارند. در خورِ کولِغانِ قشم که امروز به گورستان اجنبیها معروف است.
کشتیهای انگلیسی سه روز بیوقفه قلعه پرتغالیها را در قشم گلولهباران میکنند و سربازان ایرانی هم در کنار این قلعه با دشمن میجنگند تا بالاخره قشم آزاد میشود. با دستگیر کردن روی فریره دآندرادا، حالا نوبت به آزادسازی هرمز میرسد.
۲۱ بهمنماه سال ۱۰۰۰ خورشیدی دو کشتی انگلیسی و سه هزار ایرانی به جزیره هرمز میرسند. جنگ آغاز میشود تا نهایتا پرچم پرتغال را در یکم اردیبهشت سال ۱۰۰۱، از روی قلعهای که دوآلبوکرکی ساخته بود، پایین میآورند.
جنگ با پرتغال تمامشده است، اما فریره دآندرادا موفق میشود از دست انگلیسیها فرار کرده و به مسقط برود. او تلاش میکند پاشای بصره را علیه ایران بشوراند و خودش هم دوباره برای بازپسگرفتن هرمز وارد جنگ میشود. در کُنگ، قلعهای میسازد و استحکامات مسقط را قویتر میکند. اما هیچکدام نمیتواند پرتغال را به روزهای فرمانرواییاش برگرداند. فریره دآندرادا که در بیرحمی همتا نداشت، نهایتا مهرماه ۱۰۱۲ خورشیدی در مسقط میمیرد و همانجا هم او را به خاک میسپارند.
ایران از شر پرتغال رها میشود. گروه جزیره هرمز دیگر هیچوقت به رونق گذشتهاش برنمیگردد، اما شاه عباس صفوی در ویرانههای گمبرون و هرمز کهن، شهر بندرعباس را میسازد که هنوز هم به نام اوست و از مهمترین شهرهای ایران. پرتغالیها میروند اما یادگاریهایشان یعنی قلعهها و گورستانها را بهجا میگذارند. بعد از رفتن آنها، انگلیس تجارتش را در خلیجفارس و جنوب ایران آغاز میکند. نیروی تازهای از غرب، که سالها بعد از این ماجرا، به فکر در اختیار گرفتن منافع ایران در منطقه میافتد و مصیبتهای تازهای برای کشور شروع میشود.