عصر ایران؛ هومان دوراندیش- رای دیوان عالی آمریکا دربارۀ ممنوعیت آزادی سقط جنین در سراسر ایالات متحده و واگذاری این امر به تصمیمات حکومتی هر ایالت، موج تازهای از انتقادات را متوجه جمهوریخواهان آمریکا کرده و ممکن است در انتخابات میاندورهای کنگرۀ آمریکا به سود دموکراتها تمام شود.
پیش از این در یادداشت «سقط جنین؛ لیبرالیسم و فمینیسم»، از موضعی اومانیستی و دموکراتیک، از محدودیت حق سقط جنین دفاع کردیم و گفتیم شعار مشهور فمینیستها (شخصی، سیاسی است) برای محدودیت آزادی مردان در حوزۀ شخصی، دربارۀ سقط جنین هم موضوعیت دارد.
اگر «امر شخصی، امر سیاسی است»، پس دولت (به معنای کل نظام سیاسی) در مورد سقط جنین نیز حق تصمیمگیری یا قانونگذاری دارد و باید به نفع موجود آسیبپذیرتر وارد عمل شود. چه آن موجود آسیبپذیر، زنی باشد در برابر یک مرد، چه جنینی باشد در برابر یک زن.
در این یادداشت سه نکتۀ دیگر به نکات یادداشت قبلی میافزاییم.
نخست اینکه، زنان در دفاع از "حق سقط جنین" استدلال میکنند که جنین جزوی از بدن آنهاست و آنها حق دارند دربارۀ بدنشان تصمیم بگیرند. این استدلال با تغافل از نکتهای اساسی توام است و آن اینکه بدن زن جنین را به تنهایی تولید نکرده است.
وقتی یک شیء با همکاری دو نفر تولید میشود، آیا یکی از آن دو نفر به تنهایی از حق امحاء آن شیء برخوردار است؟ اگر دو نفر با هم یک درخت انگور یا یک باغ انگور را به بار و بر برسانند، آیا یکی از آن دو راسأ مجاز است آن درخت یا آن باغ را نابود کند؟
شکلگیری جنین در بدن زن بدون مشارکت مرد میسر نیست. بنابراین به نظر میرسد که مرد هم باید حقی نسبت به بقا یا امحاء جنین داشته باشد. کسانی که چنین حقی برای مرد قائل نیستند، باید بگویند چرا مرد را فاقد هر گونه حقی دربارۀ حفظ شیء یا پدیده یا محصولی میدانند که در تولید و ایجاد آن نقش و سهمی اساسی داشته است؟
نکتۀ دوم اینکه، در ماجرای سقط جنین آشکارا دینداران یا خداباوران در برابر نادینداران یا خداناباوران قرار دارند. بسیاری از آتهئیستها در جهان جدید دین را منبع و حاوی خشونت و بیرحمی و انسانستیزی میدانند و این یکی از دلایل مخالفت آنها با دینداری و خداباوری است.
مثلا اگزیستانسیالیستهای آتهئیست، تاکید کردهاند که دین انسان را در برابر موجود عظیمی به نام خدا له میکند و به همین دلیل دیانت پدیدهای انسانستیز است.
اما در قصۀ سقط جنین به وضوح دیده میشود که خداناباوران یا نادینداران مدافع خشونت و بیرحمیاند و انسانستیزی را تجویز میکنند.
در کانادا سقط جنین تا آخرین روز بارداری مجاز است. جنینی که مثلا هشت ماه و سه هفته از شکلگیری آن میگذرد، از حیث تکامل اندامها و مولفههای حیاتی، تقریبا هیچ فرقی با نوزادی که متولد میشود ندارد. اما حتی سقط چنین جنینی هم در کانادا منع قانونی ندارد.
قبلا نوشتیم که دولت موظف است از این موجود زنده، که تنفس و بلع دارد و همۀ اندامهای حیاتیاش شکل گرفته، حمایت کند؛ حتی اگر هر دو والد این جنین قائل به امحاء آن باشند؛ چراکه این مداخلۀ دولت، در واقع دفاع از "حق حیات" و "ممانعت از خشونت و بیرحمی" است.
اما فرض کنیم که دولتی در کار نیست و یا دولت اجازه سقط جنین در هر مرحلهای از بارداری را بدهد. در این صورت بسیاری از آتهئیستها حق حیات را از موجود زندهای که مغز و قلب و تنفس و بلع دارد، میگیرند و خداباوران یا دینداران از چنین کاری پروا میکنند.
اگر چنین شود، که عملا هم چنین است، باید پرسید در این ماجرا چه کسانی اهل خشونت و بی رحمی و انسانستیزی و نقض حق حیاتاند؟ خداباوران یا خداناباوران؟ مومنان یا ملحدان؟
نکتۀ سوم اینکه، ممنوعیت وضع شده علیه سقط جنین در آمریکا، به شیوهای دموکراتیک حاصل شده است. کمااینکه وضعیت قبل از این ممنوعیت هم مبنایی دموکراتیک داشت. قرار نیست دموکراسی همیشه نظر مخالفان دین و یا غیردینداران را تامین کند.
محمد جواد اکبرین دربارۀ این ماجرا نوشته است: «سلب حق سقط جنین در آمریکا ریشۀ دینی دارد. این یعنی حتی در کشورهای دموکراتیکِ سکولار هم اگر آخرین روزنههای دین را در قدرت و حقوق شهروندی نبندید از همانجا وارد میشود.»
اگر قرار باشد هر چیزی که "ریشۀ دینی" دارد کنار برود، آمریکاییها باید لیبرالیسم و بویژه سرمایهداری را نیز کنار بگذارند؛ چراکه این دو نیز کم و بیش ریشههای مسیحی دارند. اما جدا از این نکته، حقوق شهروندی زنان آیا میتواند چنان تعریف شود که به سلب حق حیات یک موجود در آستانۀ تولد منتهی شود؟
در کانادا با بستن "آخرین روزنههای ورود دین به قدرت و حقوق شهروندی"، زنان از حق کشتن جنین تا آخرین روزهای بارداری برخوردارند. حق شهروندی با حق توحش فرق دارد و نمیتوان آن را چنان یکجانبه تعریف کرد و توسعه داد که به "حق ستمگری" منتهی شود.
اگر مسألۀ سقط جنین مثل مسئلۀ عرقخوری یا رقصیدن بود، موضعگیری فمینیستی این روحانی سابق درست (یعنی دموکراتیک و اومانیستی) بود ولی سقط جنین یعنی سلب حق حیات از یک "موجود زنده". منع سقط جنین نه برای محدود کردن آزادی یک شخص، بلکه معطوف به حمایت از حق حیات یک موجود ضعیف و کاملا بیدفاع است. بنابراین نقد جناب اکبرین به دموکراسی آمریکایی ناوارد است.
در موارد تعارض بین آزادی و امنیت، غالب عقلا جانب امنیت را میگیرند. این حکم در مورد تعارض آزادی و حق حیات نیز برقرار است. اینکه یک "موجود زنده" هنوز از بدن مادرش خارج نشده، دال بر منتفی بودن حق حیات او نیست. زندگی ذاتا باارزش و شایستۀ حفاظت است؛ حتی اگر مادری فرزندش را نخواهد.
اما دوست عزیز اگر عقیده دارید که در مورد حاملگی مرد ها هم حق اظهار نظر دارند ، پس می توان بحث کرد که زن ها هم می توانند خواهان وازکتومی مرد ها شوند.
به خواست دین؟
با اقدام دولت یا مجلس؟
به خواست فرد روحانی؟
از طرفی:
ادامه حیات جسمی برای جنین خیلی مهم است؟
اما همین جنین وقتی متولد شد، دیگر اهمیتی ندارد؟ این همه آدم اصطلاحاً زنده، به صورت برده و احمقانه زندگی می کنند (در واقع مثل جنین سقط شده، جسمشان حق حیات ندارد)
این تناقض نشان میدهد که دولت به فکر حق حیات جنین نیست. ذره ای این نگاه انسان دوستانه برایش اهمیتی ندارد. دولت فقط به فکر کنترل کردن است.
میدانم که پخش نمیکنید ولی لااقل خودتان بخوانید و کمی بیطرفانه به قضیه نگاه کنید.
در خصوص نکته اول: هیچ تمایزی بین مرد بعنوان شریک زندگی و یا بعنوان متجاوز قائل نشدند.قانون جدید حتی اجازه سقط در صورت تجاوز را نمیدهد.براساس نظر نویسنده،باید از مرد متجاوز هم بعنوان شریک تولید!جنین اجازه و نظر خواست؟
در خصوص نکته دوم: مشکل تقابل خداباوران و خداناباوران نبود، مشکل از جایی شروع میشود که تنها استدلال خداباوران اشاره به کتابهای آسمانی و استناد به آن است.
در خصدص نکته سوم: اگر آقای ترامپ هم مثل سلفش در انتصاب قاضی دادگاه فدرال تا پس از نتایج انتخابات صبر میکرد و قلدرمآبانه نامزد مورد نظر خودش را معرفی نمیکرد، این قانون مصوب نمیشد
از حق حیات بدون رضایت و مهر والدین (به هر دلیلی که یک انسان نوزادش را نخواهد، اقتصادی، سیاسی، روانی و...)، چه نوزادی با چه سرنوشتی پا به دنیایی می گذارد.
در دنیایی که دولتهای قوی و ضعیف آن، انسان ها را برای کار، نیروی جنگ، دفاع از آرمان ها و ایدئولوژیهای بیشمار و ... می خواهند، چنانچه مهر و رضایت والدین نیز از همان ابتدای زندگی وجود نداشته باشد، به راستی در پی چه زندگی هستید؟
انسان امروزی در قید و بند بیشمار تمدن خودساخته و خودخاسته مستاصل است و حتی دلیلی برای ادامه حیات خود ندارد، چه رسد که بخواهد به حکم اکثریت یا دولت و یا هر اسم دیگری که بر آن می گذارید، بدون رضایت انسان دیگری را بپذیرد. انسان ها بیشتر از هر زمان دیگری از هیچ حقی برخوردار نیستند و این فاجعه توجیه پذیر نیست.
حق حیات را با هیچ توجیهی از هیچ موجود زنده ای نمی توان گرفت.