صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۳۷۱۱۹
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۰ - ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۱ - 27 April 2022

شاعر فلکه ۲۴ اهواز

شاعر شیفته شعر آمریکای لاتین بود. لورکا وغرناطه وبورخس که "پدربزرگ بینا" می نامیدش.

عصر ایران؛ حبیب باوی ساجد- بیست ویکی دوساله ام؛ باشاعری شوریده حال ویکه آشنا می شوم؛شاعرفلکه ی۲۴ اهواز؛ شاعر پیاده رو.

شاعری برآمده ازلشکرآباد/ رفیش. شاعری که خودش بود، خودش ماند.

بساط کتابفروشی اش شده بود کافه نادری، شده بود خانه ی ژان پل سارتر، شده بود مجله ی الشعر وادونیس ویوسف الخال.

بسیاری از شاعران وهنرمندان پاتوق شان شده بود بساط کتابفروشی اش. گاه کتاب می خریدم ازاو، گاه امانت می گرفتم. کلی حرف از گذرندگان می شنیدیم که برای من می شد دیالوگ، برای شاعر می شد شعر.

شاعر شیفته شعر آمریکای لاتین بود. لورکا وغرناطه وبورخس که "پدربزرگ بینا" می نامیدش.

درهمان سال ها تصمیم گرفتم به جای وراجی کردن، کاری کنم شعرهای شاعرکه اغلب روی کاغذ پاکت سیگار ویامقوا ویاکارتن نوشته می شد را گردآوری کنم، تایپ کنم وبسپارم به نشر. این کاررا کردم. نمی دانم چندماه وچندسال طول کشید، ولی مثل همه ی کارهایی که دوست داشته ام انجام بدهم، ازجان مایه گذاشتم.

شعرها که سروسامان گرفتند، رفتم دنبال کتاب های چاپ شده ی سال های گذشته ی شاعرکه نبودند. گشتم در اهواز و تهران وعاقبت یافتم. یادم هست، دفترشعر نخستین اش؛ "وعابری به جای من گریست" چاپ شده ی سال۱۳۵۸را که نشانش دادم، اشک بر گونه اش جاری شد.

وقتی که شعرهای گردآوری شده اش بانام "خط حزن صورت ها" سروسامان گرفت، بردم تهران وبصورت دستی و حضوری شعرها را دادم به منوچهر آتشی که چیزی بنویسد؛ نوشت :"مجیدفرزنداندلسی هاست".

به علی باباچاهی شعرها را دادم، نوشت وبرایم به آدرس اهواز پست کرد:"شعر این زمانی مجیدزمانی اصل"، به سیمین بهبهانی شعرهای مجید را دادم.

داشتم به چاپ می سپردم شان که شاعری بهم تلفن کرد ومجموعه ی شعرهای مجیدزمانی اصل را درقالب مجموعه ای از شاعران دیگر، باحذف مقدمه ها وحذف نامم وتنها به نام شاعر چاپ و منتشر کرد واین همان بود که دوست می داشتم، حتی اگر نامم حذف شود که شد.

مهم این بود که شعر یکی از شاعرترین های اهوازی چاپ ومنتشر شود.

حالا چندسالی ست که فلکه ی۲۴ اهواز شاعر ندارد.


دشنام به شعور باران زیبا نیست
دم که می‌میرم به باران‌ها
سرانگشت تاریکت را
کم دارم عمو بورخس!
وقت
که می‌گویم الفاتحه جهان
به نگاهم
و
آخرین آهم …

 یکی از دست نویس های شعر مجید زمانی اصل روی کارتن است؛ یادگار آن سال های اهواز

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200