فصل سوم ۳ برنامه عصر جدید» این شبها در حال پخش از شبکه سوم سیماست، با وجود اینکه اغلب مردم در سفرهای نوروزی به سر میبرند و چهار سریال نیز هر شب از شبکههای مختلف پخش میشود، این برنامه هک مخاطبان همیشگی و ثابت خود را دارد.
به گزارش ایرنا، یکی از بخشهای جذابی که این برنامه دارد، متعلق به مهمانانی است که کارهای عجیب و غریب کرده و ظاهرا جادوگری میکنند، مثلا ذهن افراد را میخوانند و یا پیشبینیهایی میکنند که درست از آب در میآید.
اولین کسی هم که باب این موضوعات را در عصر جدید باز کرد، سعید فتحی روشن بود. او اسفند ۹۷ جزو اولین شرکت کنندگان بود که با یک شعبده بازی ذهن خوانی توانست به فینال این مسابقه راه پیدا کند و البته مسیری شد که حالا در بیشتر برنامهها به عنوان شعبده باز نیز حضور دارد.
فتحی روشن که در فینال به مرحله نهایی راه یافت، در فصل دو و سه نیز به عنوان مربی در کنار شرکت کنندههای این مسابقه استعدادیابی حضور دارد و در همان زمینه ذهن خوانی که خود فعالیت میکرد، شرکت کنندهها را هدایت میکند. با او درباره ورود به عرصه شعبده، تکنیکهای کاری اش، علاقه به این حیطه و چگونگی حضورش در برنامه عصر جدید گفتوگو کردیم.
من از ۱۲ سالگی شعبده بازی میکردم حتی زمانیکه ۱۴ سالم بود بهویژه برنامه با مدرسه با اجرای مسعود روشن پژوه رفتم. منتهی شروع کارم ظاهر کردن گل و کبوتر و خرگوش بود. قبل از اینکه به عصر جدید هم بیایم در زمینه مارکتینگ و بازاریابی مشغول بودم.
واقعیت این است که کمی حاشیه و اطرافش را در خارج از ایران تغییر دادند یعنی همان تکنیک را برای ظاهر کردن خرگوش استفاده میکنند اما به جای اینکه روی صحنه با لباس زرد و آبی جعبهای را نشان دهند و خرگوشی را از توی جعبه دربیاورند، در خانه مینشینند و داستانی برای این درست میکنند.
پدرم حسین فتحی روشن، علاوه بر مهندسی پرواز که شغل اصلی شان بود، فعالیت هنری هم انجام میدادند و دوستی به نام آقای شریعت پناه داشتند که الان در قید حیات نیستند. من نیز گهگاهی همراه با پدر به پشت صحنه برخی کارها میرفتم و دوستان هم میدانستند من کار شعبده انجام میدهم و همین شد که من را به دیگران معرفی کردند.
پدرم جدای از مهندسی مکانیک که خوانده بود، در زمینه هنر هم تحصیل کرد و مدرک کارگردانی و نویسندگی گرفت و در مجموعههای تلویزیونی مثل ساعت خوش مینوشت و الان هم در تئاتر فعالیت دارد.
۱۰سالم بود که در جایی درباره این علاقهام صحبت کردم. اولین جایی که شعبده بازی دیدم در شهربازیها و سیرکها بود و با دیدنش به این حرفه علاقهمند شدم.
هیجانی که به مردم منتقل میکرد برایم جذاب بود. الان هم بعد از این همه سال کار کردن، وقتی مردم با دیدن کارهایم هیجان زده میشوند، خیلی برایم جذاب است. کلا کم حرف هستم و تنها موضوعی که باعث میشود حرف بزنم همین شعبده بازی است.
آقای علی گل یاس از دوستان پدرم، یکی از شعبده بازهای قدیمی بود که در سیرک و لاله زار کار میکرد و من هم در ابتدا کارم را با او آغاز کردم. او من را همراه خودش سر کار میبرد و میگفت پشت وسایلم بایست و هر چه میخواهم به من بده. بعد کم کم وسایلش را در اختیارم قرار داد و گفت برو در مدرسه و به مناسبت دهه فجر یا اعیاد و مناسبتهای مختلف اجرا کن.
متاسفانه آن زمان در ایران آموزشگاهی نبود که شعبده بازی را آموزش دهند و بیشتر وسیلههای مرتبط را میفروختند و برای مثال جعبهای داشتند و میگفتند این جعبهای است که خرگوش ظاهر میکند و اگر این دکمه اش را بزنید خرگوش ظاهر میشود. اما اینکه چه کار کنید و چطور حرف بزنید را نمیگفتند. من هم مدتی با شعبده بازهای خارج از ایران در ارتباط بودم و دورههای لازم را زیر نظرشان گذراندم. بعد از آن دورهها، شروع به مطالعه و خواندن روانشناسی و زبان بدن کردم. در کنار اینها مدتی تئاتر کار کردم برای اینکه تجربه کار روی صحنه را داشته باشم.
کارهای بسیاری بازی کردم و با جواد عزتی و خیلی از بازیگرهای خوب دیگر هم دوره بودم.
نه میتواند مکمل هم نباشد، اما تئاتر باعث میشود که صحنه را بشناسید و خوب صحبت کنید. آن زمان متوجه شده بودم که شعبده بازی هم مثل ورزش رشتههای مختلفی دارد. برای مثال گل و خرگوشی که ظاهر میکردم نامش شعبدههای صحنهای است. شعبده حضوری، ذهنی و... که من شعبده ذهنی را انتخاب کردم و در این نوع از شعبده بازی، صحبت کردن، بازی دست، حرکات بدن و... خیلی مهم است.
سوم راهنمایی بودم که به هنرستان صداوسیما رفتم، تئاتر کار میکردم اما تمرکزم را روی شعبده بازی ذهنی گذاشتم.
همیشه برایم جدی بود، اما اولین اتفاق بزرگ جدی در کارم با حضور ایلیا منفرد از خوانندههای خوبمان اتفاق افتاد. او یکی از دوستان من است و با هم کار میکنیم، یک روز که داشتم کاری برایش انجام میدادم، پدر و مادرش را صدا کرد و گفت بیایید ببینید سعید چه کار میکند و واکنش پدر و مادرش این بود که سعید خدا لعنتت کند! چه کار کردی با ما.
بله. همانجا ایلیا تصمیم گرفت کاری برای شبکه خانگی با نام این مرد جادویی نیست، تولید کند. وقتی کار درگیر اخذ مجوز بود یک روز به وزارت ارشاد رفتم و آقایی که آنجا بود از دیدن من تعجب کرد و توقع داشت فردی با ظاهر عجیب و غریب ببیند. گفت مجوز این کار را میدهیم به شرطی که درباره کاری که انجام میدهید توضیح دهید و بگویید که کار شما ربطی به عناصر ماورایی ندارد.
نه، مدل کاری که من انجام میدهم ربطی به ماورا ندارد. اگر کسی با ماوراییها در ارتباط باشد نمیرود روی صحنه عصر جدید. شاید اگر من هم ظاهر و صدایم فرق داشت نمیتوانستم منتالیست خیلی موفقی شوم، بخشی از این ذاتی و بخشی اکتسابی است.
یکی از دوستانم که تیزر عصر جدید را دیده بود به من گفت برو در این برنامه اما گفتم بعید میدانم نتیجه خوبی داشته باشد.
نمی دانستم گروه عصر جدید برای آقای علیخانی است و زمانی که پیگیر شدم و متوجه شدم که این برنامه آقای علیخانی است رفتم و درخواست دادم.
بله خیلی زیاد. در کل این گروه طوری هستند که از همه شرکتکننده و استعدادها به خوبی حمایت میکنند. عصر جدید جایی بود که کار من در آن دیده شد.
یادم هست در اولین قسمت عصر جدید اجرای من پخش شد و بعد از پخش، تماسهای زیادی گرفتند و در فضای مجازی هم واکنشهای زیادی دیدم.
هر دو بود و اینکه واقعا دلم میخواست هم خودم و هم کارم دیده شود و هم اینکه مردم متوجه شوند چه کارهایی میشود در ایران انجام داد. مرز بین خرافات و هنر هم برایم خیلی مهم است. چون اگر یادتان باشد در زمانهای قدیم شعبده به عنوان یک سرگرمی در مجالس عروسی بود. البته اینکه من به سمت ذهن خوانی آمدم خوبی اش این بود که اولین بار بود و رفته رفته مقیاسی شدم برای سایر شعبده بازهایی که با این شکل کار میکنند. بدی اش هم این بود که مردم خیلی با این قضیه آشنا نبودند.
خیلی خوب بود. پزشک، دبیر، راننده تاکسی، مردم عادی، همه و همه برخورد خوبی در خیابان با من داشتند.
اغلب تعریف میکردند.
اجرای حوله و تصادف را خیلی دوست داشتند اما خودم تصادف را بیشتر دوست داشتم.
بله، گروه عصر جدید ما را رها نمیکند و خیلی حمایت مان میکند.
در فصل سه علاوه مربی شعبده، مربی بخش علمی هم هستم و همراه با آقای بهرام عظیمی، این بخش را هدایت میکنیم.
گروه پیشگامان و چهار شعبدهباز.
روز فینال گفتم که امیدوارم عصر جدید آنقدر ادامه داشته باشد که فردی مثل من در ۳۹ سالگی تازه استعدادش کشف نشود.
حضور در عصر جدید بار مسئولیتم را بیشتر کرده است و قطعا باعث پیشرفت همه استعدادها میشود و مربیهای خوبی میآورند که مسیر درست را به شما میگویند. نبودن عصر جدید مثل صدای هود یا کولر در خانه است که وقتی روشن است خیلی متوجه اش نمیشوید و به محض خاموش شدن متوجه میشوید که روشن بوده است. قبل از این برنامه متوجه نبودنش نبودیم و وقتی آمد تازه دیدیم چقدر جایش خالی بوده و از روستاها و شهرهای بزرگ چه استعدادهایی بیرون میآید.
در کل عرقی به این برنامه دارم چون خاستگاهم بوده و در اینجا دیده شدم و تا جایی که دوستان بخواهند من در خدمت شان هستم.
در کل تلاشم این است که شغل دیگری در کنار ذهن خوانی داشته باشم که مجبور نباشم سر هر کاری بروم.
تصور این بود که این برنامه را من کارگردانی کردم اما واقعیت این بود که در اتاق فکر و ایده گروه بودم و کل ایده از اجرای فینال من برداشته شده بود. بازیمونی که در ذهن من بود و هست با این بازیمونی که پخش شد تفاوت دارد.
مخاطب تاحدی استقبال کرد اما کار جدیدی بود و نیاز به معرفی بیشتر داشت.
درسالی که گذشت با یک حکم از طرف معاونت علمی و فناوری نهاد ریاست جمهوری، پیام آور مغز و شناخت شدم و فعالیت زیادی در راستای ترویج علم بهویژه آگاهی از مغز انجام دادم. اتفاق بد این بود که با توجه به اینکه در طراحی معما هم فعالیت داشتم و تجربه و اطلاعاتم در مورد «اتاق فرار» زیاد بود، از طرف جشنواره رازگشا که جشنواره ملی و رسمی اتاق فرار هست و با حمایت سازمان تبلیغات اسلامی، کانون پرورش فکری و بنیاد بازیها و … برگزار میشود، به عنوان داور انتخاب شدم. اما کار جدید، طرح یک برنامه جدید را آماده کردم، مشغول مذاکره و پیشبردش هستم، اجازه بدهید زمانیکه قطعی شد توضیحات بیشتری درباره آن بدهم.
بستگی به خود شرکتکننده داره، عصرجدید جایی هست برای دیده شدن، باید ببینیم خود شرکتکننده چقدر توانایی داره و چقدر میخواد پیشرفت کنه.
خوب بودند اما متاسفانه به مراحل بالاتر صعود نکردند.