صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۳۰۹۲۶
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۷ - ۲۳ اسفند ۱۴۰۰ - 14 March 2022

اپیدمی فقر آموزشی/ عباس عبدی

واقعیت این است که سطح آموزشی کشور در هر دو مقطع عمومی و دانشگاهی در حال نزول است. این شاید مهمترین علت این تحولات باشد. سیاست‌های هر دو وزارتخانه‌های آموزش و پرورش و علوم این سطح را با کاهش بیش‌تری مواجه خواهد کرد.
از بس مسایل اقتصادی و سیاسی، جامعه ما را درگیر خود کرده، از دیگر تغییرات منفی اجتماعی تا حد زیادی غافل شده‌ایم، به ویژه حوزه آموزش را فراموش کرده‌ایم. نمونه‌اش سطح مدیرانی است که برای اداره این وزارت‌خانه تعیین شده‌اند. 
 
از سوی دیگر در همین موضوع اموزش، مسئولین امور و حتی جامعه آن قدر درگیر مسایل صنفی معلمان هستند، که حق هم هست، متوجه خطرات کیفیت بسیار نازل ‌آموزشی نیستند، که البته بخش مهمی از این نزول کیفی نیز مرتبط با همان مشکلات صنفی معلمان است. بخشی نیز محصول بی‌توجهی و درک نادرست مدیریت جامعه از نقش آموزش بویژه آموزش ابتدایی در جامعه جدید است. 
 
آنان غایت آموزش را در حد حفظ کردن برخی گزاره های دینی و تجربی می‌بینند و حداکثر خواندن و نوشتن و جدول ضرب و ریاضیات را هدف آموزش و پرورش می‌دانند. حضور دو ساله کرونا نیز این بحران را عمیق‌تر کرده است. موضوعی که آقای رییس‌جمهور هم روز گذشته به آن اشاره کرد. عدم حضور دانش‌آموزان در مدرسه و تشکیل کلاسهای درس از طریق آموزش مجازی امری ضروری بود که چون مشکلات آن را رفع نکنند، موجب افت شدید کیفیت اموزشی و نیز پرورشی می‌شود. بدون تردید بی‌توجهی به مسأله آموزش و پرورش سیاستی فراگیر بوده و اکنون نیز هست. این یعنی آینده کشور را قربانی فقر آموزشی امروز خود می‌کنیم.
 
یکی از آثار این ادعا را در آمار کنکور سراسری می‌توان مشاهده کرد. برای این منظور میان گروه‌های اصلی کنکور و نیز جنسیت و‌ منطقه شرکت‌کنندگان در دو مقطع زمانی ۱۳۹۱ و ۱۴۰۱ مقایسه‌ انجام می‌دهیم. 
 
طی این مدت ده سال تعداد داوطلبان کنکور از ۱/۰۷ میلیون نفر به ۱/۴۹ میلیون نفر رسید یعنی ۳۹ درصد افزایش داشته است. ولی این افزایش عمدتاً به علت شرکت مکرر داوطلبان در دو گروه هنر و زبان است که از مجموع ۳۱ هزار نفر در سال ۱۳۹۱ به ۳۵۶ هزار نفر در سال ۱۴۰۱ رسیده، یعنی بیش از ۱۱ برابر شده است. 
 
توجه کنیم که داوطلبان دو گروه زبان و‌ هنر عموماً در سه گروه اصلی ریاضی، تجربی و علوم انسانی نیز ثبت نام می‌کنند، و اضافه بر آن نیز در گروه هنر و زبان نیز شرکت می‌کنند. بنابر اگر سه رشته اصلی را مقایسه کنیم از ۱.۰۴ میلیون به ۱.۱۳ میلیون داوطلب رسیده که باز هم ۱۰ درصد افزایش داشته است. 
 
افزایش بسیار شدید داوطلبان گروه‌های هنر و زبان، در عین حال که چندان بازار کار ندارند، نشان‌دهنده یک تغییر جدی در ذائقه و علایق فرهنگی و انگیزه‌های آینده‌نگرانه جوانان است. 
 
در مجموع سه گروه اصلی ریاضی، تجربی و انسانی، نسبت جنسی زن به مرد میان داوطلبان همچنان ثابت است و زنان ۶۰ درصد داوطلبان را تشکیل می‌دهند. ولی اگر این نسبت را برای دو گروه هنر و زبان در نظر بگیریم، به حدود ۶۸ درصد می‌رسد که نشان‌دهنده روند رو به رشد گرایش به این دو گروه بویژه نزد خانم‌ها است. 
 
مهم‌ترین تفاوت در سهم داوطلبان در گروه‌های اصلی آموزشی رخ داده است. در سال ۱۳۹۱ از کل پنج گروه اصلی، ۲۵ درصدشان در ریاضی، ۴۲ درصد در تجربی و ۳۱ درصد در انسانی ثبت‌نام کرده بودند، و فقط حدود ۳ درصد در هنر و زبان. در حالی که این نسبت در سال ۱۴۰۱، برای ریاضی ۱۰ درصد، تجربی ۳۹ درصد، انسانی ۲۸ درصد و هنر ۱۱ درصد و زبان ۱۳ درصد شده است. که در مجموع افول بسیار چشمگیر گرایش جوانان به رشته‌های دانشگاهی مرتبط با ریاضی، و به طور مشخص مهندسی است. 
 
جالب است که نسبت زنان داوطلب در رشته ریاضی از ۴۱ درصد در سال ۱۳۹۱ به ۳۶ درصد در سال ۱۴۰۱ کاهش یافته که نوعی بازگشت به گذشته، در دور شدن دختران از رشته ریاضی است. به عبارت دیگر در دهه گذشته دختران با سرعت و شدت بیش‌تری عطای رشته ریاضی را به لقای آن بخشیده‌اند و رو به سوی هنر و زبان آورده‌اند، هر چند این وضعیت برای پسران نیز وجود دارد. 
 
اگر تفاوت‌ها را بر حسب مناطق سه‌گانه کشوری در نظر بگیریم حقایق بیشتری نمایان خواهد شد. زیرا نسبت داوطلبان ریاضی به تجربی و انسانی در مناطق ۱ و ۲ و ۳ کشور به کلی متفاوت است. در منطقه یک کشوری، که وضع اقتصادی بالاتری دارند، نسبت تجربی‌ها به ریاضی حدود ۲ است، در منطقه دو، این نسبت به ۳.۶ و در منطقه ۳ کشوری به ۶.۶ می‌رسد. مشابه این تفاوت در نسبت‌های داوطلبان گروه علوم انسانی به ریاضی نیز وجود دارد که در منطقه ۱ و ۲ و ۳ به ترتیب، برابر یک و ۲ و ۴.۴ است. 
 
این نسبت‌ها نشان می‌دهد که وضعیت رشته ریاضی در مناطق محروم در حال عقب‌گرد کامل است، در حالی که دانش‌آموزان بسیار مستعدی در آنجا وجود دارند.
 
توضیح داده شد که مجموعه دانش‌آموزان کشور، در ده سال گذشته از رشته ریاضی رویگردان شده‌اند. به طوری که کمترین داوطلبان در میان ۵ گروه آزمایشی در ریاضی است. دختران بیشتر از پسران، دانش‌آموزان مناطق ۳و ۲ به طرز فاحشی بیش از دانش‌آموزان منطقه یک از این رشته رویگردان شده‌اند.
 
این تغییرات را چگونه باید یا می‌توان تحلیل و درک کرد؟ آیا ناشی از یک ترجیح آگاهانه است؟ برای مثال آیا وضعیت بازار کار موجب این گرایش شده است؟ یا علایق فردی افراد منجر به ترجیح رشته‌های تجربی و انسانی بر ریاضی شده است؟ یا پایین آمدن سطح آموزش و بیزاری از علم و سختی رشته ریاضی، و نبودن آموزگار مجرب، موجب شده که سایر رشته‌ها را انتخاب کنند؟ امسال احتمالأ برای اولین بار در طول تاریخ برگزاری کنکور؛ کمترین میزان شرکت کننده در تمام این ۵ گروه متعلق به گروه ریاضی بود.
 
واقعیت این است که سطح آموزشی کشور در هر دو مقطع عمومی و دانشگاهی در حال نزول است. این شاید مهمترین علت این تحولات باشد. سیاست‌های هر دو وزارتخانه‌های آموزش و پرورش و علوم این سطح را با کاهش بیش‌تری مواجه خواهد کرد. ظرفیت علمی دانشگاه‌های ایران بویژه در رشته‌های مهندسی بالاتر از این تقاضا است. تقاضایی که در حال کاهش کمّی و کیفی هست. 
 
متأسفانه مسایل و موضوعات اجتماعی به نحو علمی و درستی در سطح جامعه مطرح نمی‌شود تا راه‌حل مناسبی نیز برای آن پیدا شود. همه مسایل از جمله کاهش زاد و ولد را به بدترین و حتی مبتذل‌ترین شیوه طرح می‌کنند و راه‌حل‌های غیر عقلانی و زیان‌بار نیز برای آن ارایه می‌دهند. مشکل اصلی جامعه ما وجود همین گونه مدیریت امور است که درک درستی از جامعه و تحولات و مسایل آن ندارد. به نظر می‌رسد که برای حل مسأله فوق، یعنی کاهش گرایش به ریاضی و رشد روزافزون گرایش به رشته تجربی، در نهایت رشته‌ها را سهمیه‌بندی و صورت مسأله را پاک کنند.
 
برای فهم ماجرا با یکی از دوستان که کارشناس خبره در این حوزه است و از نزدیک ۴۳ سال درگیر مسایل آموزشی است، علت را پرسیدم، گفت که کاهش داوطلبان ریاضی و رفتن به علوم تجربی دو علت متفاوت دارد در منطقه یک که مرفه‌تر هستند، ناشی از رفتن دانش‌آموزان باسوادتر به تجربی است. برخلاف گذشته که دانش‌آموزان نخبه عموماً به ریاضی می‌آمدند و حتی اگر قصد خواندن پزشکی هم داشتند با گرفتن دیپلم ریاضی در کنکور پزشکی شرکت می‌کردند، اکنون به علل آموزشی این جابجایی سخت‌تر است، لذا از ابتدا به علوم تجربی می‌روند. 
 
ولی این وضع در مناطق ۲ و بویژه ۳ کشوری، ناشی از ضعف شدید آموزش ریاضی در تمام سطوح است. همچنین از دوره اول دولت اصولگرایان آموزش ابتدایی خیلی ضعیف شده است، زیرا گمان می‌کنند که مطالب ابتدایی سخت نیست و هر کس، اگر چه کم سواد باشد می‌تواند دوره ابتدایی را آموزش دهد. 
 
به همین دلیل کیفیت کادرهای آموزشی ابتدایی بویژه در مناطق کمتر برخوردار سقوط کرد. در حالی که مقطع ابتدایی پایه آموزش عمومی و مثل زیرسازی بتن آرمه ساختمان است. آمار آموزش و پرورش در سال جاری نشان می‌دهد که تعداد دانش آموزان پایه اول ابتدایی حدود ۳۰ درصد بیش از پایه دوم است. علت این امر یاد نگرفتن دانش‌آموزان پایه اول ابتدایی از طریق آموزش مجازی است. من خودم دانش آموزی را می‌شناسم که مطابق مدارک موجود باید برود کلاس سوم ولی مدرسه جدید او را در پایه اول قرار داد زیرا هیچ چیزی آموزش ندیده بود.
 
بدون تردید از زمان دولت اصول‌گرای سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ وضعیت آموزش ابتدایی، نزول فاحش کرده است و این امر عوارض بسیار بدی را بر کیفیت نیروی انسانی و آینده کشور بر جا خواهد گذاشت. ریشه آن نیز درک نادرست مدیریت های مربوط از اهمیت آموزش ابتدایی است. 
 
تردیدی نیست که به علت این نابخردی‌ها، دچار فقر آموزشی شده‌ایم و این فقر مادر فقر اقتصادی و بحران‌های اجتماعی و رفتاری است و باید مورد توجه بیشتری قرار گیرد. ادامه این روند، آینده ناامیدکننده‌ای را پیش روی ما ترسیم می‌کند. باید اظهار تأسف کرد که این فرایند به نحو دیگری به دانشگاه‌ها سرایت کرده است.
 
در کنار فقر و ضعف آموزشی باید به توقف وجه پرورشی کودکان و نوجوانان نیز اشاره کرد که در این دو سال شدت یافته است. شاید اهمیت این بخش مهمتر از آموزش هم باشد. موضوعی که عوارض آن را دیر یا زود شاهد خواهیم بود. 
 
آموزش عمومی کودکان از روی تخت‌خواب و گوشه اتاق منجر به هیچ‌گونه پرورش و اجتماعی شدن کودکانمان نخواهد شد. معلوم نیست که این مجموعه با چنین وضع آموزشی چرا اصرار به فرزندآوری دارند؟
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200