عصر ایران؛ هومان دوراندیش- حملۀ نظامی روسیه به اوکراین باعث شده فیفا و یوفا تیم ملی و تیمهای باشگاهی روسیه را از حضور در مسابقات گوناگون محروم کنند. دربارۀ این اقدام فیفا و یوفا چگونه باید قضاوت کرد؟
برخی از منتقدین فیفا و یوفا به این نکته اشاره کردهاند که محرومیت وضع شده برای فوتبال روسیه، مصداق سیاسی کردن ورزش و اِعراض این دو سازمان از رویۀ سابقشان است. این نقد اما به چند دلیل ناوارد به نظر میرسد.
اول. یوفا در سال 1992 تیم ملی یوگسلاوی را به دلیل وقوع جنگ داخلی در یوگسلاوی، از شرکت در جام ملتهای اروپا منع کرد. پیش از آغاز یورو 92، بوسنی و هرزگوین (یکی از جمهوریهای یوگسلاوی فدرال) خواستار جدایی از یوگسلاوی بود. این جداییطلبی موجب آغاز جنگ داخلی در اواخر فوریه 1992 شده بود.
پس از اینکه آمریکا و اتحادیۀ اروپا در 6 آوریل 1992 بوسنی و هرزگوین را به عنوان کشور به رسمیت شناختند، جنگ در این کشور بالا گرفت. تاریخ آغاز جام ملتهای اروپا 10 ژوئن 1992 بود. یعنی دو ماه پس از بالاگرفتن جنگ. کشتار مردم بوسنی و هرزگوین در جنگ داخلی، سبب شد یوفا یوگسلاوی را جام ملتهای اروپا کنار بگذارد و دانمارک جانشین یوگسلاوی شد.
دوم. وقتی گفته میشود ورزش سیاسی نیست، به این معنا نیست که فیفا و یوفا باید به "صلح" هم بیاعتنا باشند. جنگ و صلح به ورزش ربط دارند اما اختلافات سیاسی کشورها ربطی به ورزش ندارد. فیفا و یوفا بیاعتنا نبودن به جنگ و صلح را حق خودشان میدانند و این حساسیت، هر چه جلوتر آمدهایم، نزد فیفا و برخی از دیگر نهادهای ورزشی معتبر دنیا بیشتر شده است.
سوم. اگر به دورههای اخیر جام جهانی و جام ملتهای اروپا بنگریم، هیچ تیمی را نمیبینیم که کشورش رسما درگیر جنگ یا جنگ داخلی بوده باشد و امکان شرکت در این دو تورنمنت مهم را پیدا کرده باشد.
حساسیت فیفا به جنگ البته با گذشت زمان بیشتر شده است. مثلا پیش از جام جهانی 1986 ایران و عراق درگیر جنگ بودند ولی فیفا این دو کشور را از امکان حضور در جام محروم نکرد. فقط آنها را مکلف کرد که مسابقات راهیابی به جام جهانی را در زمین بیطرف برگزار کنند؛ شرطی که ایران آن را نپذیرفت و قید حضور در جام جهانی را زد.
احتمالا اگر فیفا در آن زمان هم به اندازۀ امروز به جنگ حساس بود، اساسا مانع حضور ایران و عراق در مسابقات راهیابی به جام جهانی میشد. خلاصه اینکه، مسئلۀ فوتبال و جنگ، چیزی نیست که در زمان تاسیس فیفا تکلیفش کاملا روشن شده باشد. نحوۀ موضعگیری فیفا در قبال جنگ، تدریجا بر خود این سازمان روشن شده است.
چهارم. تکلیف یوفا با جنگ البته روشنتر از فیفا است؛ چراکه یوفا در سال 1954 تاسیس شده است. یعنی پس از جنگ جهانی دوم. اینکه کشوری درگیر جنگ باشد و در جام ملتهای اروپا نیز شرکت کند، حتی در مخیلۀ مقامات یوفا هم نمیگنجد.
پنجم. چرا یوفا یوگسلاوی را از یورو 92 حذف کرد؟ طبیعتا به دلیل خشونتی که در جنگ هست. یوفا دقیقا به همین دلیل، تیمهای باشگاهی انگلیس را نیز از شرکت در سه جام باشگاهی اروپا چندین سال محروم کرده بود. یعنی همۀ تیمهای باشگاهی انگلیس از 1985 تا 1990 و لیورپول نیز تا 1991.
خشونت تماشاگران انگلیسی در "جام باشگاههای اروپا" و "جام در جام" و و "جام یوفا" سبب محرومیت تیمهای انگلیسی از شرکت در این سه جام شد. الآن هم خشونت ارتش روسیه در اوکراین، سبب محرومیت باشگاههای روسیه از حضور در مسابقات اروپایی شده است. بنابراین مسألۀ اصلی خشونت است نه سیاست.
ششم. یوفا حتی تیمهای باشگاهییی را که طرفدارانشان شعارهای نژادپرستانه سر دهند یا رفتار نژادپرستانه داشته باشند، به شدت جریمه میکند و در صورت تکرار چنین اعمالی، آن تیمها را نیز از حضور در مسابقات اروپایی محروم میکند؛ چراکه نژادپرستی را هم مصداق خشونت میداند؛ خشونتی که فیزیکی و جانستان نیست، ولی به هر حال خشونت است و به شدت آزارنده و قبیح.
هفتم. دربارۀ مسئلۀ حضور اسرائیل در دنیای ورزش باید گفت اسرائیل عضو فیفا و یوفا و اتحادیۀ جهانی کشتی است. قاعدهای که اتحادیۀ جهانی کشتی دربارۀ اسرائیل برقرار کرده، شامل حال ایران و سایر کشورها نیز میشود.
یعنی اگر کشتیگیران هر کشوری حاضر نباشند با کشتیگیران ایرانی یا آلمانی کشتی بگیرند، دیر یا زود کشتی آن کشور با محرومیت مواجه میشود. در فوتبال هم، اگر تیمی در جام جهانی یا هر تورنمنتی به هر دلیلی حاضر نشود با تیم دیگری بازی کند، با مجازات سخت مواجه خواهد شد.
مسأله این است که هر کشور یا ورزشکاری که در زیرمجموعۀ فیفا یا اتحادیۀ جهانی کشتی یا هر فدراسیونی قرار گرفته است، اولا داوطلبانه این کار را انجام داده (چراکه حتما منافعی برایش داشته)، ثانیا اتوریتۀ این نهادها را پذیرفته است.
پذیرش این اتوریته، قانونا ایجاب میکند که در قصۀ نسبت آن ورزش خاص با مقولات جنگ و صلح و سیاست نیز تابع رای فدراسیون جهانی مربوط به همان ورزش باشیم. مثلا کنفدراسیون فوتبال آسیا میزبانی جام ملتهای آسیا در سالهای 1992 و 2000 را به ترتیب به ژاپن و لبنان واگذار کرد.
در حالی که ژاپن کشوری امن و آرام است ولی لبنان هزار و یک درگیری داخلی و خارجی دارد و کلا بوی باروت میدهد! اما تشخیص کنفدراسیون فوتبال آسیا این بود که لبنان از صلاحیت میزبانی جام ملتهای آسیا برخوردار است. حالا اگر مثلا کرۀ جنوبی به این تصمیم اعتراض میکرد و از مسابقات کنار میکشید، طبیعتا با محرومیت مواجه میشد.
در قصۀ اسرائیل هم تشخیص فیفا و اتحادیۀ جهانی کشتی و فدراسیون جهانی جودو و ... این است که تیمهای اسرائیلی حق دارند که در مسابقات فوتبال و کشتی و جودو و ... شرکت کنند. بنابراین هر یک از اعضای هر کدام از این فدراسیونها قانونا نمیتواند بگوید با عضو دیگر همان فدراسیون مسابقه نمیدهد.
در ماجرای روسیه هم اگر فیفا و یوفا تیمهای ملی و باشگاهی روسیه را از مسابقات آتیشان کنار نگذاشته بودند، هیچ تیمی نمیتوانست راساً از حضور در برابر تیمهای روسی امتناع کند. و اگر هم چنین میکرد، طبیعتا با مجازات سنگین مواجه میشد.
هشتم. ممکن است عدهای بگویند در اسرائیل هم خشونت جاری است و فیفا و اتحادیۀ جهانی کشتی باید با لحاظ کردن این خشونت، اسرائیل را حضور در مسابقات ورزشی محروم کنند.
اما ظاهرا برداشت فیفا و اتحادیۀ جهانی کشتی از دلایل این خشونت، متفاوت از برداشت منتقدان این نهادهای ورزشی است. به نظر میرسد که فیفا و سایر فدراسیونهای جهانی، معتقدند اسرائیل یکی از اعضای سازمان ملل است ولی موجودیتش به عنوان یک کشور، از سوی نیروهای انقلابی خاورمیانه پذیرفته نمیشود و همین امر دلیل اصلی وقوع خشونتهاست و این خشونتها یکسویه نیستند بلکه دوجانبهاند.
البته منتقدین این نهادها مشروعیت پذیرش اسرائیل در سازمان ملل را نیز زیر سوال میبرند. بنابراین به نظر میرسد که این منتقدین باید مشکلشان را با سازمان ملل حل کنند؛ چراکه فیفا و اتحادیۀ جهانی کشتی و سایر فدراسیونهای جهانی در دنیای ورزش، علیالاصول درهای خود را به روی اعضای سازمان ملل نمیبندند.
نهم. اگر استدلال فیفا و اتحادیۀ جهانی کشتی دربارۀ حق شرکت تیمهای اسرائیلی در مسابقات فوتبال و کشتی، مقبول کشورهای منتقد (عموما کشورهای جهان اسلام) نیست، این کشورها میتوانند مسابقات زیر نظر فیفا و اتحادیۀ جهانی کشتی و ... را تحریم کرده و خودشان نهادهای ورزشی مشابهی ایجاد کنند.
در جهان کنونی یک میلیارد و 800 میلیون مسلمان و 57 کشور اسلامی (عضو سازمان همکاری های اسلامی) داریم. این همه کشور با این جمعیت چشمگیر، در فوتبال و کشتی و جودو و چندین و چند ورزش دیگر، میتوانند مناسبات و مسابقات خاص خودشان را داشته باشند و فیفا و سایر فدراسیونهای جهانیِ بیتوجه به وقایعِ اسرائیل را تحریم کنند.
هر یک از فدراسیونهای جهانی به توسعۀ ورزش تحت امر خودشان در سراسر جهان اهمیت میدهند. بنابراین، این فدراسیونها در صورت تحریم شدن از سوی کشورهای اسلامی، ممکن است به ملاحظات این کشورها در خصوص اسرائیل توجه کنند.
اگر واقعا اکثریت مسلمین جهان مخالف رقابت ورزشی با تیمهای اسرائیلی هستند، کشورهای اسلامی میتوانند سیاست تحریم فدراسیونهای جهانی را در پیش بگیرند تا وضع موجود را تغییر دهند.
اما مادام که این کشورها عضو فدراسیونهای مذکور هستند، ناچارند به مقررات این فدراسیونها تمکین کنند؛ چراکه اگر باب پرهیز خودسرانه از رقابت ورزشی به دلایل سیاسی ولو موجه باز شود، عملا حاکمیت این فدراسیونها بر ورزشهای تحت مدیریتشان از دست میرود.
مثلا اتحادیۀ اروپا فعالیت هستهای ایران را خطری برای جامعۀ جهانی و سیاستهای ایران در منطقۀ خاورمیانه را خشونتزا میداند. اگر این اتحادیه به همین دلایل اعلام میکرد از رقابت با تیمهای ورزشی ایران پرهیز میکند و اسپانیا و پرتغال در جام جهانی 2018 حاضر نمیشدند با تیم ملی ایران مسابقه دهند، آیا حاکمیت فیفا بر دنیای فوتبال از دست نمیرفت؟
و یا اگر دولت آرژانتین بابت ادعاهایی که در خصوص انفجار آمیا علیه ایران دارد، رقابت با تیمهای ورزشی ایران را تحریم میکرد و به تبع این سیاست، تیم ملی آرژانتین در جام جهانی 2014 از مسابقه با تیم ملی ایران امتناع میکرد، آیا فیفا این وسط به برگ چغندر تبدیل نمیشد؟
و یا اگر دولت آرژانتین در اعتراض به جنگ فالکلند، که منجر به کشته شدن 650 آرژانتینی شد، از مواجهه با انگلستان در میادین ورزشی اجتناب میکرد، تکلیف دیدار آرژانتین و انگلیس در یکچهارم نهایی جام جهانی 1986 چه میشد؟
نارضایتی و نفرت بین اعضای سازمان ملل یا اعضای فدراسیونهای جهانی ورزشهای گوناگون، بسیار است. نفرتهای سیاسی روا یا ناروا. اما اگر قرار باشد این نفرتها مبنای تحریمهای ورزشی واقع شوند، فدراسیونهای جهانی ورزشهای گوناگون باید غزل خداحافظی را بخوانند و بروند پی کارشان!
مبنای تحریمهای سیاسی در حوزۀ ورزش، تشخیص و تصمیم فدراسیونهای جهانی است. این تحریمها هم ندرتا اعمال میشوند. بلایی که امروز بر سر روسیه آمده، در تاریخ فوتبال جهان و اروپا سابقه ندارد. مجازات سخت تیمهای باشگاهی انگلیس نیز در تاریخ فوتبال اروپا بیسابقه بوده است.
اگر بعضی کشورها به تشخیص و تصمیم این فدراسیونها در خصوص تعداد این تحریمها و یا نحوۀ اعمال آنها ایراد دارند، قطعا حق دارند بکوشند نظر این فدراسیونها را عوض کنند. ولی مادامی که عضو فدراسیون هستند، نمیتوانند ساز خودشان را بزنند. در واقع مقررات این فدراسیونها، مانع از روی آوردن این کشورها به اعمال خودسرانۀ تحریمهای سیاسی میشود. کمااینکه در عمل نیز شاهد چنین چیزی هستیم.
دهم. منتقدینی که این روزها میگویند جنگ اوکراین نشان داد که ورزش سیاسی است، نباید فراموش کنند که جنگ و صلح دو پدیدۀ سیاسیاند. صلح فرزند سیاست است. سیاستورزی خردمندانه. جنگ هم، چه ادامۀ سیاست باشد چه پایان سیاست، از زهدان سیاست بیرون میآید.
ورزش با جنگ و صلح کار دارد و به این معنا ورزش هم سیاسی است؛ چراکه در زمان جنگ به محاق میرود. در 92 سال گذشته، جام جهانی فوتبال فقط دو دوره برگزار نشده است و آن دو دوره هم جنگ جهانی برپا بوده. در 126 سال گذشته نیز مسابقات المپیک هم سه دوره برگزار نشده که دلیلش جنگ جهانی اول و دوم بوده. جنگ جهانی که از راه برسد، ورزش جهانی نابود میشود.
حملۀ روسیه به اوکراین، وضعیت غریبی در دنیا ایجاد کرده که از آن بوی جنگ جهانی سوم به مشام میرسد؛ جنگی که اگر آغاز شود، بعید است که به یک جنگ اتمی تبدیل نشود.
آیا چنین خطری با خردهدرگیریهای نظامی موقت یا پایانناپذیر در گوشه و کنار جهان قابل مقایسه است؟ قطعا نه. پس چطور انتظار داریم که مهمترین نهادهای ورزشی دنیا چنین خطری را نادیده بگیرند؟
جنگ جهانی سوم نه تنها ممکن است بساط المپیک و جام جهانی و گرنداسلمهای تنیس و فرمول یک و NBA و مسابقات جهانی کشتی و شنا و دوومیدانی و ژیمناستیک و صدها تورنمنت ورزشی دیگر را تا مدتها جمع کند، بلکه چه بسا طومار آدمیزاد را در هم بپیچد.
ورزش قرار نیست همیشه سیاسی باشد. اما همیشه هم قرار نیست غیر سیاسی باشد. در بزنگاههای حساس که بشریت در خطر است، چرا نباید از نیروی ورزش برای مرگ جنگ و احیای صلح استفاده کرد؟
کسانی که تار و پود و بالا و پایین و صفر تا صد ورزش را سیاسی میخواهند و سیاسی کردهاند و با این کارشان بهترین ورزشکاران این کشور را به کشورهای دیگر فراری دادهاند، امروز ناراحتند که چرا ورزش دنیا سیاسی شده است برای مهار جنگطلبی دیکتاتور فاسد کرملین.