عصر ایران؛ مهرداد خدیر- دبیر کل خانۀ پرستار از مهاجرت 2000 پرستار طی یک سال گذشته خبر داده و گفته این اتفاق در حالی رخ داده که به جذب هزار پرستار جدید نیاز داریم.
جدای جنبههای تخصصی که طبعا درقالب نظرات مخاطبان منعکس خواهد شد به این بهانه 10 نکتۀ اجتماعی قابل یادآوری است:
1. پرستاران ایران هم از تبعیض رنج میبرند هم تحقیر. شاید گفته شود در کلمۀ «تحقیر» قدری زیادهروی نهفته چون این حس فراگیر نیست چراکه در برخی مراکز درمانی کار در دست پرستاران است. منظور اما مقایسۀ مدام علنی یا ذهنی دیگران یا خود آنان با پزشکان است. چه از حیث جایگاه، چه درآمد، چه زمان و وقت صرف شده و چه فرسایش جسمی و روحی.
تصور غالب این است که رؤیای پرستاران، رشتههای پزشکی و پیراپزشکی بوده ولی به خاطر رتبۀ پایینتر در پذیرش دانشگاه، به پرستاری تن دادهاند. مثل پزشکان عمومی که برای کسب تخصص میکوشند.
در ایران خبرنگار میخواهد سردبیر شود، مجری، تهیه کننده و مؤسسۀ مالی اعتباری، بانک. حال آن که در ساختارهای توسعه یافته هر شغلی در درون خود نیز امکان ارتقا و تعمیق و افزایش درآمد دارد و مثلا لازم نیست آموزگار استاد دانشگاه شود. کما این که در ایران هم معدودی از بازیگران کارگردان می شوند و برای درآمد بیشتر می توانند بازیگر باقی بمانند ولی در اغلب مشاغل این امر میسر نیست و باید ژانر را تغییر دهند.
وقتی شماری از روحانیون ما اصرار دارند علاوه بر عنوان دینی «دکتر» هم خوانده شوند پرستار چرا نباید به فکر دکتر شدن باشد؟ حال آنکه خود پرستاری را در رشتههای تخصصیتر تا کسب مدرک دکتری آن نیز میتوان ادامه داد. این ذهنیت را شاید شبکههای کنکور در انتخاب رشته و نیز تفاوت فاحش درآمد برخی پزشکان و نه همۀ پزشکان با پرستاران دامن زده باشند و در این میان چه بسا مردانِ پرستار بیشتر رنج ببرند. چون ذهنیت غالب پرستار در جامعه تصویر یک زن است. همان قاب مشهور و آشنا که در بیمارستان ها نصب شده و دعوت به سکوت میکند و مثل آرم چای شهرزاد بعد از انقلاب حفظ اما محجبه شده است.
موضوع تنها به خاطر آن نیست که بعد از انقلاب روز ولادت رنجدیدهترین بانوی تاریخ تشیع به عنوان روز پرستار در ایران انتخاب شده حال آن که نقش ایشان فراتر از پرستاری و ابلاغ پیام بوده بلکه نماد پرستاری مدرن در دنیا هم یک زن است: فلورانس نایتینگل. (1820-1910)
احمد شاملو شاعر بلندآوازۀ ایرانی و از شمایلهای روشنفکری نیز آیدا (همسر و همراه خود) را با لفظ «پرستار» میستاید و البته در این فقره نگاهی به «پرستش» هم داشته و خواسته عشق را تا مرتبۀ پرستش بالا ببرد.
شاید همین تصویر زنانه سبب شده باشد برخی از مردان پرستار یا در اندیشۀ مهاجرت باشند یا تغییر شغل. این ذهنیت را اما میتوان با فیلم و سریال یا دعوت کارشناسان مرد پرستاری به برنامه های تلویزیونی تغییر داد و اصلاح کرد.
2. دلیل مهمتر، نابرابری شدید و آشکار در سطح درآمد است. یک پزشک چند برابر یک پرستار باید درآمد داشته باشد؟ 5 برابر، 10 برابر یا 100 برابر؟ برخی میکوچند تا از این نابرابری کمتر رنج بکشند یا چون حق خود را بیبشتر میدانند خاصه در مقام مقایسه. فاصله البته در همه جای دنیا هست اما نسبتها و ضریبها تعریف شدهاند. تصور عمومی دستکم این گونه است که درآمد پزشکان بسیار بیش از پرستاران است هر چند واقعیت امر در بخش دولتی و درمانگاههای عمومی چنین نیست اما ذهنیت عمومی جامعه به این انگاره دامن میزند و در بخش خصوصی و مراکز درمانی مشهورتر واقعیت دارد.
3. کمتر کسی تردید دارد که در دو سال اخیر و به خاطر همهگیری کووید 19 فشار به پرستاران بیش از گذشته و نیز به نسبت دیگر نیروهای کادر درمان بوده است. اما پرستاران، سپید پوش نشدند تا بمیرند! فداکاری به بهای بذل جان را البته انجام دادهاند ولی تا چه اندازه؟ هر که آستانۀ تحملی دارد و جایی لبریز میشود.
4. میل به مهاجرت در نیروهای استخدامی طبعا کمتر است چون از احساس امنیت شغلی بالاتری برخوردارند. از این رو میتوان گفت فوریترین راهکار، استخدام پرستاران و رسمی شدن متقاضیان واجد شرایط است. خواستِ پرستاران مشخص است: برچیدن شرکتهای واسطۀ پیمانکاری و تبدیل وضعیت خودشان. منتها آنان اگرچه گاه به خیابان هم میآیند اما بی سر و صدا مهاجرت هم میکنند. استخدام کجا و جذب 89 روزه کجا؟
5. در فرهنگ عامه بین پرستار تحصیلکرده و غیرتحصیل کرده تفاوتی قایل نمیشوند. هر چند نگاهداری از کودک یا سالمند در خانه هم شغل شریفی است اما اینکه همه را با یک کلمه (پرستار) توصیف کنیم به جایگاه این شغل آسیب میرساند و پرستاران حرفهایتر را وامیدارد از اصطلاحات و واژههای دیگر استفاده کنند.
6. در برخی مشاغل، مهارت مهمتر از مدرک تحصیلی است و پرستاری یکی از آنهاست. به همین خاطر حتی اگر مدرک ضبط شده باشد وقتی به طُرُق دیگر بتوانند مهارت خود را ثابت کنند جذب میشوند. خاصه وقتی جذابیت کشور مقصد جبران کنندۀ برخی رنجهای دوری باشد.
7. برخی مهاجرتها قطعا موقت و تنها به قصد به دستآوردن ارز و تبدیل آن به ریال در بازگشت است. از این منظر تفاوتی بین انگیزۀ یک پرستار با یک فوتبالیست نیست. تصور کنید باشگاه اروپایی برای بازیکن حداقل باید سالانه 500 هزار دلار بپردازد. بازیکن ایرانی را اما با 300 یا 400 هزاردلار هم می تواند جذب کند.
300 هزار دلار اگرچه برای باشگاه خارجی ارزان اما برای بازیکن ایرانی به خاطر دلار 25 هزار تومانی بسیار قابل توجه است. حقوق دلاری پرستار هم اگر قصد تبدیل به ریال را داشته باشد وسوسهکننده است. در واقع هر چه دلار بالا برود انگیزۀ کسب درآمد دلاری هم بالا میرود و پرستار و غیر پرستار ندارد. ضمن این که فرهنگ کشورهای حاشیۀ خلیج فارس نزدیک است و احساس غربت کمتری دارند.
8. اگر کشور سالانه به هزار پرستار جدید نیز دارد و با مهاجرتهای اخیر و فشار کرونا بیشتر هم شده چرا دغدغۀ مقامات مختلف همچنان افزایش ظرفیت رشتههای پزشکی است و به پرستاران بها نمیدهند؟ چرا حتما یک پزشک باید وزیر بهداشت باشد؟ مگر نام این وزارتخانه بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نیست؟ در گذشته شرط مدیریت پزشک بر بیمارستان هم نبود.
9. پیشتر هم میل به مهاجرت بوده اما امکان ارتباط و اطلاع از اوضاع و احوال جاهای دیگر مانند حالا نبوده است. اکنون اما یک صفحه در اینستاگرام و ارتباط واتساپی و ارسال سوابق و مدارک بدون نیاز به مراجعه اولیۀ حضوری کار را آسان کرده است و یک خبر یا فراخوان به سرعت بازنشر میشود. کافی است یک نفر برود تا همقطاران اشتیاق پیدا کنند.
حُسن شهرت کادر درمان ایران هم از پزشکان و پرستاران ایرانی یک برند ساخته است. همان گونه که ذهنیت ما به صنعتگر آلمانی و ورزشکار روس و خیاط ترک مثبت است دیگران نیز همین حس را به پزشک و پرستار ایرانی دارند و خوشبختانه مانند برخی برندهای دیگر به لحاظ تخصصی تخریب نشده است.
10. دست آخر این که هر قدر در ارتقای شغلی در دستگاه های اداری دولتی به نسبت های خانوادگی و ظاهر سازی بیشتر توجه شود نخبگان و صاحبان مهارت بیشتر احساس انزوا و غربت می کنند.
داستان منحصر به پرستاران هم نیست. خیلیهای دیگر هم زیر لب زمزمه میکنند:
بر خاکی نشستهام که از آنِ من نیست
از رنجی خستهام که از آنِ من نیست...
در خصوص درآمد ممکنه پزشکان خاص درآمد زیاد داشته باشند ولی اغلب فاصله زیادی با پرستارا ندارن و من نمی دونم ضرایب 5 و 10 و 100 از کجا اومده؟
در حالیکه
من حسابدار جایی هستم که نیروی های خدماتی شهرداری را تحت مدیریت داره(نیروهای نظافتچی ونه نیروهای فنی و اداری و...( و حقوق اونها که عمدتا افراد زیر دیپلم هستش بین 6.5 تا 8 میلیون هستش
حالا من چطوری به همسرم بگه به مهاجرت فکر نکنه؟؟؟چطوری بگم علم مهمه؟؟؟چطوری این تفاوت ها را توضیح بدم؟؟؟چطوری بگم سیستم مقصر نیست؟؟؟پس من هم اعتراف می کنم با تمام توان به فکر رفتن از اینجا هستیم
این زندگی یک وطن به ما بدهکاره