عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هر چند تصویر مجری مشهور و منتسب به جبهۀ پایداری در تابلوی تبلیغات شهری انتقاداتی را برانگیخته اما فراموش نکنیم به عنوان نویسنده است و در معرفی آثار او و منحصر به آقای وحید یامینپور نیست و گویا تصویر 600 نویسنده به مناسبت هفتۀ کتاب و کتاب خوانی بر روی بیلبوردهای شهری نشسته است. شاید بگویید بله ولی دیگران نیز غالبا از همین طیف فکریاند و نویسندگان مستقل یا ناهمسو یا منتقد سانسور به عمد نادیده انگاشته شدهاند.
هر چند با قاطعیت نمیتوان همه را در یک طیف فکری قرار داد و نویسندۀ این سطور دقیقا نمیداند بقیه چه کسانی هستند اما کاری به این ندارم و همین که مردم بدانند کتاب، نویسنده و صاحب دارد خوب است. فراموش نکرده ایم که مجریان تلویزیون در دهه 60 و 70 چه به وفور اشعار شهراب سپهری را میخواندند ولی نام او را ذکر نمیکردند.
همین که بدانند نویسندگی هم شغل است و روی بیلبوردها تصویر کتاب و نویسنده هم نقش بندد. چون تا حالا یا تبلی کالاهای مصرفی بوده یا تبلیغات سیاسی و مذهبی و جای کتاب خالی بود. یادمان بیاید یک بار که تصاویر نقاشیهای مشهور شهر را تسخیر کرد چه ولولهای شد هر چند همان زمان هم گفتند جایگاه هنر را نازل میکند ولی شهر به نگارخانه بدل شد.
شهر نباید فقط سیمان و آهن و سنگ باشد. یوسفعلی میرشکاک، قلم دارد و اگر تصویر او و آثار او در معرض دید شهروندانی قرار بگیرد که چه بسا اهل کتاب نباشند اتفاق مثبتی است ولو با برخی افکار او موافق نباشیم و به یاد آوریم سالها پیش متنی تند علیه احمد شاملو نوشته بود اما صاحبسبک است و شوریده و قلم ستیهندهای دارد و البته فرصتی است تا به یاد قضاوتهای آقای یامینپور و مثلا حکم انقضای مسعود کیمیایی هم بیفتیم حال آن که هنرمند منقضی نمیشود. خدمت سربازی است که منقضی میشود. خیلیها هنوز با کیمیایی خاطرهبازی میکنند و این نکته را اگر یامینپور نداند عجیب نیست وقتی شهاب حسینی بازیگر هم ندانست و تاوان آن را هم با افول محبوبیت پرداخت.
نواصولگرایان از پدران محافظهکار خود عبور کردهاند و کتاب، یک محصول فرهنگی است. چه یوسفعلی میرشکاک نوشته باشد چه محمود دولتآبادی.
معلوم است که من نیز دوست دارم آثار دولتآبادی و جعفر مدرس صادقی هم معرفی شود و قبل از این که این سطور را بنویسم داشتم کتاب «سه استاد» را میخواندم که مدرسصادقی دربارۀ ابراهیم گلستان، شمیم بهار و قاسم هاشمینژاد نوشته است.
هم معرفی کتاب خوب است و هم معرفی نویسنده. چون کتاب و فیلم هم کالاست و باید معرفی شوند. پریروز در شهر کتاب مرکزی دیدم کتاب دکتر حمیدرضا صدر (از قیطریه تا اورنج کانتی) به چاپ ششم رسیده در حالی که پس از درگذشت نویسنده و منتقد فقید سینما و فوتبال منتشر شد و تنها چند ماه گذشته است. چرا عکس او نباشد یا هست و ما خبر نداریم یا نشر چشمه نخواسته. اما نباشد. اصلا همه خودی و ایدیولوژیک باشند. به هر حال کتاب است و نویسنده صاحب کتاب
شهر، یک پیکرۀ زنده است و بیش از آن که با اتومبیل و خیابان معرفی شود با فرهنگ و مردمان و شهروندان آن معرفی می شود.
اگرچه ممکن است حرکت اول را سیاسی تلقی کنید و معرفی آثار مرحوم حسن زاده آملی یا آقای یامینپور و میرشکاک را به حساب علایق سیاسی نواصولگرایانی بگذارید که بلدیه را دوباره در اختیار گرفتهاند و تا آثار و تصاویر دولتآبادی و شاملو و سهراب یا شفیعی کدکنی و زرینکوب را نبینید دلتان صاف و شکتان برطرف نشود اما تردید ندارم دربارۀ حرکت دوم کاملا هم داستاناید و آن هم بنرهای ستایش «زهره کودایی» دروازهبان تیم ملی فوتبال بانوان ایران است که پس از توییت رییس فدراسیون فوتبال اردن و تشکیک دربارۀ جنسیت او و شکایت به کنفدراسیون فوتبال آسیا روزهای سختی بر او گذشت تا رأی به سود ما صادر شد و حالا شهرداری تهران از او به عنوان «دختر قهرمان» یاد میکند.
بله، دختر قهرمان. بین خودمان باشد این یکی دیگر جای هیچ اما واگری ندارد و اگر از تبعیض بر سر انتخاب اثر و چهرۀ نویسندگان عده ای برنجند از این هیچ کس نمیرنجد مگر رییس فدراسیون فوتبال اردن که درخشش شیرزن فوتبال ایران را نتوانست درک کند و ظن باطل برد و البته طعنه زنندگان در فضای مجازی را هم دچار شرم خواهد کرد.
این نکته هم افزودنی و قابل توجه است که معمولا در تبلیغ و معرفی زندگان ملاحظاتی وجود دارد و ترجیح این است که تجلیل متوجه رفتگان باشد. چون این بیم را دارند که شخص مواضع خود را در ادامۀ زندگی تغییر دهد. از این رو تا شجریان زنده بود خیابانی به نام او نشد اما پس از درگذشت او مخالفان کوتاه آمدند. یا در سالگرد جنگ از دهها هزار اسیر دوران جنگ که «آزاده» خوانده میشوند چند نفر را در تلویزیون میبینید؟ چون احتمالا نگراناند شخص بعدتر سخنی متفاوت با گفتمان رسمی بگوید. یا تصویر دختر فوتبالیست از این رو با اهمیت است که به یاد آوریم کیمیا علیزاده یگانه زن مدالآور المپیک به راهی دیگر رفت.
از این رو اگر میگوییم حرکت فرهنگی شهرداری مثبت بوده اول به خاطر آن است که مردم را با صاحب کتاب و نویسندهها و نه کتاب به مثابۀ یک شیء هم آشنا میکند، دوم این که مجال نقد دربارۀ همین افراد و مواضع و لحن آنان را فراهم میسازد، سوم این که تصویری که از زهرۀ کودایی میبینیم با آنچه در رسانههای رسمی از دختران و زنان ایرانی ارایه میشود تفاوت دارد هم از حیث پوشش، هم نوع فعالیت اجتماعی و هم کلمۀ «دختر» و چهارم البته دلجویی از یک قهرمان ملی.
از سایت خبری وزین عصر ایران درخواست میکنم در مورد وضعیت مدرسه دانش آموزان در این دوران اطلاع رسانی فرمایید
از سیر تا پیاز خود را متخصص می دانید؟
پاسخ نویسنده: دوست عزیز، هم در پاسخ شما و هم دیگران که گاه این نکته یا طعنه را مطرح میکنند توضیح زیر میتواند مفید باشد:
«به اشتراک گذاشتن» یک حس یا تجربه با مخاطبان با اظهار نظر «تخصصی» از زمین تا آسمان متفاوت است.
این نویسنده هم قطعا برای درمان گلودرد به متخصص گوش و حلق و بینی و کمر درد به متخصص ستون فقرات و کایروپراتیک و برای تعمیر موبایل به تعمیرکار مربوطه در طبقۀ زیرین بازار موبایل و قیرگونی یا ایزوگام پشت بام منزل به متخصص مراجعه میکند اما وقتی دوستی گفت از فلان فیلم لذت برده نمیپرسد مگر متخصص و فیلمساز هستی یا گفت فلان موسیقی را شنیدهای نمیگوید مگر در کنسرواتوار عالی موسیقی وین درس خواندهای؟!
ضمن این که روزنامهنگاری یک مهارت میان رشتهای است و جدای علاقه و ذوق شخصی به مرور زمان کسب و بیشتر میشود.
نویسندۀ این سطور به خاطر 25 سال سردبیری یک نشریۀ سیاسی - اجتماعی کمی از سیاست و جامعه میداند و به سبب ارتباط با مهمترین مجلۀ فرهنگی هنری ادبی در 10 سال اخیر کمی از هنر و ادبیات آموخته و به دلیل 8 سال مسؤولیت در روزنامۀ اقتصادی از اقتصاد هم آموخته. (این اعداد را جمع نزنید! به موازات و در یک بازۀ زمانی 25 ساله رخ داده) اما در این نوشتهها بحث تخصص نیست. به اشتراک گذاشتن است. تخصص آنجاست که بگویی چرا جنس تابلو فلان است؟ مثلا وقتی دربارۀ میرشکاک نکتهای نقل شد یادآوری مقالهای از او بود با عنوان «آهای عمو» علیه شاملو با اشارات غیرمؤدبانه به همسرش.
چون تصور میکنم دربارۀ کلمۀ «متخصص» دچار سه سوءتفاهم شدهاید این سه نکته قابل ذکر است:
اول این که تصور کردهاید روزنامهنگار تنها باید متناسب با رشتۀ تحصیلی دانشگاهی بنویسد. رشته هایی که غالبا بر اساس امکانات زمانه یا ترجیح تحصیل در محل زندگی به جای شهری دیگر یا تأخیر در خدمت سربازی یا به صرف اخذ مدرک انتخاب می شوند یا از سر علاقه می روی و فضای دانشگاه یا اطلاعات برخی استادان یا اجبار اقتصادی دلزده میکند.
اگر بنا بود روزنامه نگار متناسب با مدرک دانشگاهی بنویسد عباس عبدی تنها باید دربارۀ مهندسی شیمی بنویسد نه سیاست و جامعه و گاهی حقوق. حمید رضا صدرِ فقید هم که لیسانس اقتصاد داشت و فوقلیسانس معماری و دکتری شهرسازی نباید کاری به فوتبال و سینما میداشت حال آن که اتفاقا جسارت او در نقد به خاطر آن بود که از فوتبال و سینما ارتزاق نمیکرد. یا داریوش مهرجوییِ فلسفه خوانده نباید فیلم میساخت و دکتر افشین یداللهی روانپزشک نباید ترانه میسرود و دکتر محمد اصفهانی پزشک هم نباید میخواند.
این که از 18 سالگی تا 22 سالگی تا 24 سالگی در دانشگاهی در رشتهای درس خوانده باشید به این معنی نیست طی 40 سال بعد جز در آن زمینهها نخوانده و تجربه کسب نکرده باشی و ننویسی. به تعبیر تندِ محمد قائد تنها چهارپایان فیلد دارند! انسان اما باید به همه جا سرک بکشد. به تعبیر دکتر سروش و بیقصد قیاس (که مع الفارق است( ما کشاورزی میکنیم. در مزرعۀ ذهنمان دانه میکاریم و محصول را با دیگران در میان میگذاریم. راستی می دانید مدرک دانشگاهی سروش دکتریِ داروسازی است و همین آشنایی او با علوم تجربی سبب موفقیت در تحصیل در فلسفۀ علم در انگلستان شد و در نگاه علمی به کار او آمد؟
دوم این که این واقعیت را نادیده انگاشتهاید که روزنامهنگار شدهایم تا دربارۀ موضوعات مورد علاقه نظر بدهیم وگرنه دکترِ گوش و حلق و بینی میشدیم که درآمد بسیار بیشتری هم داشت و نان آن هم مثل این حرفه تلخ نبود. (نانِ تلخ البته از شیرینی خود کار و لذت ارتباط با مخاطب نمیکاهد).
سوم این که در نظر نگرفتهاید عرصه های مختلف با هم ارتباط دارند. کما این که قیمت دلار با مذاکرات احیای برجام مرتبط است و برای درمان اقتصاد ایران از اقتصاددانان کاری برنمیآید و همه به دیپلماسی ربط میدهند.
طولانی بودن پاسخ را به حساب احترام به مخاطب بگذارید و نظر شخصی نویسنده تلقی کنید نه خارج شدن از فیلد مورد انتظار یا موضع سایت. موفق باشید.
گفتم شاید مسموم شده ایم
به درمانگاه که رفتم متوجه شدم نوعی اپیدمی است
دکتر گفت هوا آلوده است و قرص ضد حساسیت تجویز کرد
متاسفانه در سایت ها و تلویزیون خبری نیست
به نظرم هوای تهران واضح آلوده است
فردا بچه ها قراره مدرسه هم بروند شاید به همین دلیل همه سکوت کرده اند
فقط کافیه وضعیت تزئینات شهری عید نوروز زمان اصلاح طلبای دنیا دیده و مدعی رو با زمان اون تخریب چی گاز انبری مقایسه کنید...
امیدوارم شهرداری و شورای جدید یک سر و سامانی به وضعیت ساخت و ساز تو شهر هم بدن و جلوی این هرج و مرج و بی نظمی را بگیرن.
از یک سو احساس می کنی بدون سوگیری هست و منطقی و از طرفی نظر خودش را هم در متن می گنجاند. بدون اینکه تحمیلی احساس کنی. همیشه نوشتن را خلق و آفرینشی برتر می دانستم و می دانم. کاش همه جا و همه کس قدر نویسندگان رو با هر اندیشه و حزب و جناحی، قدر بدونند
بینندگان جان..
محمد صالح علا هستند ایشون .
زمانی که از کتاب مینویسید یک بار هم که شده یادی از حسین بشیریه کنید. پیشاپیش از انتشار نظرم متشکرم