صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۰۷۵۰۰
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۵ - ۲۰ مهر ۱۴۰۰ - 12 October 2021

مطالبۀ تحریم کشتی ایران یعنی کورچشمی سیاسی

مبارزه‌ای که نتیجه‌اش له شدن برترین چهره‌های فرهنگ و ورزش باشد، عدمش به ز وجود. چه فرقی دارد که تختی و بهروز وثوقی هر یک به نوعی قربانی سیاست شوند یا یزدانی و فرهادی؟


  عصر ایران؛ هومان دوراندیش- این روزها که درخشش کشتی‌گیران ایرانی در مسابقات جهانی چشم‌ها را خیره کرده، موضع کسانی که در خارج کشور خواهان تحریم کشتی ایران (و کلاً ورزش ایران) بودند، طبیعتا قوت پیشین‌ را از دست داده ولی آن‌ها با تعدیل و تلویح همچنان بر موضع شان پا می‌فشارند.



  جان کلام این افراد این است که حکومت ایران دموکراتیک نیست، بنابراین از هر فشاری بر این حکومت باید استقبال کرد ولو که آن فشار مثلا به بهای محرومیت کشتی‌گیران ایرانی از حضور در مسابقات جهانی و المپیک تمام شود.

  از این منظر، سیاست مهم‌ترین حوزۀ زندگی محسوب می‌شود و برای ایجاد دگرگونی‌های سیاسی "مطلوب"، می‌توان سایر حوزه‌های زندگی را فرو کوفت و از رونق انداخت.

  این منتقدان به تجربۀ تحریم ورزشی رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی نظر دارند و بر این باورند که با تحریم ورزش ایران می‌توان حکومت ایران را به سمت سرنگونی سوق داد. اما تفاوتی که در این میان نادیده گرفته می‌شود این است که در آفریقای جنوبیِ دوران آپارتاید، سفیدپوستان اروپایی‌تباری حاکم بودند که در مجموع از جهان غرب حرف‌شنوی داشتند و به همین دلیل با نلسون ماندلا وارد مذاکره شدند و نهایتا به انتخابات آزاد و گذار به دموکراسی تن دادند.

   اما مقامات جمهوری اسلامی، برخلاف اروپایی‌تبارهای حاکم بر آفریقای جنوبی، نه فرهنگ غربی دارند نه از غرب حرف‌شنوی دارند.

   در ایران رسول خادم که نزد حکومت چهره‌ای معتمد بود، تلویحا خواستار اجازۀ مبارزۀ کشتی‌گیران ایرانی با حریفان اسرائیلی‌ شد ولی حرفش هیچ تاثیری بر سیاست رسمی کشور بر جای نگذاشت.

   در واقع این منتقدان می‌گویند مادام که جمهوری اسلامی به تاریخ نپیوندد، تلاش ما برای تحریم کشتی ایران متوقف نخواهد شد. طبیعتا سیستمی که حتی حاضر نیست مجوز مبارزه با کشتی‌گیران اسرائیلی را صادر کند تا خطر تحریم کشتی ایران منتفی شود، برای منتفی ساختن این خطر، ختم خودش را اعلام نخواهد کرد و این خیالی عبث است.

   بنابراین سنبۀ کسانی که می‌کوشند کشتی ایران را تحریم کنند، قوت سیاسی چندانی نخواهد یافت و زورش نهایتا فقط به کشتی می‌رسد. لطمه خوردن کشتی ایران هم به معنای از دست رفتن شانس موفقیت کشتی‌گیرانی است که ذاتا سیاسی نیستند و اگر در کانادای دموکراتیک یا کرۀ شمالیِ توتالیتر هم به دنیا آمده بودند، به دلیل استعداد و علاقه‌شان، احتمالا کشتی‌گیر می‌شدند و مایل بودند در مسابقات جهانی و المپیک مدال کسب کنند و از موفقیت شان لذت ببرند و کشورشان را نیز مفتخر سازند.

   اگر سیاست تحریم کشتی ایران در دوران رژیم شاه نیز دنبال می‌شد و به نتیجه‌ می‌رسید، اکنون این نام‌ها جایی در تاریخ و جامعۀ ایران نداشتند: غلامرضا تختی، عبدالله موحد، امامعلی حبیبی، ابراهیم جوادی، محمدعلی صنعت‌کاران، منصور مهدی‌زاده، منصور برزگر و ...

   کشتی ایران در دهۀ اخیر سال‌هایی پربار و پرافتخار را رقم زده است. از موفقیت چشمگیر کشتی فرنگی در المپیک لندن تا درخشش کم‌نظیر و بی‌نظیر آزادکاران و فرنگی‌کاران ایرانی در همین مسابقات جهانی اسلو. اینکه به دلیل نارضایتی سیاسی از وضع موجود، بخواهیم درِ کشتی کشور را گل بگیریم و تاریخ این کشتی را به برهوتی بی‌افتخار بدل کنیم، مصداق بارز سیاست‌زدگی است.

   این نگرش و این طرز مبارزۀ سیاسی، به سیاست چنان ضریبی می‌دهد و آن را از چنان طنین توتالیتری برخوردار می‌کند که خط خوردن نام تختی و موحد و رسول خادم و حسن یزدانی از تاریخ ایران برایش هیچ اهمیتی ندارد.

   امر توتالیتر، امری فراگیر است که همۀ حوزه‌های زندگی را در می‌نوردد. فرقی نمی‌کند که "ایدئولوژی" همۀ حوزه‌های زندگی ما را شخم بزند یا "مبارزه". مبارزه‌ای که پرافتخارترین قهرمان کشتی یک کشور را در اوج توانایی جسمی و ذهنی‌اش از دور خارج کند و او را به عنصری مغموم و خانه‌نشین و عاطل و باطل بدل کند، بعید است به نتیجه‌ای دموکراتیک منتهی شود.

   فرض کنیم در دهۀ 1980 عده‌ای از مخالفان حکومت شوروی موفق می‌شدند ورزش شوروی و سایر کشورهای کمونیستی را به کلی تحریم کنند. در این صورت دنیای شطرنج دیگر شاهد نبوغ نابغه‌ای به نام گری کاسپاروف نمی‌بود. کشتی جهان هم از سرگئی بلاگلازوف و آرسن فادزائف و والنتین یوردانف و ماخاربک خاداراتسف محروم می‌شد. آن همه ژیمناست تحسین‌برانگیز شوروی هم از ورزش رخت برمی‌بستند. در رأس همۀ آن‌ها، دیمیتری بلازرچفِ تماشایی. یا کریستین اوتو، شناگر زن آلمان شرقی، که در المپیک سئول شش مدال طلا گرفت و جهانی را مبهوت درخشش‌اش کرد. یا نادیا کومانچی، ژیمناست رومانیایی، که ستارۀ تابناک المپیک مونترال بود.

   کسی که یکسره غرق در مبارزه و سیاست شده باشد، البته برای استعداد و هنر و توان و نبوغ این همه ورزشکار نامدار تره هم خرد نمی‌کند، اما این کورچشمی سیاسی، بهره‌ای از عدالت ندارد.

   کسانی که با حکومت‌های شوروی و رومانی و آلمان شرقی مشکل داشتند، مشی سیاسی‌شان علی‌القاعده باید به سرنگونی چائوشسکو و حزب کمونیست شوروی و آلمان شرقی منتهی می‌شد نه به محرومیت نادیا کومانچی و کریستین اوتو و دیمیتری بلازرچف و آرسن فادزائف از شرکت در مسابقات جهانی و المپیک.

   وانگهی، لایه‌های تندرو اپوزیسیون خارج از کشور مدام از فروپاشی سیاسی قریب‌الوقوع در ایران دم می‌زنند. به این آقایان و خانم‌های محترم باید گفت اگر واقعا چنین باوری دارید، دیگر چرا دنبال محروم کردن حسن یزدانی و رفقایش از کسب مدال طلا و نقرۀ مسابقات جهانی سال‌های آتی هستید؟ همان بیخ سیاست را بچسبید که پرداختن به کشتی برای شما که در یک‌قدمی تغییر مسیر تاریخ هستید، عین اتلاف وقت است!

  از این حضرات مبارز، باید پرسید که تاریخ ما کی و کجا دموکراتیک بوده که شما فی‌الحال با ادعای مبارزۀ معطوف به دموکراسی، یعنی با انگیزۀ سیاسی، کمر به نابودی ورزش و فرهنگ این کشور بسته‌اید؟ یک روز به اصغر فرهادی حمله می‌کنید که چرا در کن مطابق میل شما شعارنداد، دیگر روز در پی آنید که حسن یزدانی را به خاک بنشانید آن هم به خاک سیاه!

  مبارزه‌ای که نتیجه‌اش لطمه خوردن بلکه له شدن برترین چهره‌های فرهنگ و ورزش این کشور باشد، عدمش به ز وجود. چه فرقی دارد که تختی و بهروز وثوقی هر یک به نوعی قربانی سیاست شوند یا حسن یزدانی و اصغر فرهادی؟

   کسانی که نه اهمیت هفت مدال جهانی و المپیکِ پی‌درپیِ حسن یزدانی را می‌دانند نه درخشش اصغر فرهادی در سینمای جهان برایشان اهمیت دارد، مثل همان کسانی هستند که اول انقلاب شعار می‌دادند "بی‌طرف‌ها بی‌شرفند". ما ایرانیان نتیجۀ مشی سیاسی آن حضراتِ افراطی را تا مغز استخوان چشیده‌ایم. تکرار آن تجربه، پیمودن یک راه طی شده است و عاقل هم از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود.

   به کسانی که به تجربۀ تحریم ورزش آفریقای جنوبی چشم دوخته‌اند، باید یادآور شد که در المپیک 1988 سئول، شوروی با کسب 55 طلا در رتبۀ نخست ایستاد و آلمان شرقی با 37 طلا رتبۀ دوم را کسب کرد. یعنی این دو کشور کمونیستی بالاتر از آمریکا (با 36 طلا) و آلمان غربی (با 11 طلا) قرار گرفتند.

  در آفریقای جنوبی هم اگر ماندلا عدم خشونت علیه سفیدپوستان را تضمین نمی‌کرد و در نتیجه جهان غرب از به قدرت رسیدن ماندلا حمایت نمی‌کرد، تحریم‌‌‌های ورزشی راه دشوار آزادی را هموار نمی‌کرد. بنابراین هیچ ربط معناداری بین تحریم ورزش یک کشور و تغییر یا بقای نظام سیاسی آن کشور وجود ندارد.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200