عصر ایران؛ مهرداد خدیر -با درگذشت
ابوالحسن بنیصدر اولین رییس جمهوری ایران، از 15 عضو اصلی و اولیه شورای انقلاب اسلامی، تنها دو تن باقی ماندهاند: اولی
آیتالله خامنهای که پس از
امام خمینی، بر جایگاه عالی رهبری نشستهاند و دیگری
عباس شیبانی که در قید حیات است اما سالهاست که به خاطر بیماری حضور و فعالیت سیاسی و اجتماعی ندارد. (اگر
میر حسین موسوی را که دورۀ کوتاهی در جلسات شرکت کرد به حساب نیاوریم).
اگر ابوالحسن بنیصدر تنها عضو و حتی یکچند رییس شورای انقلاب بود و اکنون درگذشته بود یا دوره اول ریاست جمهوری را به صورت طبیعی سپری ساخته بود، نام او چنین در تاریخ حک نمیشد اما او اولین رییس جمهوری ایران پس از سقوط نظام پادشاهی بود که رویاروی رهبری انقلابی ایستاد که سالها برای پیروزی آن کوشیده بود و با رأی مجلس اول که نمایندگان آن برآمده انتخاباتی دموکراتیک و رقابتی بودند، برافتاد و این همان نکتهای بود که بنیصدر طی 40 سال همواره از پرداختن به آن میپرهیخت و خود را چون دکتر محمد مصدق قربانی کودتا میپنداشت یا معرفی میکرد حال آن که 177 نماینده مجلس اول که چون او در یک پروسۀ انتخاباتی به پارلمان راه یافته بودند و قبل از اختراع نظارت استصوابی به عدم کفایت او رأی دادند و حکم عزل او را همان رهبری امضا کرد که حکم ریاست جمهوری او را امضا کرده بود.
ابوالحسن بنیصدر یکی از نزدیکان امام خمینی در دوران اقامت در نوفل لوشاتو بود و از همراهان رهبر فقید انقلاب در پرواز انقلاب که صبح دوازدهم بهمن 1357 در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست و اگرچه همه توجهها به رهبری انقلاب بود اما سه چهرۀ نزدیک به امام خمینی هم در کانون خبرها قرار داشتند: ابوالحسن بنیصدر، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده و نزد برخی خبرنگاران نفر چهارم هم بود: حسن ابراهیم حبیبی ولی خیلی زود فاصله چهارمی از آن سه مشخص شد و ترجیح داد به روحانیت نزدیک شود و اگرچه سودای ریاست جمهوری داشت اما هم سویی با جریان روحانیت که بازی قدرت را از ملی ها بُرد سبب شد 12 سال معاون اول رییس جمهوری شود. (بنیصدر اولین رییس جمهوری ایران شد و به خاطر اختلاف و ناهم سویی برافتاد و حبیبی اولین رییس جمهوری ایران نشد اما چون همراه ماند نخستین معاون اول رییس جمهوری شد).
از آن سه نفر، تنها ابوالحسن بنیصدر بود که هیچ سمت دولتی نپذیرفت و شأن خود را بالاتر از کارگزاری اجرایی می دانست و عضو شورای انقلاب باقی ماند و ترجیح داد به سخنرانی و کار تبلیغی و فعالیت در قالب روزنامه انقلاب اسلامی بپردازد اگر چه نمایندۀ تهران در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی مشهور به خبرگان قانون اساسی شد اما مسؤولیت دولتی قبول نکرد تا دولت موقت به ریاست مهندس بازرگان استعفا کرد و شورای انقلاب عهدهدار امور اجرایی در کنار قانونگذاری هم شد.
در پی آن بنیصدر که زیر بار وزارت در دولت موقت نمیرفت هم وزیر اقتصاد و دارایی شد هم وزیر خارجه و چون دانست مشکل گروگانها به زودی حل نمیشود در وزارت خارجه نماند اگرچه در سال 58 و پس از دکتر کریم سنجابی آن سه به ترتیب وزیر خارجه شدند: ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر و صادق قطب زاده که در نشریات فکاهی منتسب به گروه های چپ مارکسیستی، مثلث «بیق» خوانده میشدند! (سر واژه سه نام خانوادگی).
بنیصدر در دوران کوتاه وزارت اقتصاد در پاییز 58 ، دست به سه اقدام بسیار پر سر و صدا زد که تصویر یک مدیر عملگرا و مبتکر را از او ترسیم کرد که تا آن زمان متهم بود تنها حرف میزند و گرچه فنِ سخنوری میداند و بسیار میاندیشد و مینویسد اما اهل کار اجرایی نیست.
آن سه اقدام در وزارت اقتصاد اینها بود: یکی ادغام بانکها تا سرنوشت سپردهگذارانِ نگران در بانکهای خصوصی روشن شود و تحت پوشش بانکهای دولتی قرار گرفتند. در سالهای اخیر البته برخی مدعیاند که بنیصدر بانکها را دولتی کرد حال آن که شورای انقلاب پیشتر بانکها را دولتی کرده بود و او تکلیف سپردهگذاران را که به خاطر بلاتکلیفی مالکیت بانکهای خصوصی نگران بودند روشن کرد.
دومی بخشودن بهرههای بانکی بود تا نشان دهد ایدۀ اقتصاد توحیدی تنها در ذهن او نیست و اقدام سوم و مشهورتر و مؤثرتر از قبلیها اعظای وام 300 هزار تومانی مسکن در قبال 30 هزار تومان سپردهگذاری و در کوتاهترین زمان بود که امکان خانهدار شدن بسیاری را فراهم ساخت، چرا که قیمت یک متر مربع در بهترین نقطۀ تهران در آذر 58 و حتی پس از اشغال سفارت آمریکا و تنش در روابط بینالملل و سقوط دولت موقت بین 5 تا 6 هزار تومان بود و با 400 هزار تومان میشد آپارتمانی خرید که 300 هزار تومان آن با وام تأمین شده باشد.
با این ذهنیت عمومی و بلافاصله پس از ملاقات با امام خمینی در قم اعلام کاندیداتوری کرد و این تصور در افکار عمومی ایجاد شد که با نظر رهبر انقلاب نامزد ریاست جمهوری شده است و نه تنها روحانیت ستنی که جامعۀ روحانیت مبارز هم از کاندیداتوری او حمایت کرد. روحانیت مبارز تهران به رهبری آیتالله مهدوی کنی با حزب جمهوری اسلامی با محوریت آیتالله بهشتی رقابت دورن ساختاری داشت.
در همین حال سه اتفاق دیگر هم رخ داد که موجب شد رقیبان او عملا یا علنا از صحنه انتخابات ریاست جمهوری حذف شوند و پیشاپیش پیروزی او قطعی به نظر رسد و رقیبی پیشرو نداشته باشد.
آن 4 اتفاق، یکی مخالفت امام با کاندیداتوری نامزدهایی بود که به قانوناساسی رأی نداده بودند و بدین ترتیب مسعود رجوی عملا حذف شد. انتخابات مجلس اول در دوماه بعد نشان داد مجاهدین خلق چنان پایگاهی نداشتند که مسعود رجوی را به ریاست جمهوری برساند اما تشکیلاتیترین گروه بودند و موتور تخریبی شان قوی بود.
دومی مخالفت امام با کاندیداتوری روحانیون بود که موجب شد کاندیداتوری آیتالله بهشتی منتفی شود و حزب جمهوری اسلامی که نامزد غیر روحانی مشهور نداشت در رویکردی شگفت آور جلالالدین فارسی را معرفی کرد و حتی پشت سر حسن حبیبی که مورد حمایت جامعه مدرسین حوزۀ علمیه قم بود یا حسن آیت که عضو خودشان بود نایستاد. فارسی اما به خاطر افشای افغان تبار بودن حذف شد و تلاش هاشمی رفسنجانی برای ماندن او نتیجه نداد و چهارمی هم اسناد دانشجویان مسلمان پیرو خط امام علیه دریادار احمد مدنی بود که به عنوان مهم ترین رقیب بنی صدر شناخته میشد
این چهار اتفاق، بنیصدر را یاری رساند تا به راحتی گوی سبقت را از دیگران برباید و با قریب 11 میلیون رأی اولین رییس جمهوری ایران شود. (در صدا و سیما البته میگویند اولین رییس جمهوری بعد از انقلاب و انگار که قبل از سرنگونی رژیم سلطنتی هم رییس جمهوری داشتهایم که او اولین بعد از انقلاب است!)
بنی صدر در حالی با نزدیک به 11 میلیون رأی پیروز مطلق شد که آرای نفر دوم (احمد مدنی) کمتر از سه میلیون بود و حسن حبیبی به یک میلیون هم نرسید و باقی در حد چند ده هزار بودند.
حزب جمهوری اسلامی اما عقب ننشست و درصدد برآمد مجلس را فتح کند تا نخست وزیر از آنان باشد. اغلب کرسیهای مجلس را نامزدهای حزب به دست آوردند و از فهرست دفتر هماهنگی همکاری های مردم با رییس جمهوری که نقش حزب رییس جمهوری را ایفا میکرد تنها چند تن از دوستان او خاصه در اصفهان و چهرههایی مانند احمد غضنفرپور و احمد سلامتیان انتخاب شدند و نتوانستند فراکسیون مؤثری تشکیل دهند.
اختلاف بنیصدر با حزب و مجلس بر سر انتخاب نخستوزیر بالا گرفت و رییس جمهوری همه کار کرد تا نیروی مورد نظر حزب و شخص دکتر بهشتی نخست وزیر نشود. ابتدا درصدد معرفی مصطفی میرسلیم برآمد که در دوران اقامت در پاریس با او دوست شده بود. مجلس اما تمایلی نشان نداد. بعد سید احمد خمینی را معرفی کرد و امام اعلام کرد مایل نیست منسوبان ایشان عهده دار امور اجرایی شوند.
شرط حزبی نبودن نام محمد علی رجایی را پیش کشید و بنیصدر با این گمان که رجایی به خاطر پیشینۀ عضویت در نهضت آزادی به آنان هم گرایش دارد به او تن داد حال آن که او بیش از هر عضو حزب جمهوری اسلامی با بهشتی هماهنگ بود و با نخستوزیری رجایی رییس جمهوری در ساختار واقعی قدرت تنها شد؛ رییس جمهوری بود اما «رییس» جمهوری نبود و در حد نخست وزیر هم قدرت نداشت. نه مجلس را داشت که عضو مؤسس حزب جمهوری اسلامی - هاشمی رفسنجانی- بر صدر آن نشسته بود، نه دولت را که ریاست آن با نخستوزیر مورد نظر حزب جمهوری اسلامی بود نه قوۀ قضاییه را که دبیر کل حزب جمهوری اسلامی عالیترین مقام آن بود و از عنوان حزبی به خاطر مقام قضایی استعفا نکرد.
از این رو با اتکا به جایگاه رسمی (عالیترین مقام رسمی پس از رهبری)، پشتوانۀ مردمی 11 میلیون رأی، اعتماد و علاقۀ عاطفی امام خمینی که یک بار در پی سقوط بالگرد علنی شده بود و البته منصبی بسیار مهم و حساس چون فرماندهی کل قوا میپنداشت از پس حزب جمهوری اسلامی برمیآید و به مرور گروه رجوی که در انتخابات به او رأی نداده بودند خود را به بنیصدر نزدیک کردند.
با شروع جنگ، موقعیت او به خاطر همان فرماندهی کل قوا متفاوت شد. اختلاف با دولت اما باقی بود. از یک سو رهبری بالای سر او قرار داشت و از جانب دیگر اختیار اصلی با مجلس بود و مجلس هم تحت کنترل حزب جمهوری اسلامی. دکتر بهشتی رییس جمهوری نشده بود اما عملا هر سه قوه در اختیار او بود. تنها کاری که از بنی صدر برمی آمد این بود که بگوید ماشین امضا نیستم و زیر بار برخی گزینههای وزارتخانهها نرود و در ادامه بر سر موضوعات گوناگون با دولت شهید رجایی چالش داشت تا جایی که مهمترین منتقد بیانیۀ الجزایر برای حل مسأله گروگانها رییس جمهوری ایران و روزنامه او بود. به گونه ای که روزنامۀ شخصی رییس جمهوری به تندی به چهرههای محوری دولت همچون بهزاد نبوی میتاخت و چون رجایی زیر بار وزیر خارجهای به جز میر حسین موسوی نرفت تا بنیصدر بود دولت رجایی وزیر خارجه نداشت.
مراسم سالگرد درگذشت دکتر مصدق در دانشگاه تهران و در 14 اسفند 1359 و شعار علیه دکتر بهشتی و ادعای بنیصدر در پشت تریبون که کارت شناسایی مهاجمین از وابستگی آنان به نهادهای انقلابی خبر میدهد سطح منازعه درون حاکمیت را به شدت بالا برد و کار به شکایت هاشمی نزد امام و نامه سرگشاده کشید که بنیصدر در واقع مقابل شما ایستاده نه ما خصوصا این که سازمان مجاهدین خلق که در انتخابات سال قبل از او حمایت نکرده بود در پشتیبانی از رییس جمهوری وارد عمل شدند.
از هیأت سه نفری حل اختلاف مرکب از نماینده امام خمینی (آیتالله مهدوی کنی)، نمایندۀ رییس جمهوری (آیتالله اشراقی داماد امام) و نماینده بهشتی، رجایی و هاشمی رفسنجانی (آیتالله محمد یزدی) هم کاری بر نیامد و سر انجام ابتدا از فرماندهی کل نیروهای مسلح برکنار شد و بعد در 30 خرداد 1360 با رأی 177 نماینده مجلس اول به طرح عدم کفایت سیاسی رییس جمهوری مقدمه عزل او فراهم شد. دو روز بعد امام خمینی به رغم احضار بنیصدر به دادستانی اعلام کرد چنانچه از گروههای مسلح اعلام برائت کند می تواند به «تصنیف و تآلیف» بپردازد اما 6 روز بعد، حادثه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی فضا را تغییر داد. پیش از آن هم البته مجاهدین خلق که حالا دیگر رسما منافقین خوانده میشدند اعلام قیام مسلحانه کرده و به بغی متهم و محکوم میشدند. یک ماه بعد بنیصدر همراه مسعود رجوی در هواپیمایی که خلبان مخصوص شاه ، معزی آن را هدایت می کرد به صورت پنهانی از ایران خارج شد و به فرانسه رفتند.
اولین رییس جمهوری ایران با رهبر گروهی متحد شده بود که خود در آثار مکتوب به کیش شخصیت و استالینیسم متهمشان کرده بود و حتی دختر او فیروزه پس از کشته شدن همسر اول مسعود رجوی با او ازدواج کرد. هر چند 5 سال بعد که رهبر سازمان به عراق رفت بنیصدر حاضر نشد با او برود و تحت حکومت رژیمی فعالیت کند که به عنوان فرمانده کل قوا در مقابل آنان قرار داشت در حالی که جنگ نیز هنوز ادامه داشت و بعدتر در مصاحبه با حسین دهباشی، رجوی را به همین خاطر «خائن» خواند.
دخترش از رجوی جدا شد و در همان پاریس، پزشک متخصص شد تا بنیصدر در سیمایی دیگر رؤیای بازگشت به ریاست جمهوری را بپروراند و 40 سال و چند ماه پس از برکناری را با همین پندار گذراند تا سرانجام در 88 سالگی و در 17 مهر 1400 در بیمارستان ساتریه پاریس درگذشت.
روحانیزادۀ همدانی که اولبار آیتالله خمینی را در نجف و بر پیکر پدر (آیت الله سید نصرالله بنیصدر) دید و مورد توجه امام خمینی قرار گرفت اما نخواست یا نتوانست با روحانیون کنار آید و نام او با اتفاقات مهم تاریخ معاصر ایران گره خورده است و بیشتر در ذهنیات خود سفر میکرد و اگرچه در زمره نخستین سیاستمداران بعد انقلاب بود که باورهای اسلامی داشت و در ظاهر هم از مظاهر غربی دوری میجُست و کراوات نمیبست و با پیراهنهای سه دگمه شناخته میشد اما زودتر از دیگران با روحانیون مشکل پیدا کرد.
حالا دیگر وقتی به رییسان جمهوریِ در قید حیاتِ سابق اشاره میشود که کنار رفتهاند یک نام کم شده و تنها سید محمد خاتمی، محمود احمدینژاد و حسن روحانی را در برمیگیرد که هر چند در زمره مخالفان اولین رییس جمهوری به حساب میآیند ولی با گفتمان کنونی حاکم زاویه دارند تا این گزاره تایید شود که حذف بنیصدر هم سیاست و حاکمیت را در ایران، یک دست نکرد.