عصر ایران؛ سجاد بهزادی- دانش آموخته دکتری جامعه شناسی سیاسی
هفتاد و ششمین نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک برگزار شد و دبیرکل این سازمان در یک عبارت مهم والبته انتقاد آمیز گفت: "جهان در آستانه یک پرتگاه قرار دارد وهمه باید بیدار شوند ... زمان آن فرا رسیده است تا به بازنگری ساختارسیاسی جهان پرداخت، زیرا ساختار کنونی جوابگوی چالشهای جهان امروز نیست... و باید سازمان ملل را برای پاسخ به نیازهای امروز بازسازی کرد."
پرسش و مسئله مهم این است که مگر جهان امروز کجا ایستاده است که ضرورت بازنگری در "ساختار سیاسی" آن بیش از هر زمان دیگر احساس می شود؟ چه اتفاقی افتاده است که دبیرکل اینقدر نگران است و با نگرانی می گوید "من اینجا هستم تا زنگ خطر را به صدا درآورم؛ جهان ما هرگز بیش از این، تهدید یا متفرق نشده است."
از سخنان دبیرکل پیداست که ایشان خواستار تغییر ساختار سیاسی جهان برای چالش های امروز است و فردای امروز هم حکایت خودش را دارد. او امروز نگران است و ساختاری را می خواهد که چالش های امروز را جوابگو باشد.
تغییر ساختار یعنی تعیین چارچوبی تازه برای وضعیتی جدید؛ این وضعیت جدید هم می تواند بر اقتصاد باشد و هم بر جامعه. بر همین اساس مارکس از ساختار اقتصادی سخن می گفت و پارسونز بر ساختارهای اجتماعی تاکید می کرد؛ اما وقتی سخن از تغییر ساختارها می شود نمی توان از فوکو یا گیدنز سخن نگفت.
میشل فوکو از برجسته ترین پیروان ساختارگرایی نوین بود. او معرفت را منشاء قدرت می دانست؛ اما نگرانی دبیرکل سازمان ملل اینست که قدرت امروز قدرتمندان، بدون معرفت و عدالت در حال گسترش در جهان است.
فوکو قدرت را شبکهای گسترده میدانست که تا اعماق جامعه پیش رفته است و همه افراد در این شبکه کم و بیش درگیرند و همه ما به نوعی در مسیر اعمال قدرت هستیم. فوکو همچنین قدرت را یک وضعیت راهبردی پیچیده و مرتبط و جدانشدنی از دانش و گفتمان میداند که در همهجا جاری است و به بازتولید نظم موجود و ساختار جامعه میانجامد و به آنها مشروعیت میبخشد.
یکی از مهم ترین دغدغه ها و دل مشغولی های آنتونی گیدنز هم "ساختار های سیاسی" در جهان بود. نزد گیدنز، دوگانه ی عاملیت و ساختار یکی از مباحث پرچالش علوم اجتماعی وسیاسی است. گیدنز وقتی به "ساختارهای طبقاتی جوامع پیشرفته" می رسد همان نگرانی را مطرح می کند که دبیرکل سازمان ملل آن را در "تبعیض جنسیتی و شکاف میان غنی و فقیر در جهان" می دید.
گیدنز به خوبی در کتاب "ساختارهای طبقاتی جوامع پیشرفته" توضیح داده است که چگونه ساختارها در جوامع پیشرفته اعم از سرمایه داری و سوسیالیسم، شکاف طبقاتی را ایجاد کرده است.
جناب دبیرکل در یکی از حساس ترین زمان تاریخ و در نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل و در جمع سران کشورهای جهان به درستی از ضعف ساختارها سخن گفت.
اما پرسش آغازین یادداشت را تکرار می کنم. مگر جهان امروز کجا ایستاده است که ضرورت بازنگری در "ساختار سیاسی" آن بیش از هر زمان دیگر احساس می شود و دبیرکل با نگرانی می گوید "من اینجا هستم تا زنگ خطر را به صدا درآورم."
با تحلیل و کنکاش سخنان دبیرکل سازمان ملل به راحتی می توان به پاسخ این پرسش رسید و وضعیت عینی، بحرانی ودردناک جهان کنونی را پیش چشم خود تجسم کرد.
این نوشتار به دنبال آن است که تحلیلی کوتاه از سرخط بحران هایی داشته باشد که از زبان دبیرکل سازمان ملل در هفتاد و ششمین نشست سالانه مجمع عمومی این سازمان، مورد هشدار قرار گرفت.
یک) دو قطبی اقتصادی چین و آمریکا
دبیرکل سازمان ملل در سخنرانی خود گفت "نمیتوان به مشکلات اقتصادی پرداخت در حالی که دو اقتصاد غول دنیا در رویارویی با هم قرار گرفتهاند."
نشانه های رویارویی بین دو ابرقدرت جهان که دبیرکل سازمان ملل از آن نگران است در یکصدمین سالگرد تاسیس حزب حاكم کمونیست چین به خوبی روشن بود. رئیس جمهور چین به مناسبت یکصدمین سالگرد تاسیس حزب حاكم کمونیست، سخنرانی تندی ایراد کرد و گفت "حکومت چین منكوب نمي شود و اجازه نمیدهد کسی به آن درس اخلاق بدهد،" بنظر مي رسد اشاره رئيس جمهور به برخي انتقادات جهاني وایالات متحده آمریکا در مورد نقض حقوق بشر در چین و سرکوب طرفداران دموکراسی بوده است.
مشکل اساسی اینجاست که چین نظم جهانی را منهای آمریکا و برعکس، ایالات متحده نیز نظم جهانی را منهای چین تعریف و دنبال می کند. چین با فرهنگ اقتدار و غیرمدنی تر از همیشه به دنبال تسخیر جهان است وآمریکا نیز استراتژی خاص [سرمایهدارانۀ] خودش را دارد. این دو قدرت جهانی، هم برای خودشان رقیبی سخت هستند و هم، سایه ای ناعادلانه بر تمام ملت های دیگر دارند.
در این بین برخی صاحبنظران اعتقاد دارند، چین اگر چه در ظاهر، رقیبی سخت برای ایالات متحده محسوب می شود اما تا زمانی که رونق اقتصادی این کشور، موتور محرک طبقه متوسط جامعه چین برای آزادی های سیاسی نباشد، نمیتواند به یک کشور دمکراتیک تبدیل شود و توسعه آن نمی تواند الگویی برای دیگر کشورها باشد.
به هر حال آنگونه که هنری کسینجر در کتاب نظم جهانی می نویسد: "چین می پندارد که منحصر به فرد است و در واقعیت های خود غرق است، آمریکا نیز خود را یگانه می داند و برخلاف چین برای ارزش های خود در سراسر دنیا تعهدات اخلاقی قائل است." طبیعی است که چالش های اقتصادی جهان، متاثر از این دو قطبی، متراکم شده است و به سادگی هم حل نخواهد شد.
البته تنها دو قطبی اقتصادی چین و آمریکا نیست که دنیا را نگران کرده است؛ امروز دو قطبی نظامی این دو ابرقدرت نیز منشأ دیگری از نگرانی های جهان است. توافق امنیتی اخیر آمریکا با استرالیا و واکنش چین نشانه مهمی از دو قطبی نظامی میان دو کشور است.
دو) شکاف میان فقیر و غنی در جهان
جناب دبیرکل؛ شما امروز بهتر می دانید، کشورهایی که بیشترین ثروت جهان را در اختیار دارند کدام کشورها هستند؟ ایالات متحده با ۱۰۶ تریلیون دلار و چین با ۶۳ تریلیون دلار در مقام اول ودوم جهان است. ژاپن، آلمان، انگلستان و فرانسه در مقام های بعدی هستند.
ثروت خالص ملی به عنوان دارایی خالص ملی یک کشور شناخته میشود. یعنی کل مبلغ ارزش داراییهای یک کشور منهای بدهیهای آن کشور است. ثروت خالص ملی، به کل ثروت خالصی اشاره دارد که در یک زمان معین در اختیار شهروندان یک ملت است. آمریکا با ۱۰۶ تریلیون دلار، مالک ۲۹ درصد از ثروت جهان است! سهم ایران، دو دهم درصد (0.2) است. این همان شکافی است که دبیرکل سازمان ملل نگران آن است.
مقایسه های تطبیقی فراوانی وجود دارد که شکاف وتبعیض میان طبقه های فقیر وغنی را در جهان روشن تر می کند و نشان می دهد که طبقه متوسط جهان در چه تنگنایی گرفتار شده است.
یک دلیل مهم در مورد اینکه چرا این چند کشور بیشترین ثروت جهان را در اختیار دارند نوع تصمیم سازی آنها است.
محمود سریع القم می گوید: "یک ویژگی مشترک حکمرانی میان چهار قدرت اول جهان، (آلمان، چین، آمریکا و ژاپن)، نگاه های دراز مدت [آنها]در واکنش ها و تصمیم سازی هاست. اصولاً وقتی حکمرانان، اولویت اول خود را رشد و توسعۀ اقتصادی تعریف کنند، بر اساس بازه های زمانی طولانی مدت تصمیم می گیرند. مادامکه نخبگان سیاسی، اولویت رشد اقتصادی را نپذیرند، از بحرانی به بحران دیگر میرسیم." با این حساب معلوم هست چرا باید سهم ایران از ثروت جهان، با آن همه ظرفیت هایی که دارد دو دهم درصد باشد.
سه) گسترش نظریههای غیرعلمی
دبیرکل اعتقاد دارد" علم مورد حمله قرار گرفته است."همه ما باور داریم بشریت با تلاش های "علمی" خود، زندگی را ساده تر و لذت بخش تر کرده است. در پرتو علم، روزانه آنقدر مسیر های جدید کشف می شود که ما از بسیاری از آنها اطلاع هم نداریم.
علم یک جستجوی نامتناهی است و تا کشف حقیقت جهان ادامه خواهد داشت. حالا چرا در این میان عده ای به قول دبیرکل سازمان ملل " به علم حمله می کنند و به گسترش نظریه های غیر علمی اصرار دارند"، برای جهان کنونی قابل درک نیست.
البته بدیهی است که هیچ تلاش غیر علمی در نهایت نمی تواند مانع تسلسل اکتشافات علمی بشر باشد. وضعیت امروز کرونا در جهان و تلاش خلقی اندک برای ایجاد مانع بر سر علم تولید وتوزیع واکسن، نمونه ای بارز از این پدیده است.
"بیعدالتی در توزیع واکسن"، بیش از وجود نظریه های غیرعلمی در مورد عدم تزریق واکسن بر روی این مسئله سایه انداخته است و این بی عدالتی در سخنرانی دبیرکل نیز به شدت مورد انتقاد قرار گرفت ونسبت به آینده هشدار داده شد.
او گفت" ما در دورهای قرار داریم که شکنندگی جوامع و سیاره ما آشکار شده است. یک ویروس میکروسکوپی تاکنون، حدود چهار میلیون قربانی گرفته و اقتصاد همه کشورهای جهان را ویران کرده است و ما هنوز مطمئن نیستیم که بتوانیم ویروس را شکست دهیم."
دبیرکل سازمان ملل متحد قبل ترنیز "همهگیری کرونا را تشدید کننده عوامل بیثباتی در جهان دانست و از اینکه هنوز ۱۳۰ کشور جهان حتی یک دوز از واکسن کرونا را دریافت نکردهاند، انتقاد کرده بود. طبق تحلیل جدید، در حالی که کشورهای فقیر به واکسن کووید۱۹ دسترسی ندارند، ۱۰۰ میلیون دوز واکسنی که کشورهای ثروتمند به «دور از منطق» انبار کردهاند، تا کریسمس هدر می رود.
چهار) بیاعتمادی به ارزشها و دولتها
جناب دبیرکل؛ مشکل بسیاری ازکشورها این است که مشروعیت خود را بازتعریف نمی کنند. حاکمان آنها در عین حال که می دانند با نارضایتی تشدید شده ای روبرو هستند، بر مبنای اصول ارزشی خود وتعریف کهنه ای که از مشروعیت دارند همچنان خود را نماینده اکثریت می دانند. آنها می دانند که در تعادل قدرت، گرفتار مسئله در ساختارها هستند؛ اما مشروعیت
خود را بازتعریف نمی کنند. دقیقا در چنین زمانی بی اعتمادی به ارزش ها و دولت ها تشدید می شود و ملت - دولت انسجام خود را از دست می دهد.
بی اعتمادی به ارزش ها ودولت ها وقتی بروز می کند که قدرت ها به دست کسانی می افتد که نقش آنها در جای دیگری بوده است؛ تعادل ها به هم می ریزد و ارزش ها سست می شود ومشروعیت یک نظام به حداقل می رسد. برای همین است که دبیرکل می گوید" موج بیاعتمادی و اطلاعات غلط، مردم را دو قطبی و جوامع را فلج کرده است."
پنج) تشدید نابرابریهای جنسیتی و توجه بیشتر به مردم افغانستان به ویژه زنان و دختران
فرض اصلی تلاش آمریکا و متحدانش در حمله به افغانستان، چنان بازسازی بود که در نهایت یک دولت افغانی دمکراتیک و کثرتگرا سرکار باشد و ارتش ملی این کشور قادر به قبول مسئول امنیت ملی خودش شود. برای آینده افغانستان، چنان آرمان گرایی تصور شد که به قول هنری کسینجر "تلاش ها برای ساخت وتوسعه افغانستان را می توان با ساخت دمکراسی در آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم مقایسه کرد."
آمریکا اگر چه در نهایت موفق به کشتن اسامه بن لادن شد؛ اما افغانستان را پس از ۲۰ سال تنها گذاشت و فغان افغان ها بلند شد. امروز اگر چه جهان نگران زنان در افغانستان است؛ اما سلطه طالبان و فغان افغان ها نشان می دهد که نگرانی ها بسیار عمیقتر از محدودیت زنان در این گوشه از جهان است. بیش تر کشورها نگرانند که یک بار دیگر از این خاک بلا خیزد و نظم نیم بند جهانی را بیش تربه مخاطره افکند..
اما واقعا جهان کجا ایستاده است وتاریخ جهان چه دستاوردی برای زندگی بهتر در اختیار بشر قرار داده است؟
در ساختار جدیدی که دبیرکل سازمان ملل به دنبال آن است، آیا مشعل هدایت جهان همچنان در دست قدرت هایی مانند چین وآمریکا خواهد بود یا اینکه برای اروپای یکپارچه هم می توان نقشی متصور شد؟
در کتاب نظم جهانی آمده است: "تاریخ وتجربه اروپایی ها می تواند نقطه ایدئال و الهام بخش برای جهان باشد. تاریخ اروپا ضمن همه تغییرات و ویرانگری هایی که شاهد بوده است می تواند به دیگر نقاط دنیا هم صادر شود و تدریجا مقبولیتی جهان شمول داشته باشد."
به باور نویسنده این نوشتار، انگیزه های مشترک جهانیان به دمکراسی و گسترش آن بهترین اتکایی است که همچنان می توان بر روی آن برنامه ریزی کرد. منتقدان دمکراسی با استدلال های ارسطویی و افلاطونی گاهی نگرانند که مبادا دمکراسی به استبداد اکثریت منجر شود؛ حتی اگر این انتقاد بر دمکراسی وارد باشد، مگر راهی غیر از این برای خوشبختی ملت ها میشناسید؟ نباید ناامید شد حتی اگر نظامیان در میانمار و برخی کشورهای دیگر، گلوی دمکراسی را بفشارند و عمر آن را کوتاه کنند.
جناب دبیرکل؛ همان طور که در سخنرانی خود گفتید: "نابرابری اقتصادی و گسترش بی عدالتی در جهان وجود دارد، حقوق بشر زیر رگبار است. چالش های آب و هوایی وجود دارد و در نتیجه وضعیت صلح در جهان به خطر افتاده است؛" اما تمدن ها هنوز فرسوده نشده اند. ما هم می دانیم که نشانه های زیادی از بی سامانی در جهان وجود دارد که هم زیستی را سخت کرده و مسیر گفت وگوی واقعی را سخت تر؛ ولی مگر می شود گفت وگو نکرد و در قرن بیست ویکم به هم سنگ واتم پرتاب کرد.
آشفتگی های امروز جهان عادی نیست و همه حق داریم که نگران باشیم و فکر کنیم که در لبه پرتگاه قرار داریم؛ اما ما ملت ها از شما می خواهیم که مناظره های جهانی و گفت وگوی های صلح را رها نکنید. همان ایده ای که پرزیدنت خاتمی رئیس جمهور اسبق ایران در همان سازمان ملل پیشنهادش را داد و مورد استقبال جهانیان قرار گرفت. صلح جهانی را از ژستهای مدنی خارج کنید و در واقعیت و پایداری برای آن نسخه بپیچید.
دیدید آمریکا چگونه افغانستان را رها کرد و نتوانست ژست های مدنی و آزادی خواهی خود را در این منطقه از دنیا پایدار نگه دارد؟ به قدرت ها اعلام کنید اگر فکر توسعه پایدار ملت های فقیر هستند، باید برنامه هایشان در کشورهای هدف، خاستگاهی درون زا داشته باشد نه برون زا.
نگذارید دشواری های امروز جهان که از آن صحبت کردید، سبب شود "دهکده جهانی" بمیرد و جهان جزیره ای اداره شود. آنگاه نه تنها ترمیم ساختار سازمان ملل که از آن سخن گفتید بی معنا می شود بلکه ماهیت آن از اساس برچیده خواهد شد.
از شما می خواهیم در میان این همه زشتی و گستاخی هایی که در دنیا وجود دارد، زیبایی ها را تحسین کنید و آنها را نقطه امید و الگوی جهان قرار دهید. نگذارید دمکراسی بی پرده دریده شود و ملت ها بیش از این تنها رها شوند. اگر عامل جایگزینی ندارید، دمکراسی را بعنوان ارزشمند ترین دستاورد اجتماعی و سیاسی بشر معاصر حفظ کنید؛ چرا که هنوز تنها چاره رفع عقب افتادگی در کشورهای ضعیف و فقیر هست.
می دانم که قدرت های جهانی مانند آمریکا و لیبرال دمکراتها درس تلخی به ما دادند که دمکراسی هم ضامن خوشبختی بشر نیست؛ اما هرگز نسخه جایگزینی ارائه ندادند. تلاش کنید به قول "الوین تافلر" در هیاهوی "ثروت وخشونت" روزافزون کشورها، همچنان "دانایی" نیرومند ترین عنصر قدرت جهان باشد.
کاش وقتی صبح از خواب بیدار می شدیم به جای اینکه خبرها به ما بگوید، شب گذشته جنگ ها وگلوله ها در کجای جهان شعله ور بوده است، صلح و دوستی همه ملل ها را به چشم ببینیم و لبخند بزنیم. رئیس جمهورها هم مست از رفاه شهروندانش شان به قول آن شاعر افغانی " شانه به شانه های هم بزنند."
"خدا کند انگورها برسند
جهان مست شود... تلوتلو بخورند خیابانها
به شانهی هم بزنند رئیسجمهورها و گداها
مرزها مست شوند... برای لحظهای
تفنگها یادشان برود دریدن را... کاردها یادشان برود
بریدن را
قلمها آتش را آتشبس بنویسند ...
خدا کند مستی به اشیاء سرایت کند...پنجرهها دیوارها را بشکنند... وتو همچنانکه یارت را تنگ میبوسی..."