عصر ایران؛ محسن ظهوری - سورنا؟ بزرگزاده اشکانی؟ نگهبان یا پادشاه سلسلهای ناشناخته؟ تصویر مجسمه مرد ایستاده را زیاد دیدهایم؛ مردی که او را بهخاطر قد بلند و صلابت صورتش به اشتباه سورنا سردار بزرگ اشکانی میدانند؛ همان که در نبرد بزرگ میان اشکانیان و رومیها، سپاه کراسوس را شکست داد و سر او را از تن جدا کرد. اما صبر کنید، این مجسمه داستانها دارد که کمتر شنیدهاید. داستان گنج عجیب کلماکره را در این قسمت از «ایران به روایت آثار» ببینید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در قسمت قبل منتشر شد:
ایران به روایت آثار؛ قسمت شصتم: کلماکره
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باید از ابتدای قصه شروع کنیم؛ تندیس مردی است ایستاده با سربندی بر سر، موهایی بلند که آنها را در پشت سر آراسته. صورتی استوار و مربعیشکل دارد با ریشی کمپشت و سبیل بلندی بالای لب، ابروهایی به هم پیوسته و چشمانی فراخ که هنرمند مجسمهساز مردمکهای آن را هم نقش زده.
لباس ساده اما فاخری بر تن دارد؛ بالاپوشی که آن را با بندی مزین به پلاکهای فلزی بر کمر بسته، و شلوار گشاد چینداری شبیه به سوارکان که تا پایین پاهایش آمده. دست راست این مجسمه بهطور کامل از بین رفته و دست چپش هم تنها تا مچ باقی مانده.
با بررسیهای انجام گرفته مشخص شده که تنه این پیکره توخالی، یک پارچه از مفرغ ساخته شده و سر آن را هم جدا ساختهاند و بعد به هم متصل کردهاند.
این تندیس را در دره شَمی یافتند؛ در شمال شهر ایذه، سال ۱۳۱۵. زمانی که رضاشاه فرمان به توقف کوچ عشایر داده بود و معماران در این منطقه مشغول ساخت خانه برای اسکان آنان بودند. تندیسی به طول ۱۹۰ سانتیمتر که شکمش پاره و دو دستش از شانه قطع شده بود. او را با خود به مالاَمیر میبرند که حالا بهنام شهر ایذه میشناسیم.
وقتی «اورل اشتاین» باستانشناس مجارستانیالاصل مقیم انگلستان، برای پروژه راههای باستانی از جنوب به سمت لرستان در حرکت بود، به این مجسمه در سرای حاکم وقت مالامیر برمیخورد. او برای کاوش بیشتر به دره شمی، محل پیدا کردن تندیس میرود و بقایایی از تندیسهای دیگری مییابد؛ دست چپ یک تندیس که آن را بعدها به تندیس مرد شمی میچسبانند و بقایایی که با آن شکم تندیس را مرمت میکنند. اشتاین سکهها و پیکرکهای دیگری هم در این منطقه پیدا کرد؛ مثل دو تکه از سردیسی که تا مدتها گمان میکردند دو نیمرخ جداگانه از زن و مردی است و بعدها متوجه شدند دوپاره یک سردیس است و از هم جدا شدهاند. اشتاین در گزارش خود شمی را دارای ارزش تاریخی مینامد و همین هم باعث میشود تا چند سال بعدش، وقتی آندره گدار فرانسوی سمت نخستین مدیر اداره باستانشناسی ایران را میگیرد، این محوطه را ثبت کند تا آسیبی نبیند. تا اینجا بهخاطر شباهت لباس این مجسمه با پوشاک دوره اشکانی او را یکی از سرداران یا بزرگان پارتی دانستهاند.
سالهای سال میگذرد تا کاوش در منطقه شمی و اطراف آن آغاز شود؛ وقتی سال ۱۳۹۱ «جعفر مهرکیان» از ایران و «ویتو مسینا» ایتالیایی در قالب گروهی مشترک به محوطه «کَلِ چِندار» در شمی رفته و حفاری و کاوش را آغاز میکنند. آنچه آنها مییابند، شگفتانگیز است؛ نشانههایی از یک تمدن فراموششده؛ بقایایی از نیایشگاهی عظیم با تختگاههایی ساخته شده از سنگ با سکوهایی که احتمالا روی آنها مجسمههایی قرار داشته. اینجا متعلق به چه کسانی بوده؟
از پژوهشهای باستانشناختی این گمان تقویت شده که این منطقه تحت فرمان سلسلهای بوده به نام الیمایی. حکومتی محلی که پس از برافتادن هخامنشیان به دست اسکندر، اعلام خودمختاری کرد و مورخان رومی نام آنها را الیماییس ثبت کردهاند. زبانشناسان گفتهاند تغییریافته کلمه الامیتوی اکدیان و عیلام بابلیان است؛ یعنی همان مردمانی که خود را هالتامتی مینامیدند و بینالنهرینیها به نام عیلام از آنها یاد کردهاند. تمدنی بزرگ در جنوب غرب ایران امروز که در هنر و صنعت پیشرو بودند. حکومتی که بعدها زیر نظر هخامنشیان رفت و بزرگانش خزانهدار شوش یکی از پایتختهای هخامنشی شدند. کسانی که به زبان عیلامی «کابنوشگیر» خوانده میشدند. از روی سکههای الیمایی، میدانیم که پادشاهان الیمایی هم «کامناسکیر» نامیده میشدند که میگویند تغییریافته همان کابنوشگیر است و همان معنی را میدهد.
پس میتوان گفت الیماییها ادامهای بر تمدن عیلام بودند؛ کسانی که با ورود سپاه اسکندر مقدونی به ایران و آشفتگی آن سالها، به کوههای شمال خوزستان رفتند و حکومت محلی خود را بنیان گذاشتند. نقشبرجستههای آنها در کهگیلویه و بویراحمد، دشت ایذه و استان چهارمحال و بختیاری، و همچنین یافتههای باستانیشان در کَلِ چندار نشان میدهد که ثروتمند و مقتدر بودهاند. کسانی که با ظهور اشکانیان و ضعیف شدن سلوکیان، نقشی پررنگ ایفا کردند. آنها دو شاه سلوکیان یعنی آنتیوخوس سوم و چهارم را شکست میدهند ولی در برابر مهرداد اول اشکانی سر تسلیم فرود آورده و به حکومت محلی خود ادامه میدهند. مهرداد اول احتمالا به پاس همین سازش در منطقهای که حالا شرق روستای خونگِاژدر یا تنگ نوروزی ایذه است، این نقش را از خود بر سنگ میزند؛ گفتهاند در این نقشبرجسته، شاه الیمایی همراه با بزرگان این حکومت در برابر مهرداد اول که به نشانه اقتدار سوار بر اسب است، ایستادهاند. دو پرنده هم بر بالای نقش بین پادشاه اشکانی و شاه الیمایی در پرواز است که یکی حلقه قدرت و دیگری سربندی را حمل میکند. یعنی مهرداد اول، شاه الیمایی را تائید کرده.
بهتر است این نقشبرجسته را با دقت بیشتری نگاه کنیم. مرد بلندقدی جلوی مهرداد اول است که احتمال دادهاند شاهی از حکومت الیماییان است. شلوار چیندار و ردایش را خوب ببینید. آرایش موها، سبیل بلند و سربندی که بر سر بسته. یکی از احتمالات این است که این مرد همان است که مجسمهاش را در دره شمی پیدا کردهاند. احتمال است دیگر؛ بررسیها نشان از شباهتهای بسیار دارد، اما نمیشود بهصورت قطعی گفت.
برگردیم به تندیس مرد شمی. مجسمه کسی که به احتمال زیاد شاهی الیمایی است؛ نه لزوما آنکه از مهرداد اول شکست خورده، این احتمال را هم دادهاند که «کامناسکیر ارد» باشد؛ یکی دیگر از پادشاهان سلسله الیماییان. اما چرا شکم این تندیس پاره و دستهایش کنده شده.
میدانیم سلسله الیماییان در امپراتوری اشکانیان جای گرفتند و حکومت مستقل خود را ادامه دادند تا ورود ساسانیان که ضمیمه این شاهنشاهی میشوند و پایان کارشان رقم میخورد. نمیدانیم چه کسی مسبب خراب کردن نیایشگاههای آن است؛ ساسانیان؟ شاید هم مسلمان شبه جزیره عربستان که با ورود به ایران این مجسمهها را بت فرض کردهاند. هرچه هست باید منتظر ادامه کاوشها در شمی باشیم تا شاید این سلسله ناشناخته را بیشتر بشناسیم، و این امید را داشته باشیم که رازهای این مرد باستانی هم آشکار شود.
از سرنوشت نصرتالله معتمدی چه خبر؟ زندان است؟ بعید می دانم. آیا آزاد شده و رفته تا لوح زرین را بفروشد؟ یا قبلا فروخته حالا رفته پولش را خرج کند؟
اشکانیان پارثی بودند.
بهتر است پارثی گفته شود یا به حقیقت نزدیک شود.