عصر ایران؛ مهرداد خدیر- ویدیویی که محمد جواد ظریف از اتاق اشتراکی خود با یک استاد دیگر در دانشکدۀ مطالعات جهانِ دانشگاه تهران، منتشر کرده- ذیل مقاله - (و به گفتۀ وزیر خارجۀ حالا پیشین ایران، قرار نبوده به صورت عمومی نشر یابد) اسباب تأسف برخی و طرح این پرسش شده که چرا با سرمایههای خود چنین میکنیم؟ جملات آخر ظریف در این ویدیو هم قابل توجه است که درباره این دفتر و چشمانداز آن میگوید: « هم جایش خوب است و هم دردسر ندارد و هم هر روز نباید خون دل بخوری».
متقابلا گفته خواهد شد به زندان و تبعید و حصر که نرفته و مانند وزیر دوران احمدینژاد ناگهان و توأم با بیتوجهی هم نبوده بلکه به دانشگاه بازگشته است. 8 سال وزیر بوده و حالا هم به کار و زندگی خود بازمیگردد.
دکتر مجید تفرشی - سندپژوه ایرانی مقیم لندن - میگفت در پایان یک کنفرانس در لندن به باجۀ تاکسی مراجعه کردم تا تاکسی بگیرم. دیدم پشت سر من جک استرا وزیر خارجۀ پیشین بریتانیا ایستاده و او هم منتظر تاکسی است.
متأسفان اما از زاویهای دیگر میگویند. نه به خاطر وزارت که به سبب برجام و این که اگر برجام به سود ماست و باید احیا شود و مأموریت تمام نشده چرا معمار آن در کنار نظاره کند و اگر به زیان ماست یا احیا شدنی نیست چرا تکلیف را روشن نمیکنیم؟ نه از توافق هستهای که از آژانس هم خارج شویم تا نیاز نباشد به هیچ بنیبشری توضیح و پاسخ دهیم.
این ویدیو نشان میدهد مردی که 8 سال اقصا نقاط گیتی را درمینوردید تا وصل کند، تحریمی را بردارد یا توافقی حاصل شود یا برای احیای برجام پس از خروج ترامپ بکوشد یا توضیح دهد فلام کار به دولت مربوط نیست یا چرا فلانی زندان است حالا باید با کتاب و کلاس و مجلات دیپلماتیک سرگرم باشد و خود البته یک بار گفته بود جز کار دیپلماسی و دانشگاهی فن و حرفهای نمیداند.
با این همه واقعیت این است که محمد جواد ظریف نسبت به غالب اسلاف خود - شمار دیگری از وزیران خارجه جمهوری اسلامی ایران - از حیث امکان ادامۀ فعالیت و زیست در داخل بختیارتر است. برای توضیح این گزاره سراغ 9 نام قبل از او میرویم که حالا قابی شدهاند بر دیوار تالار وزارت خارجه.
اولین وزیر خارجه بعد از انقلاب، دکتر کریم سنجابی دبیر کل جبهۀ ملی ایران بود که پس از دو ماه استعفا کرد. او سه سال بعد و در پی حذف نیروهای ملی، به صورت مخفیانه از ایران خارج شد. (در سال 1374 درگذشت).
دومین، دکتر ابراهیم یزدی است که 7 ماه وزیر خارجه بود و پس از آن نمایندۀ مجلس شورای اسلامی و مدتی مدیر کیهان و از سال 1363 به بعد به منتقد حاکمیت تبدیل شد. روابط نزدیک او با امام خمینی مانع برخورد قضایی به رغم مخالفت صریح با ادامۀ جنگ با عراق بود و پس از امام نیز او و همفکران به نسبت تحمل میشدند اگرچه تریبونی نداشتند اما در وقایع سال 88 سر و کار او هم به زندان افتاد. (در سال 1396 درست در چنین روزهایی درگذشت. دکتر یزدی البته برای درمان به خارج میرفت و کوچ نکرد اما مرگ او در ترکیه اتفاق افتاد).
سومین وزیر خارجه، همراه دیگرِ امام، ابوالحسن بنیصدر بود که پس از استعفای دولت موقت و بالطبع دکتر یزدی از جانب شورای انقلاب مسؤولیت وزارت خارجه و وزارت اقتصاد را تؤامان بر عهده گرفت اما دومی را ترجیح داد و با سه ایدۀ بخشودگی بهرههای بانکی، ادغام بانکهای خصوصی بلاتکلیف و تشکیل بانکهای جدید برای حفظ سپردههای مردم و وام 300 هزار تومانی مسکن با 30 هزار تومان سپردۀ اولیه در روزگاری که در منطقۀ ونک خانه هر متر مربع 5 هزار تومان بود به سوی ریاست جمهوری خیز برداشت و موفق شد و چند برابر تمام رقبا رأی آورد. او اکنون در 88 سالگی، چهلمین سال اقامت مجدد در پاریس را هم پشت سر گذاشته و اگرچه به عنوان اولین رییس جمهوری ایران شناخته میشود اما سومین وزیر خارجۀ جمهوری اسلامی هم بوده است.
چهارمین صادق قطبزاده بود که بدفرجامترین است چون سه سال بعد با حکم رییس دادگاه انقلاب ارتش- محمدی ری شهری- اعدام شد. (طی 30 سال و در فاصلۀ 1333 تا 1363، سه وزیر خارجۀ ایران اعدام شدهاند: دکتر سید حسین فاطمی ، دکتر عباسعلی خلعتبری و صادق قطب زاده).
پس از قطب زاده و در دولت شهید رجایی، عملا وزیر خارجه نداشتیم و نخستوزیر (رجایی) خود سرپرست وزارت خارجه بود و چون فرصت نداشت به بهزاد نبوی سپرد و با تسامح شاید بتوان او را در نقش وزیر خارجه دانست کما این که مذاکرات الجزایر برای آزادی گروگانهای آمریکایی بر عهدۀ او و احمد عزیزی بود. سر و کار بهزاد هم پس از 88 به زندان افتاد و چند سال در زندان بود. در نظامی که به خاطر تأسیس آن زندانهای رژیم قبل را تحمل کرده بود.
در آغاز تابستان 1360 و با عزل بنیصدر از ریاست جمهوری، وزیر خارجه جدید با توافق شورای موقت ریاست جمهوری و نخست وزیر به مجلس شورای اسلامی معرفی شد که کسی نبود جز سردبیر روزنامۀ جمهوری اسلامی: میر حسین موسوی.
دوران وزارت او هم تنها 4 ماه بود چون به سرعت نخستوزیر شد و طبیعی است که به عنوان نخستوزیر و در واقع آخرین نخستوزیر ایران شهرت دارد تا پنجمین وزیر خارجه جمهوری اسلامی. او هم از 25 بهمن 1389 و 20 ماه بعد از انتخابات 88 تا کنون او در حصر است اگرچه همه مهندس موسوی را در قامت نخستوزیر دهۀ 60 و نامزد معترض 88 و محصور دهۀ 90 میشناسند و یادآور وزیر خارجه نیست.
ششمین وزیر خارجه دکتر علیاکبر ولایتی است که ابتدا و در مهر 1360 از جانب سومین رییس جمهوری ایران، به عنوان نخستوزیر معرفی شد اما مجلس شورای اسلامی رأی اعتماد نداد و در دولت موسوی وزیر خارجه شد و در دولت دوم که راست گرایان خارج شدند نیز ماند. 8 سال دولت سازندگی هم باز وزیر خارجه بود و دوران وزارت او به 16 سال رسید تا سال 1376 که با پیروزی سید محمد خاتمی در دوم خرداد پیدا بود که ماندنی نیست. چرا که 16 سال قبل مهم ترین نماینده مجلس با نخست وزیری ولایتی، خود خاتمی بود: روحانی جوانی بود که امام خمینی او را هم به سبب پدر و هم نسبت خانوادگی با عروس خود و دوستی با سید احمد نیک میشناخت.
در سال 76 ولایتی جای خود را به سید کمال خرازی داد تا هفتمین باشد . هم او که در سال 58 به دعوت دکتر یزدی از کانون پرورش فکری به وزارت خارجه رفته بود و قطب زاده که آمد بیرون زد.
دکتر ولایتی اما سرنوشت کاملا متفاوتی داشت و هرگز به حاشیه نرفت و طبیعی هم بود. آیتالله خامنهای در مقام رییس جمهوری او را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد و اگرچه 8 سال وزیر هاشمی رفسنجانی و کارگزار او بود اما به کارگزاران و حواریون هاشمی نپیوست و شأن خود را در نسبت با رهبری تعریف میکرد.
پس از وزارت، مشاور امور بینالملل رهبری شد اگر چه تمام وقت خود را به دیپلماسی اختصاص نمیداد و شرح فعالیتهای متنوع او حیرتآور است و عرصههای مختلف پزشکی، مدیریت بیمارستان، تحقیقات تاریخی و مسؤولیتهای دانشگاهی به اضافۀ عضویت در شوراهای متعدد عالی را در بر میگیرد.
اشاره شد که هفتمین وزیر خارجه سید کمال خرازی بود که درست به عکس جواد ظریف که خندههای او مشهور است با اخم های خود شهرت داشت.
خرازی هم 8 سال وزیر خارجه بود و به رغم انتساب به اصلاحات، پس از آن با انتصاب به ریاست شورای راهبردی سیاست خارجی در ساختار رسمی دیپلماسی ماند اگرچه مشخص نیست دقیقا چه کار میکند و چه نقشی دارد. چون عملا سیاست خارجی در شورای عالی امنیت ملی تعیین میشود.
با روی کار آمدن محمود احمدینژاد، سکان دیپلماسی به دست منوچهر متکی افتاد که پس از 6 سال نه در تهران که در سنگال عزل شد و نمیدانست به مذاکره ادامه دهد یا نه. تحقیرآمیزترین نوع برکناری یک وزیر را احمدینژاد با متکی انجام داد.
نفر نهم علی اکبر صالحی بود که از جنس احمدینژادیها نبود و مشخص بود خارج از این دایره انتخاب شده است. برکنار نشد و تا پایان دولت احمدینژاد ماند و در دولت روحانی به سازمان انرژی اتمی بازگشت اما دردسرهای وزارت خارجه او را رها نکرد و مشاجرۀ او در مجلس در سال 94 برای تأییدیه گرفتن برجام در یادها مانده است.
مرد شمارۀ 10 اما محمد جواد ظریف است که در یک ساختار کاملا ایدیولوژیک، دیپلماسیِ منفعتمحور را در پیش گرفت و باب تعامل را گشود و تا اختیارات داشت گرههایی را باز میکرد.
تصور برجامِ 2 و 3 یا شاید قابلیت ریاست جمهوری حساسیتهایی را بر انگیخت و خروج دونالد ترامپ در سال 97 هم جامِ برجام را شکست و سکۀ ظریف را از رونق انداخت و یک بار بر سر ماجرایی استعفا هم کرد و رفت ولی بازگشت.
با این وصف میتوان گفت درست است که رییس جمهوری نشده اما سروکار او به زندان و تبعید و حصر هم نیفتاده و از این حیث، بختیار است.
جواد ظریف، نازپرورده نیست اما فرزند فقر هم نبوده است و جوانی و میانسالی را در ینگهدنیا گذرانده و در سالهایی که اکثر دانشجویان جوان مسلمان در پی انقلاب، بازگشتند او ماند و در دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل کار کرد و پلهپله بالا آمد و کیسینجری شد برای خودش. در یک ساختار سیاسی که نگاه دشمنستیز و ایدیولوژیکمحورتر و ستیهنده میخواست، همین که دوام آورد جای شگفتی است نه اتمام 8 سال او به صورت طبیعی.
ظریف اهل تحمل گوشه زندان نبود ولی کنجدنج دانشگاه را تاب میآورد و روزگار میگذراند و تنها در صورتی دلگیر میشود که بشنود برجام واقعا به آخر خط رسیده است.
با این اوصاف گزاف نیست اگر گفته شود جان ظریف در جام برجام است نه در دفتری در دانشکدۀ مطالعات جهان.
سید محمد خاتمی بالای سر خود چه در ساختمانی که متعلق به مؤسسه حفظ و نشر آثار امام بود و بنیاد در دورۀ ریاست وزیر خود او پس گرفت و چه در دفتر فعلی این شعر خواجۀ شیراز را با خط خوش بالای سر نصب کرده: «از صدای سخن عشق، ندیدم خوشتر».
تابلوی بالای سر محمود احمدینژاد -که روز به روز ملیگراتر میشود- هم این شعر است که اگرچه به فردوسی نسبت می دهند اما با قطعیت نمیتوان گفت از حکیم توس است: «چو ایران مباشد تن من مباد».
پس، جای این تابلو - شعر نیما - هم در دیوار دفتر جدید جواد ظریف خالی است:
«نازک آرای تنِ ساقِ گلی/ که به جانش، کِشتم و به جان دادمَش آب/ ای دریغا به برم میشکند».
"صدبوسه ز مهر بر جبین می زتدش"
محصولِ توافقی به نفع وطن است
آن کاسبِ تحریم، به زمین می زندش
آفرین بر شما امیدوارم که همیشه موفق باشید. لطفاً از این تحلیل های مفید برای افزایش اطلاعات و آگاهی مردم بیشتر ارائه کنید.