عصر ایران؛ رضا شاهملکی - ««راستی فلانی، ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩﯼ میخورد؟!» ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﻭ ﺍﺳتادان ﻭ ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ با این پرسش رو به رو شدهاند.
پاسخ هم آسان نیست و در واقع سهل و ممتنع است. ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳؤﺍﻟﯽ ﺍﯾﻨ ﻘﺪﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻩ است. ﭘﯿﺘﺮﻭﺍﯾﺖ - ﻣﻮﺭﺥ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ- ﻫﻢ به آن می اندیشید.
ﻧﯿﭽﻪ ﻫﻢ ﺑﯿﻦ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪﯼ ﯾﺎ ﻧﺎﺳﻮﺩﻣﻨﺪی تاریخ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ میزد. ﺣﺮفهای مرعشی-مولف تاریخ گیلان و دیلمستان- ﻫﻢ ﺩﺭ ﻓﻮﺍﯾﺪ ﺗﺎﺭﯾﺦ، ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﻌﻠﻤﯿﻦ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻣﯽآید ﺗﺎ ﭼﯿﺰﯼ برای گفتن ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎشند ﺍﻣﺎ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ﺑﻪ پرسش همیشگی: ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩﯼ میخورد؟
چنان که گفته شد پاسخ آسانی ندارد، ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﯽﺍﻣﺎن تاریخ ﺁﮔﺎﻫیم . ﺁﮔﺎﻫیم ﮐﻪ ﺩﻭلتها ﺳﻌﯽ ﺑﺮ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺩﺍﺭﻧﺪ . میدانیم ﮐﻪ حکومتها و حکام و پادشاهان و کار به دستان ممالک دنیا، در هرکجای جهان ﮐﺎﺭﯼ ﺑا ﻓﯿﺰﯾﮏ ﻭ ﻣﺘﺎﻟﻮرﮊﯼ و برق و مهندسی ساختمان ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮ ﺗﺎﺭﯾﺦ حساس اند.
ﺁﮔﺎﻫیم ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺎﺳﭙﺮﺱ، تاریخ، ﻗﺎﺿﯽ ﺑﯽ رحمی است. هرچند کمی دیر از راه میرسد، اما نیروی تاریخ جاری است و خواهد بود.
گاه وزیر خارجه ایالات متحده را به پوزش از مردم ایران بابت کودتای 28 مرداد وامی دارد، گاه موجب می شود پادشاهی درافتاده با پیرمردی نحیف و اصالتا آشتیانی، دوباره و از ناچاری به تمثال او چنگ بزند و یاران او را برای بقای خود فرا بخواند.
تاریخ به چه دردی میخورد؟
آگاهیم و می دانیم که کشورهای زیادی تاریخ دیگران را می دزدند تا برای خود تاریخی دست و پا کنند!
به همسایگانمان بنگرید.
و می دانم که استخوان ها برما حکومت می کنند و ما از چنبره پیامدهای رویداد های تاریخی به آسانی نمی توانیم بگریزیم. اگر چه آن رویداد صد سال پیش یا هزار سال پیش رخ داده باشد.
آگاهیم که شوق عجیبی برای وارونه جلوه دادن تاریخ وجود دارد تا هرکس لابد به فراخور، روایت خود را از تاریخ منتشر کند. این جز وحشت بزرگان و سیاستمداران و شاهان و روسای جمهور و... از نیروی تاریخ است؟
نگاه کنید رضا قلی خان هدایت مورخ قاجاری، مرگ امیر کبیر را که امروزه همه می دانیم چگونه و کجا و چرا کشته شد، چه سان گزارش کرده:
"در فین کاشان ماهی دو، همی زیست و به واسطه تسلط نقم و تغلب ندم، در شب هجدهم ربیع الاول جهان فانی را بدرود کرد [!!]"
/روضة الصفا.ج ۱۰/
و این هم مولف یکی از معتبرترین منابع عصر قاجار، لسان الملک سپهر! :
" از اقتحام حزن و ملال، مزاجش از اعتدال بگذشت، سقیم و علیل افتاد، و از فرود انگشتان پای تا فراز شکم رهین ورم گشت [!!]و شب دوشنبه هجدهم ربیع الاول درگذشت. "!!
)ناسخ التواریخ- ص 605)
ناصرالدین شاه مستبد هم که باشی، همان کسی که به فرمان ملوکانه چند سرباز بی گناه را در آستانه سفر به اروپا سر برید و به کسی پاسخگو نبود، دلت می خواهد فردا و فرداها با تاریخ بی دروغ رو در رو نشوی. از نیروی تاریخ خواهی ترسید.
گاه قدرت تاریخ و کنش درگذشتگان حتی اگر قرنها از آن گذشته باشد بر زندگان و افکار آنها و اعمال و سیاست ها اثر گذار خواهد بود و هست.
کاری هم نمیشود کرد. تاریخ و داوری آن نیروی بی امان دارد و چون تاریخ بر دفاتر ثبت می شود، در جهان سوم به خصوص همه بر تاریخ و تاریخ نویسی حساس اند. همین موجب شده تا رحیم زاده صفوی ، که روزگاری در توصیف رضا خان " خشونت سربازی و حرکات مستبدانه آن مرد درس نخوانده" را به کار برده ، با کمال شگفتی ببینیم که باز در ضمیمه ای از همان کتاب، این بار " شخصیت بزرگ و خصال بی مانند آن شاهنشاه فقید" را مرقوم دارد!
لابد شما هم مانند بنده از این دو گانگی متعجب مانده اید اما خدمت شما عرض کنم که جمله اولی از متن اصلی کتابی است که پس از شهریور 1320 نوشته شده و روزگار آزادی های نسبی پس از سقوط رضا شاه، و جمله دوم از ضمیمه همین کتاب است که بعدها به آن اضافه شده ، اما تاریخ نگاشتن آن، 1335 است.
یعنی بعد از کوتای 28 مرداد و یعنی در روزگار بالا گرفتن قدرت محمدرضا شاه! روزگار غرور و سر بر آسمان ساییدن ها . اگر با دقت تاریخ را بخوانید به چیزهای جالبی خواهید رسید. این نمونه ها که برایتان آوردم از متن کتاب " اسرار سقوط احمد شاه" بود. نوشته یا بهتر بگویم خاطرات رحیم زاده صفوی.
و در پایان، برای تایید ادعا ، بگذارید این شعر و حکایت زیبا و کمتر شنیده و دیده شده از استاد لایق شیرعلی، شاعر ایران دوست و نامدار تاجیکستان را بیاورم که در وادی خیال ، ملاقاتی بین فردوسی و تیمور لنگ ترتیب داده و خواندن آن، هم تاییدی است بر آنچه گفتیم، و هم مارا از گستردگی مرزهای ایران فرهنگی خرسند می سازد. فاصله بین تیمور لنگ و فردوسی توسی نزدیک به چهارصد سالی می شود اما برای تخیل شاعر زمان مهم نیست. (هرچند این تیمور سمرقندی دیدارهایی واقعی با اهالی عرفان و ادب داشته است).
مست خون با صولت و باد بروت
چون سوی ایران زمین لشکر کشید
لنگ لنگان تیمور بیدادگر
بر مزار پاک فردوسی رسید
بر سر خاک گرامی پا فشرد
مشت خاکی را گرفت و باد کرد
بعد بیت زیر را با زهر خند
گوییا از مام خود بنیاد کرد
"سر از خاک بردار و ایران ببین "
به چنگ دلیران توران زمین
ناگهان فردوسی بیرون شد ز گور
استخوان ها لرز لرزان از غضب
بیت زیرین را بخواند و غیب زد
همچو نقش ذوذنب در حکم شب
"در ایران نمانده است شیر و پلنگ "
جهان را گرفته است روباه لنگ
لال شد تیمور چو سنگ روی گور
مشکلش را کرد آسان عسکری
مردگانش کز چنین زور آورند
زندگان را چه سان زور آوری
پیرمردی گفت: گاها حضرتم
مرده ها از زندهها افضل ترند
فتح کوه از فتح روح آسانتر است
مرده ها از زنده ها پر دل ترند....
٭تیتر از عصر ایران. عنوان یادداشت با الهام از یکی از مقالات شادروان باستانی پاریزی این بود: «استخوان ها بر ما حکومت میکنند».