عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 31 سال پیش و در چهارم شهریور 1369 خورشیدی، مهدی اخوان ثالث (م.امید) تنها سه هفته پس از بازگشت از اولین و آخرین سفر خارجی خود (برای شعرخوانی) درگذشت.
پیش از او و از بزرگان نام آورشعر معاصر چهار تن چشم از جهان بسته بودند و با مرگ اخوان و از 5 ضلعی شاعران مدرن ایران، تنها احمد شاملو (الف. بامداد) ماند و 10 سال بعد او هم رفت.
همان گونه که از میان صدها شاعر برجستۀ ایران طی هزار سال پنج تن شاخص ترند: فردوسی، مولانا، حافظ، سعدی و نظامی و اگر بخواهیم به 6 برسانیم البته خیام ( و این به معنی نادیده انگاشتن عطار و منوچهری و دیگران نیست) از شاعران هم روزگار که قالب ها راشکستند و مفاهیم نو را وارد شعر پارسی کردند نیز پنج تن را باید نام برد: نیما یوشیج، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخ زاد و سهراب سپهری.
امتیاز اخوان در این جمع آن است که با شعر کهن نیک آشنا بود و اگر میخواست میتوانست در شعر کلاسیک هم سرآمد شود. خراسانی بود و به فردوسی وفادار و بیش از ادبیات، دغدغۀ زبان داشت. هر چند نمیدانم مانند شاملو به جدا سازی ادبیات و زبان باور داشت یا نه.
مراد شاملو این بود که زبان وسیلۀ ارتباط و توسعه است و باید سرراست باشد و به همین خاطر در روزنامهنگاری واژههای مطنطن به کار نمیبرد و مفاهیم عامیانه و فرهنگ کوچه را در ترجمه وارد میکرد و نمونۀ اعلای آن برگردان اوست از دُن آرام. ادبیات اما زیباییهای کلامی است و اخوان که بر هر دو چیره بود فردوسی وار به غنای زبان فارسی میاندیشید و برای پویایی آن میکوشید و چه نیکو منزلی یافت که پس از مرگ در آرامگاه توس خفت. همانجا که اکنون محمد رضا شجریان هم غنوده است.
برای معرفی اخوان ثالث البته اینها همه زیاده است چرا که شعر او خود سخن میگوید که چه کرده و که بوده است. چندان که وقتی 31 سال پیش درگذشت، محمد رضا شفیعی کدکنی، اسماعیل خویی، مرتضی کاخی و غلامحسین یوسفی این گونه پیام دادند:
«بیا با هم بگرییم، ای چو من تاریک. در گذشتِ مهدی اخوان ثالث (م.امید) را که هر عنوانی بر او بیفزاییم از پایگاه او کاستهایم، به اطلاع جامعۀ فرهنگی ایران میرسانیم.»
نگاهی به اسامی نشان میدهد چه طیف متنوعی دوستان نزدیک اخوان بودهاند و کافی است بدانیم با آن که به خاطر سخنرانی شاملو در دانشگاه برکلی میانشان شکراب شده و به او تاخته بود اما در سالگرد او شاملو چنین پیامی نوشت:
«باور نمیکنم که امروز سالگرد اخوانِ شاعر باشد، چون مرگ شاعر را باور نمیکنم ، اگر شاعر بمیرد ، شعر میمیرد.
همچنان که مردن چراغ، به سادگی، مرگ نور است، پس اخوانِ شاعر درنگذشته است. چون او ـ یک کلام ـ درنگذشتنی است .
جانش را نفس به نفس مایهدست جاودانگی خود کرده ، صدا به صدای ملّت خود افکنده ، مشعلش گذرگاهی چهل ساله از معبر تاریخی ما را تا قرنها بعد چراغان کرده ، به عبارتی : مادهای ناپایدار به نیرویی پر تپش مبدل شده است.
ما همه در میگذریم . نه شکوهای است و نه اعتراضی . امّا او داربست بلند نام و مفهوم ملّتی است که ماییم. پس به سوگش نمینشینیم. گرد هم آمدهایم تا نام بلندش را که هم اکنون تداعیکننده بخش عمیقی از فرهنگ ما شده است، حرمت بگذاریم.
به او سلام میکنم .حضورش محسوس است. پیش پایش بر میخیزم».
با این همه شاید زیباترین توصیف اخوان را در شعر سیمین بهبهانی بتوان یافت و شاید اشاره به او در این متن جبران دو نکته باشد: یکی آن که در 28 مرداد به سالگرد درگذشت نیمای غزل نپرداختم و دیگری این که اگر قرار باشد 5 تنِ بالا را به 6 افزایش دهیم او را میتوان و افزودن، سِزَد:
ای قهرمانِ عرصۀ شطرنجِ باخته
وز باختن، حماسۀ مردانه ساخته
بردش همین بس است و فزونش به کار نیست
مردی که پاک باخته ، پاکی نباخته
.....
اگر خرده می گیرید که دربارۀ شاعری نوشتهای و از دیگران گواه میآوری حال آن که شعر خود او گواه است حق با شماست و این هم از خود اخوان ثالث:
هر چه میخواهی بگو، از هر چه میخواهی
هر چهخواهی کن، تو خود دانی
گر عبث، یا هر چه باشد چند و چون،
این است و جز این نیست
مرگ گوید: هوم! چه بیهوده!
زندگی میگوید: اما باز باید زیست،
باید زیست،
باید زیست!
و چون اشاره شد که در شعر کلاسیک هم بسیار چیره دست بود یک نمونه از این دست اگر چه موسم عید نیست و اگر هم بود با مرگ روزانه صدهاتن در پی ابتلا به کرونا نبود:
عید آمد و ما خانۀ خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نستاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی وی را ز در خانه براندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ زجویی نجهاندیم
از نه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم
توفان بتکاند مگر “امید” که صد بار
عید آمد و ما خانه خودرا نتکاندیم
اشعار جاودانش تا ابد ماندگار خواهد ماند
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
آه آیا هیچ سر بر می کنند از خواب، مهربان همسایگانم از پی امداد
سوزدم این آتش بیداد گر بنیاد
نزنم فریاد ای فریاد ای فریاد.
م. امید
روحش شاد و یادش همیشه زنده
همواره شما را به خاطر یاد کردن ها از بزرگان ستوده ام
اینبار بیشتر به دلم نشستی چون با یک تیر دو نشان زدی هم اخوان و هم سیمین
...
تویی غمگین
مایی غمگین
غمگین غمگین غمگین