عصر ایران؛ امید جهانشاهی - برخی ناکارآمدی را موضوع اصلی مسألۀ امروز خوزستان میدانند و از مدیران نالایق شکایت می برند و این که حس تحقیر امروز نتیجۀ سالها تدبیر آنهاست.
آنها میپرسند چرا بنا به اصل ساده و بدیهی در مدیریت - «هر که به اندازۀ مسؤولیت خود باید پاسخگو باشد»؛ آنها که سالها در استان مسئولیت داشتند، مورد سؤال نیستند که در مواجهه با مسائل چه تصمیمهایی گرفتهاند. پاسخگویی، همراه مسؤولیت است، هم مقابل قاضی و هم برابر افکار عمومی.
برخی هم مسأله را فراتر از عملکرد مدیران میدانند و ریشه را در ساختار مییابند. مثل ساختار تصمیمگیری مرکزگرا، شرح وظایف قابل بحث و وزن و روابط بخش های حاکمیتی در قبال مثلا مسایل زیست محیطی، و به ویژه همهمۀ همه جا حاکمِ ایدئولوژی و سیاست و سیاسیکاری و مرزهای بعضاً کذایی خودی و غیرخودی که نگاه کارشناسی را به حاشیه میراند و فرصتطلبان را بر مصدر مینشاند.
فضای خاص ایدئولوژیک این قابلیت را دارد که برخی اصحاب قدرت از آن سوءاستفاده کنند برای ایجاد محدودیت برای رسانهها تا ناظر و مزاحم مدیران خودی نباشند. ساختاری که برای مدیران خودی حاشیۀ امن میسازد تا زیر زور سرزنش رسانهها سر به زیر نباشند و در اشتغال به امروز و فراموشی فردا سنگ تمام بگذارند.
برخی هم فساد را علت اصلی میدانند و میگویند ریشۀ ناکارآمدی الزاماً در کارنابلدی نیست، بلکه نتیجۀ سوءاستفادههای مالی به روشهای گوناگون است. ریشۀ وضع موجود خوزستان در فساد است؛ افعی هزار سری که هزار آزار در آستین دارد. آنها معتقدند سرسختی در مقابله با مفسدان و سختگیری در حسابکشی، همان آب روی آتش آشوب و اعتراض است.
همۀ اینها هست، اما همۀ ماجرا نیست. به گمانم مسألۀ اصلی و ریشهای، که ریشۀ این هر سه هم به حساب میآید، فقدان گفتوگو در ایران است. در فقدان گفت وگو و در واقع نبودِ امکان گفت و گوست که مردمانی ناگزیر به اعتراض و فریاد می شوند.
گفت وگوی مردم، مسئولان و کارشناسان، و یا گفت و گوی حکومت و نهادهای مردمی و مدنی تنها راه رسیدن به درک روشن و مشترک از چیستیِ مسایل کشور است. تنها شاهراه ظهور ایدههای جدید و خلاقانه، گفت وگوی جمعی است و راه اثبات به کارآمدگی و جامعیت ایدهها جز محک خوردن آنها در ظرف گفت وگوی ملی نیست.
هدف از گفت وگوی ملی ایجاد اعتماد، جلب مشارکت عمومی برای حل چالشها و مشکلات است. در سطح عمیقتر، هدف این گفت وگو پرداختن به ریشههای منازعه و برقراری آشتی، ایجاد یک اجماع ملی و انسجام اجتماعی گسترده است.
همچنین توصیف چشماندازی روشن از آینده مطلوب و نهادینه کردن آن در باور عموم ایرانیان است. یکی از مهمترین چالش های امروز جامعه ما اعتماد است و اعتماد هم محصول گفت وگوی جمعی است. بدین ترتیب گزاف نیست اگر گفته شود یگانه راه رسیدن به تفاهم، اجماع، همدلی و درک مشترک، گفت و گوست.
وقتی گفت وگو در جامعه جریان داشته باشد تعامل به جای تقابل مینشیند. بدون این گفت و گو اما بیاعتمادی به وجود می آید که مادر بحران هاست. در بی اعتمادی هر راهکاری آب در هاون کوبیدن است. با گفت و گوی ایران مدار است که سرمایه اجتماعی شکل می گیرد و دلها به هم نزدیک و همبستگی و غیرت و غرور ملی دو چندان میشود. نظام ارزشهای اخلاق جمعی تحکیم و تنومند میشود.
در واقع موضوع این گفت وگوی جمعی باید شناخت ایران باشد. چراکه توسعه واقعی ایران از جایی آغاز می شود که گفت وگو برای شناخت ایران آغاز شود. این نقطه عزیمت محتوم برای توسعه به معنای واقعی کلمه است چراکه بدون شناخت ایران توسعه ایران بی معناست، سازندگی سریع و بی سامان اما ممکن است که البته تبعیض و تحقیر بخش هایی را باعث می شود؛ چنان که می بینیم.
کارآمدی مدیریت در ایران فراتر از هر چیز، بستگی دارد به شناخت پدیداری به نام ایران. شوربختانه برای بسیاری نام ایران صرفاً مترادف سرزمین است و یادآور کوه و دشت و دمن و حافظ و فردوسی. اما مراد از ایران در اینجا یک نظام معرفتی است با ابعاد مختلف فرهنگی سیاسی اجتماعی.
ما نیاز به گفت وگوی جمعی برای شناخت این فرهنگ و اقلیم داریم. یعنی شناخت تطورات نظام دیوانی و شهرنشینی و مناسبات قدرتی و اجتماعی و ... چه تاریخ ریشه است و هویت ایرانی در بستر تاریخ شکل گرفته است.
چگونه میتوان در مورد مدیریت ایران سخن گفت اما هویت اقوام و آیین های ایرانی را نشناخت و نگرش اکوسیستمی به اقلیم ایران نداشت و به نگاه ایرانی به شهر و تمدن و زندگی بی توجه بود.
شناخت ایران با همه تنوع در اقوام و اقلیمش، تنها محصول گفت وگوی جمعی در مورد ایران میتواند باشد. اقلیم و اقتضائات مدیریت آب در مختصات خوزستان شناخته نشده است. همچنانکه فرهنگ و طبیعت بومی سیستان. با توسعه ایران مدار و متناسب با مختصات اقلیمی ایران است که عرب مرزنشین احساس غریبگی نمیکند و سیستانی مرز نشین بیشناسنامه نمیماند.
مدیریت، مهندسی نیست که پشت درهای بسته شدنی باشد. مدیریت ذاتا در دل خود فرهنگی هم است. بدون درک فرهنگی سازمان، صنعت، منطقه و یا یک کشور، نمیتوان آن را به درستی مدیریت کرد. ایران یک پدیدار تاریخی فرهنگی است؛ منشوری شکوهمند از همنشینی تنوع قومی و اقلیمی در فلات ایران زمین.
در لزوم برخورد با ناکارامدی و فساد تردیدی نیست اما مسألۀ خوزستان را به عملکرد تعدادی مدیر ناکارامد تقلیل ندهیم. مساله زیربنایی فقدان گفتگوی جمعی است میان اصناف، نهادهای مدنی، دانشگاه های مستقل، احزاب و دولت مستقر. بدون این گفت وگو نه اعتمادی بازسازی میشود و نه همکاری جمعی برای حل مشکلات شکل میگیرد. بدون این گفت وگو اساساً ایران از اولویت خارج میشود.
مسألۀ امروز خوزستان، مسألۀ گفت و گو در ایران است؛ آغاز فصل تازهای برای بازگشت به ایران.