عصرایران، هومان دوراندیش -
حمیدرضا صدر سالها در مجلۀ فیلم مینوشت و محبوب بسیاری از خوانندگان این مجله بود. نوشتههایش در بخش "سایۀ خیال" مجلۀ فیلم، بر غنای مجله میافزود. یکبار مقالهای در تحلیل بازیگری
عزتالله انتظامی نوشت و انتظامی بعدها گفت که آن مقاله بهترین نوشتهای بوده که تا کنون در مجلۀ فیلم خوانده است. حدود ده سال پیش این حرف استاد انتظامی را به یاد دکتر صدر آوردم و صدر برایم تعریف کرد که بعد از انتشار آن مقالهاش، عزتالله انتظامی با او تماس گرفته و راجع به مقاله حرف زده و تشکر کرده و آخر سر هم پشت تلفن گریه کرده.
باری،
صدر جزو منتقدین برجستۀ مجلۀ فیلم بود، ولی تا وقتی که جلوی دوربین تلویزیون نیامد، اکثریت مردم ایران او را نمیشناختند. در اواسط نیمۀ اول دهۀ ۱۳۸۰، عادل فردوسیپور او را به برنامۀ نود دعوت کرد و او دربارۀ فوتبال حرف زد. حضوری متفاوت، با نظراتی تازه. یکی دو سال بعد، حمیدرضا صدر در جریان
جام جهانی ۲۰۰۶، در بسیاری از شبها مفسر بازیهای جام جهانی در تلویزیون ایران بود و از همان جا به مفسری مشهور و محبوب نزد میلیونها فوتبالدوست ایرانی بدل شد. با گفتار و رفتار و ادبیاتی متفاوت، و اطلاعاتی چشمگیر و رشکبرانگیز از تاریخ فوتبال، در مدتی کوتاه به جایگاهی رسید که حقیقتا درخور او بود.
حمیدرضا صدر به ما شیفتگان فوتبال آموخت که میتوان روشنفکری را با فوتبال آمیخت. یعنی میتوان فلسفه و جامعهشناسی و تاریخ و سینما و سیاست را به فوتبال گره زد و با نگریستن از این چشماندازها، فوتبال را بهتر شناخت و بیشتر دوست داشت. هماغوشی روشنفکری و فوتبال در نگاه صدر، بذری بود که در جامعۀ ایران پراکنده شد؛ جامعهای که میلیونها فارغالتحصیل دانشگاهی دارد و میلیونها عاشق فوتبال؛ بنابراین عجیب نبود پس از ظهور پدیدهای به نام حمیدرضا صدر، متنهای مربوط به فوتبال در مجلات و سایتها و رادیو و تلویزیون، غنای چشمگیری پیدا کنند و دیگرگونه شوند. در دهههای ۶۰ و ۷۰، مجلات ورزشی هر حسنی که داشتند، عاری از این حسن بودند. این حسنه جزو حسنات حمیدرضا صدر است و باید او را موجد این تحول در تاریخ ژورنالیسم ورزشی در ایران دانست.
او به معنایی خاص، تماشاگر فوتبال بود. یعنی از مقام طرفداری به مقام تماشاگری رسیده بود. بیش از آنکه از پیروزی تیم محبوبش لذت ببرد، از تماشای فوتبال لذت میبرد. با این حال در بین تیمهای باشگاهی، لیورپول را دیگرگونه دوست میداشت. در مقدمۀ یکی از کتابهایش نوشته است که بعد از اینکه در فینال ۲۰۰۵، میلان در نیمۀ اول سه گل به لیورپول زد، مغموم و مبهوت نشسته بودم که همسرم آمد و گفت: نگران نباش، لیورپول میبرد؛ و همین طور هم شد. در آن فینال تاریخی، لیورپول در نیمۀ دوم، بازی را به تساوی ۳ بر ۳ کشاند و در ضربات پنالتی پیروز شد.
با این حال، صدر نهایتا طرفدار فوتبال بود نه طرفدار این یا آن تیم خاص. مولانا در فیه ما فیه آورده است: «شخصی گفت که در خوارزم کسی عاشق نشود، زیرا در خوارزم شاهدان بسیارند. چون شاهدی ببینند و دل بر او بندند، بعد از او بهتر ببینند، آن بر دل ایشان سرد شود. فرمود اگر بر شاهدان خوارزم عاشق نشوند، آخر بر خوارزم عاشق باید شدن، که در او شاهدان بیحدند.» حمیدرضا صدر در مصاحبهای در توضیح نسبت خودش با فوتبال، از این سخن مولانا مدد جسته و گفته بود که بر خوارزم عاشق است. در شهر فوتبال، تیمهای دلربای بسیاری وجود دارند و صدر با عبور از این دلربایان پرشمار، به خود فوتبال دل بسته بود.
حمیدرضا صدر یکبار در تلویزیون تعریف کرد که یکی از دوستانش در بستر بیماری و مرگ بود و جام جهانی هنوز به پایان نرسیده بود. یادم نیست کدام جام جهانی را گفت. شاید ۱۹۷۴. خلاصه، رفیق دکتر صدر آرزو میکرد تا پایان جام جهانی زنده بماند و بفهمد کدام تیم قهرمان جام شده است. اخیرا که خبر ابتلای خودش به سرطان منتشر شد و هوشنگ گلمکانی و عباس یاری تلویحا از مرگ قریبالوقوع حمیدرضا صدر خبر دادند، بسیاری آرزو کردند که دکتر صدر لااقل تا پایان یورو ۲۰۲۰ زنده بماند و ببیند کدام تیم قهرمان شده است؛ و همین طور هم شد. بامداد دوشنبۀ هفتۀ قبل، ایتالیا قهرمان اروپا شد و حمیدرضا صدر بامداد جمعه از دنیا رفت.
صدر دوستدار تیم ملی ایتالیا بود. شاید به خاطر جام جهانی ۱۹۸۲. که ۲۶ ساله بود و ایتالیا قهرمان شد. شاید هم، چون کلاً امیدی به تیم ملی انگلیس نداشت. به هر حال در اولین چاپ کتاب "روزی روزگاری فوتبال" نیز عکس ایتالیای یورو ۲۰۰۰ را بر جلد کتابش نشانده بود. اما فکر میکنم او در یورو ۲۰۲۰ ترجیح میداد انگلستان برای اولین بار قهرمان اروپا شود. نمیدانیم بازی فینال را دیده است یا نه. ولی قطعا از نتیجۀ بازی مطلع شده. کاش فینال را هم دیده باشد قبل از پیوستن به ابدیت.
حمیدرضا صدر، مرد نجیب و نازنینی بود، همیشه گشوده و پذیرا. از جام جهانی ۲۰۰۶ تا جام جهانی ۲۰۱۸ در تلویزیون حضور داشت، ولی هیچ وقت کلام نسنجیدهای بر زبانش جاری نشد. حتی یکبار. سنجیدهگو بود و عمیقا مودب. نه فقط گفتارش، که رفتارش هم مودبانه بود. کلامش عاری از طعنه و کنایه بود و شخصیتش آشکارا خالی از عقده و نفرت. از فوتبال لذت میبرد و برعکس بسیاری از تماشاگران ورزشگاهها، فوتبال برایش دستمایۀ عقدهگشایی و نفرتورزی نبود. با اینکه خودش عمری در ورزشگاهها سپری کرده بود و اساسا استادیوم امجدیه برایش مکانی بود که زندگیاش را به دو بخش تقسیم کرده بود: قبل از امجدیه، بعد از امجدیه.
او در ایران بر ژورنالیسم ورزشی و فرهنگ تماشای فوتبال، طی پانزده سال، عمیقا تاثیر نهاد و روشنفکری و فوتبال را در این دیار با هم آشتی داد؛ روندی که از اوایل دهۀ ۱۳۷۰ در مجلۀ فیلم آغاز شد و از دهۀ ۱۳۸۰ با تمرکز بیشتر صدر بر فوتبال (در قیاس با سینما) و حضورش در تلویزیون، شدت گرفت. اکثر روشنفکران ایرانی با فوتبال بیگانه بودهاند. شاید پرداختن به فوتبال را نوعی کسر شأن هم میدانستند. میتوان حدس زد که تحت تاثیر ظهور پدیدهای به نام حمیدرضا صدر و جوانان تحصیلکردهای که از او تاثیر پذیرفتند، نسبتی که سابقا بین روشنفکران و فوتبال در جامعۀ ایران برقرار بود، در آینده تغییر خواهد کرد. کمااینکه همین الان هم تا حدی تغییر کرده است.
از دست رفتن صدر در سن ۶۵ سالگی، عمیقا غمانگیز است. او میتوانست دست کم ۲۰ سال دیگر زندگی کند و با بودنش جهان خوشایندتری را برای ما رقم بزند. اما از بخت و تقدیر گریزی نیست. ناصر حجازی و یوهان کرایف و دیهگو مارادونا هم عمر بلندی نصیبشان نشد. مهم این است که حمیدرضا صدر در فرصت کوتاهی که نامش زندگیست، به سهم خودش، تاثیر مثبتی بر عالم و آدم نهاد و نیک زیست. او میدانست که "بیتوتۀ کوتاهیست جهان". هم از این رو عمرش را صرف نفرتورزی نکرد و از زندگیاش لذت برد.