عصر ایران؛ مهرداد خدیر- اولین دیدار با روزنامهنگار سختکوش و فعال فرهنگی پس از رهایی از چنگال کرونا فرصت مغتنمی بود که یکی دو روز پیش و در بامدادی دلانگیز دست داد و از عادات نیک او یک این است که صبح خیلی زود کار را شروع می کند و از این حیث با کثیری از روزنامه نگاران متفاوت است.
باری، آخرین بار در افتتاحیۀ کافه فلسفه در خیابان نوفللوشاتوی تهران در زمستان پارسال و در رونمایی کتابی دربارۀ کوه و کوهنوردی این مجال فراهم آمده و چند ماه فاصله افتاده بود.
علی دهباشی دیگر شهرۀ خاص و عام است و اگرچه بارها نوشتهام یکتنه به اندازۀ بسیاری از مدعیان کار و تولید میکند اما نه میتوانم باز ننویسم چون توصیفی بهتر از این نیست و نه میتوان به آن پر و بال داد چون ممکن است رشکهایی را برانگیزد و بخارا و شب های بخارا معرفهای بهتری هستند اما به تعبیر مصطفی ملکیان باید از آدمهای گوشت و پوست و استخواندار حرف بزنیم.
محتوای گفتوگویی خصوصی طبعا جایی در یک رسانۀ عمومی ندارد ولی تصویری از او لابهلای کتابها و مجلاتش میتواند سپاس کوچکی باشد به خاطر آن که پل مردم شده با فعالان فرهنگی.
جدای این، با «حیات» فرهنگی علی دهباشی همه آشناییم اما چه «حیاط »پُر از شمعدانییی هم دارد و چه گلپرور خوبی است.
لابد میگویید اینها اموری شخصی است. نه خواهر یا برادر! این همه او برای دیگران برنامه میگذارد و در حیات معرفیشان میکند بگذار یک بار هم ما «حیاط» او را معرفی کنیم! در روزگاری که خانهها حیاط ندارند و اگر دارند گلی در آنها نیست و اگر هست با خودرو به سرعت از کنار آن میگذریم تا به طبقۀ منفی صفر برسیم و بعد با آسانسور راهی واحد شخصی خود شویم.
راستش را بخواهید این بار بیشتر مجذوب شمعدانیهای او شدم و وه، که چه زیبا بود.
اگر کرونا علی دهباشی را از ما گرفته بود شبهای بخارا هم خاموش میشد و چه خوب که «بخارا» همچنان هست و شمارههای تازه با تصویر میرزا حسن رشدیه و دکتر شیرین بیانی هم منتشر شدهاند.
کتاب «شبهای بخارا به روایت جواد آتشباری» را هم هدیه گرفتم که حاوی تصاویر بسیار زیبایی از بزرگترین شخصیتهای فرهنگی هنری حاضر در شبهای بخارا در سالهای گذشته است و دریغا که برخی از برجستهترین آنها چهره در نقاب خاک کشیده اند و خوشا که این تصاویر ثبت شدهاند.
عکس هایی فوقالعاده از عباس کیارستمی، محمد رضا شجریان، شفیعی کدکنی، هوشنگ ابتهاج، محمود دولت آبادی، داریوش شایگان، شهرام ناظری، مسعود کیمیایی و بسیار کسان دیگر.
قیمت کتاب هم در این وانفسا واقعا بسیار مناسب است و هیچ تناسبی با کیفیت بالا و حجم عکسها ندارد و از گزینههای مناسب برای هدیه دادن است. (به قیمت یک ساندویچ همبرگر در خیابان ستارخان!) این را نوشتم تا توصیه کنم به خریداری و اهدای کتاب عکسهای شبهای بخارا و گرنه کتابی چنین نفیس را ارزشگذاری مادی نباید کرد و جدای آن و اگر بحث لطف صاحب بخارا باشد بخاراهای او همواره رسیده است.
پس این سطور نوشته آمد تا هم از بهبود علی دهباشی مسرتی ابراز شده باشد و هم کتاب «شبهای بخارا به روایت دوربین جواد آتشباری»معرفی و توصیه.
گزاف نیست اگر گفته شود چنین کیفیت و نگاه و عرضهای را پیشتر تنها در آثار و عکس چهرههای خانم مریم زندی دیده بودم و حال با تورق این کتاب همان حس دست میدهد. با این تفاوت که مقابل دوربین او ننشسته و فیگور نگرفتهاند و همه از شبهای بخارا شکار و البته از میان صدها فریم با ذوقی سرشار گزینش شده است.
عمر هر دو عزیز دراز باد...
خاطرم هست زمانی به دیدارش رفته بودم. تلفنی داشت که به طرف مقابل ساعت 5 صبح میدان فلسطین می بینمت.
تعجب کردم. گفتم واقعا 5 صبح اصلا بیدار هستید. گفت: بله
نظم او، مبارزه اش با بیماری کرونا و تلاش مستمر او حتی بعد از غلبه بر بیماری کرونا واقعامثال زدنی هست.
و چقدر بجا
چرا که سنت شکنی ها همیشه بد نبست
به رسم نه چندان خوشایند ایرانی همیشه بعد از مرگ افرادی مثل
ایشون در حیطه ی کاری خودشون از اونا قدر دانی میشه
و چقدر خوب که این حس قدر دانی درونی شما باعث میشه تا ما با
چنین افرادی آشنا و یا شناختمون بیشتر بشه
خدا را شکر
خدا را شکر
که علی دهباشی سلامت است.
شاد باش و شاد زی
...