صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۷۹۱۶۸۹
تعداد نظرات: ۶ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۷ - ۱۰ تير ۱۴۰۰ - 01 July 2021

دهم تیر؛ جشن تیرگان با اسطورۀ آرش کمان‌گیر

شاید مراد از «تیر» در «تیرگان»، تیر و پیکان آرش کمان‌گیر هم بوده باشد یا بعدتر داستان آرش را بر آن بار کرده باشند. در ادبیات معاصر ما «آرش کمانگیر» به خاطر شعر زیبای سیاوش کسرایی ماندگار شده است...

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز – دهم تیر – جشن تیرگان است. در گاه‌شماری کهن ایرانی البته جشن تیرگان روز 13 تیر بوده چون هر روز نامی دارد و هر گاه نام روز و ماه یکی باشد، جشن می‌گیرند و نام روز سیزدهم هم تیر است اما در گاه‌شماری کنونی، روز دهم، روزتیر است و به همین سبب اکنون دهم تیر به عنوان جشن تیرگان شناخته می‌شود.

   به جز تقارن روز تیر با ماه تیر (سیزدهم در تقویم کهن و دهم در گاه‌شماری کنونی) مناسبت‌های دیگر هم برشمرده شده و از جمله روز بزرگ‌داشت «دهقانان» در ایران باستان و نیز روز حماسۀ «آرش کمان‌گیر».

   دربارۀ اصطلاح «دهقان» خالی از لطف نیست گفته شود با تلقی امروز ما متفاوت است و مراد از دهقان، کشاورز به معنی اعم آن نیست بلکه دهقانان یا دهگانان زمین‌داران بزرگ و صاحبان اراضی کشاورزی بودند. منتها ارباب نه الزاما به معنی فئودال در ادبیات معاصر که یادآور استثمار و بهره کشی است.

  مهم‌ترین منبع مورد استناد دربارۀ ماه‌های ایرانی و آیین‌های کهن ایرانی، کتاب «آثار الباقیه» ابوریحان بیرونی است که بخشی دارد با عنوان « گفتاری دربارۀ ماه‌های ایرانی» و در آن دربارۀ جشن تیرگان چنین آورده است:

   «روز سیزدهم آن، همانا روز «تیر»، جشن است، که باز از برایِ سازواریِ دو نام «تیرگان» نامیده شود و آن را دو سبب باشد: یکی آن که آورده‌اند افراسیاب چون بر «ایرانشهر» چیرگی یافت، و منوچهر را در «تبرستان» در بندان کرد، از وی درخواستِ کاری نمود که بدان چیزی به وی ارزانی دارد، بر این پایه که به اندازۀ یک تیرِ پرتاب در همچندش از ایرانشهر بدو بازگردد. پس فرشته‌ای از فرشتگان نزدش بیامد به نام «اسفندارمذ»، و فرمان داد که کمانی برگیرد و تیری بدان اندازه که نمودگار تیراندازش باشد؛ چنان که در کتاب «اوستا» بیان گردیده: «آرش» فراخوانده شد که مردی بزرگوار و دین‌دار و فرزانه بود.

   منوچهر فرمان داد آن کمان برگیرد و تیر را بیفکند. پس او برخاست و برهنه شد و گفت: ای پادشاه! ای مردم! تن مرا ببینید، من از هر زخم و ریش و بیماری برکنارم؛ اما یقین دارم که چون با این کمان تیر بیفکنم، تنم پاره پاره شود، جانم از تن برود؛ همانا این جان را فدای شما خواهم کرد. آن گاه به تک پیش رفت، کمان را – با همۀ نیرویی که خدا بدو داده بود – کشید، و بدان تیر انداخت، و خود پاره پاره شد. خدا باد را فرمان داد تا آن پیکان از کوهستان «رویان» فراگذرد، که هم بدان تا دورترین جایی از خراسان، میان «فَرغانه» و «تخارستان» بر تنه‌ی درخت گردوی بزرگی فرود آمد – درختی چندان بزرگ که مانندش در جهان نبوده است. گویند از جایگاه تیراندازی تا جای فرودشِ پیکان هزار فرسنگ است؛ پس بر آن تیرافکنی صلح و سازش نمودند، که در همین روز (تیرگان) بوده، و مردم آن را جشن گرفته‌اند.»

  به این اعتبار شاید مراد از «تیر» در «تیرگان»، تیر و پیکان آرش هم بوده باشد یا بعدتر داستان آرش را بر آن بار کرده باشند.

   در ادبیات معاصر ما «آرش کمانگیر» به خاطر شعر زیبای سیاوش کسرایی ماندگار شده است:

  «منم آرش،
  - چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن -
  منم آرش، سپاهی‌مردی آزاده،
  به تنها تیر ترکش، آزمونِ تلخ‌تان را
  اینک آماده
  مجوییدم نَسَب،
  فرزند رنج و کار
  گریزان چون شهاب از شب
  چو صبح آمادۀ دیدار

  مبارک باد آن جامه که‌اندر رزم پوشندش
  گوارا باد آن باده که‌اندر فتح، نوشندش
  شما را باده و جامه
  گوارا و مبارک باد!
  دلم را در میان دست می‌گیرم
  و می اَفشارمَش در چنگ ،
  دل، این جام پُر از کین، پر از خون را
  دل، این بی تابِ خشم‌آهنگ.»

  در جشن تیرگان اما از جشن و شادی باید گفت و شاید به همین خاطر باشد که شعر آرش کمانگیر با ستایش زندگی آغاز می‌شود و همین بخش‌ها بیشتر زبان‌زد شده اند:

       «آری، آری، زندگی زیباست
         زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
        گربیفروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست
        ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست

      پیرمرد، آرام و با لبخند،
     کنده‌ای در کورۀ افسرده جان افکند
     چشم‌هایش را در سیاهی‌های کومه جست و جو می کرد
     زیر لب آهسته با خود گفت و گو می‌کرد:

      زندگی را شعله باید برفروزنده،
      شعله‌ها را هیمه، سوزنده

    جنگلی هستی تو، ای انسان!
   جنگل، ای روییده آزاده،
   بی دریغ افکنده روی کوه‌ها دامن،
   آشیان‌ها بر سرانگشتانِ تو جاوید،
  چشمه‌ها در سایبان‌های تو جوشنده،
  آفتاب و باد و باران بر سرت افشان،
  جان تو خدمت‌گرِ آتش

  سربلند و سبز باش، ای جنگلِ انسان!»

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۱۶
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۱۴:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۰
ایرا باستان، تاریخی پر شکو و بالیدنی
ناشناس
۱۲:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۰
درود بر شما، بسيار مفيد و زيبا...
امید
۱۲:۱۶ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۰
صد افسوس که چنین جشنها وآیینهای کهن وپرمعنایی ازتقویم ماایرانیان حذف شده اند ...
ناشناس
۱۲:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۰
خیلی جالب بود ، ممنون
محمد
۱۲:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۰
آری، آری جان خود در تیر کرد آرش
کار صدها قبضه شمشیر کرد آرش
ناشناس
۱۱:۵۱ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۰
چرا در شاهنامه فردوسي نامي از آرش كمانگير نيامده است!؟
عصر ایران داستان ارش کمان گیر در شاهنامه نیامده اما در بخش پادشاهی شیرویه از ارش نام برده است:

چو آرش که بردی به فرسنگ تیر چو پیروزگر قارن شیرگیر
بزرگان که از تخم آرش بدند سبکبار و جنگی و چابک بدند
از آن زخم آن پهلو آتشی که سامیش گرزست و تیر آرشی
دو فرزند او هم گرفتار شد برو تخمهٔ آرشی خوار شد
جوان بی‌هنر سخت ناخوش بود اگر چند فرزند آرش بود

همچنین در داستان نبرد خسروپرویز و بهرام چوبینه، بهرام خود را از نسل آرش معرفی می‌کند:

من از تخمهٔ نامور آرشم چو جنگ آورم آتش سرکشم

شاید هم چون در اوستا آمده فردوسی داستان را نیاورده است.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200