اکبر مختاری*
مهم ترین حادثه در حوزه سیاست خارجی ایران در سال ۱۳۷۷ سقوط کابل و مزارشریف و تصرف افغانستان به دست طالبان بود. همزمان با سقوط مزارشریف هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی به شهادت رسیدند.
در آن زمان سفیر ایران در افغانستان بدون آگاهی از شرایط رخ داده تحلیل درستی از سقوط زودرس کابل ومزار شریف نداشت؛ اتفاقی تلخ که جهان سیاست و منطقه خاورمیانه و بخصوص ایران را درگیر خویش ساخت.
حجم جنایت های طالبان طی چهار سال به حدی رسید که سرانجام پس از حادثه یازده سپتامبر و توجیه همکاری طالبان و القاعده نئوکانهای حاکم در آمریکا با هدف انتقام حمله به برجهای دوقلو، حمله نظامی فراگیری به افغانستان کردند و طالبان برای مدتی از دیدگان حذف شد اما از بین نرفت و به زندگی در جغرافیای سیاسی افغانستان و پاکستان ادامه داد: "در سرزمین آشوب زده و بحرانی افغانستان، گویی روی سر طالبان لباسی پوشانده شد تا دیده نشود."
طالبان با آن ایدئولوژی ستیزه جویانه اش، ایدئولوژی که به خود اجازه میدهد به مدارس دختران حمله انتحاری کند و در روز روشن خبرنگاران را ترور کند و بکشد بار دیگر در حال قوت گرفتن در افغانستان و همسایگی با ماست.
طالبان اواخر دهه هفتاد خورشیدی مشروعیتش را از سه دولت پاکستان و سعودی و امارات گرفته بود و آنها این جریان را برسمیت شناختند ولی دولتهای غربی و قدرتهای بزرگ هیچ گاه طالبان را برسمیت نشناختند.
اما طالبان امروز میتواند خطرناکتر باشد چراکه رهبران این گروه با مذاکرات صلح با ایالات متحده آمریکا و برخی قدرت های منطقه ای خود را دارای مشروعیت بیشتری احساس می کند، در حالی که همچنان به ایدئولوژی سابق خود پایبند است، وانگهی علاوه بر احساس مشروعیت بیشتر نگاه دولتهای قبلی که طالبان را به رسمیت می شناختند (عربستان سعودی، امارات و پاکستان) نیز تغییر چندانی نکرده است.
اساسا طالبان نه تنها از نظر ایدئولوژیک با ایران امروز در تضادست بلکه از لحاظ نگرش فرهنگی و ملی نیز تضاد فراگیر با ایران و هویت ایرانی دارد.
طالبان در دورانی درحال تصرف دوباره افغانستان است که در آمریکا نیز فضای موجود در افکار عمومی و حتی سیاستمداران آمریکایی، کمتر نگرش مداخله گرایی نظامی با هدف حفظ ارزشها در حوزه های مختلف را دارد.
آمریکا از زمان پیروزی ترامپ سیاست خارجی نسبتا درونگرا را در پیش گرفت و دکترین خروج را مورد لحاظ قرار داد و اگرچه در دوران ترامپ خروج از توافقات مهمی را هم شامل شد، اما در دوران بایدن نیز بخش مربوط به خروج نیروهای آمریکایی در مناطق بی ثباتی چون افغانستان و عراق مورد پیگیری قرار گرفته است.
زمان زیادی تا پایان قطعی و کامل خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان نمانده است؛ این درحالیست که از هم اکنون طالبان دستکم نیمی از افغانستان را به اشغال و حاکمیت خویش درآورده است.
از آمریکای بایدن نمیتوان توقعی برای مداخله داشت چرا که فضای درون ساختاری سیاسی آمریکا حداقل تا سال ۲۰۲۴ به نفع مداخله گرایی نظامی نخواهد بود چراکه بازسازی اقتصادی و توجه به درون ساختار سیاسی اولویت یافته است اما در چنین شرایطی ایران نمیتواند بی توجه از خطر طالبان عبور کند.
اگرچه برخی به اصطلاح کارشناسان سیاسی در داخل میکوشند که طالبان و خطرش را کم اهمیت کرده و با بزک این گروه حتی از این گروه در ستیز با ایران و ایرانی، بعنوان "جنبش اصیل منطقه"! یاد کنند اما خطر طالبان در مرزهای ایران روبه فزونی است.
در آخرین گزارش از روزنامه "وال استریت ژورنال" آمریکا امکان سقوط کابل تا شش ماه دیگر محتمل است و در برابر برخی کارشناسان دیگر آمریکا این خطر را تا یک سال دیگر برآورد کرده اند.
این در حالیست که حامیان خروج نیروهای آمریکایی معتقد بودند که تا دوسال آتی احتمال سقوط دولت حاکم در افغانستان به دست طالبان کم خواهد بود.
بلی طالبان در حال پیش روی در اکثر نقاط افغانستان است؛ همان طالبانی که روزی دیپلماتهای ایرانی را به رگبار بست و مجسمه های بودا را نابود ساخت.
طالبان، نه تغییر عقیده داده است نه دل رحم تر شده است و حالا گام به گام میرود که به مرزهای شرقی ایران نزدیکتر شود؛ نزدیکی که میتواند سبب ساز بی ثباتی بیشتر و افزون سازی هزینه امنیت برای ایران شود.
پس وقت آن است که تحلیلهای کم اهمیت ساز خطر طالبان را کنار نهیم و خطر قدرت گرفتن طالبان را بیش از پیش جدی بگیریم.
* مدرس علوم سیاسی
اگر امریکا نبود همین ارامشی که چند سال در افغانستان بود وجود نداشت و بگویید امریکا عامل ثبات در منطقه است و نه عامل جنگ و خونریزی
بعد از پیروزی اقغانها بر شوروی
اریکا با نفوذ در افغان ها و عربها به کمک پاکستان و عربستان القاعده طالبان و بعدها دعاش را بسازد
و آیا اگر ميدان جلوی آنها رو بگیره برای دیپلماسی بد نمیشه !؟
مدرس علوم مهندسی