مخاطبان عصر ایران؛ سارا ملکی- در طول نزدیک به سه دهه فعالیت مهران مدیری به عنوان کارگردان، همواره بازی بازیگران از نقاط عطف مجموعه های تلوزیونی وی بوده است. نقطه عطفی که بیشتر، تمرکز آن روی بازی بازیگران نقش های اصلی بوده؛ به طوری که همیشه بازی بازیگران مجموعه های مدیری جزو نقاط قوت سریال محسوب میشود اما این روند در دو مجموعه اخیر مدیری درباره بازیگران فرعی نیز اتفاق افتاده است. در مجموعه هیولا و دراکولا علاوه بر بازی بازیگران اصلی، اکثر بازیگران فرعی نیز اجرایی بسیار خوب و در عین حال شیرین داشتهاند. بازیگرانی که گاه بدون سابقه چندان در مبحث بازیگری بار خنده یک سکانس را به خوبی به دوش می کشند.
در مجموعه هیولا این امر در رابطه با شکیب شجره (با سابقه طولانی تئاتر) اتفاق افتاد که در ابتدا با یک نقش فرعی کوتاه به نام داوود بیزاکودیل وارد قصه شد و پس از گذشت دو قسمت نقش او به پاپان رسید، ولی به دلیل ایفای درست این نقش از سوی شجره که با هدایت خوب مدیری اتفاق افتاد، گروه سازنده متوجه توان این شخصیت در خلق کمدی در ادامه داستان شد و در قسمت های بعد سعی به بسط و گسترش این شخصیت در روند قصه کرد تا بتوان با آن لحظات خوبی برای مخاطب خلق کرد.
در سریال دراکولا نیز چند شخصیت فرعی چنان بانمک و جذاب به ایفای نقش پرداخته اند که به نظر می رسد بهتر باشد سازندگان در ادامه برای بالا بردن کمدی داستان به این کاراکترها بیشتر بپردازند. نقش هایی فرعی که با بازی مناسب، توان گسترش پیدا کردن در طول مجموعه را دارا هستند.
به طور مثال بازیگر نقش پیرزن (پری پورسکوتی) در سکانس هدایت کردن هوشمند کامروا توسط مامور در سالن ورود دادگاه، بازی بسیار دل نشین و نمکینی داشت که میتوان بیش از این روی این شخصیت در دل قصه مانور داد، حضور کوتاه این شخصیت در آن سکانس چه به لحاظ مضمون و چه به لحاظ بازی بسیار به جا و مناسب بود و شاید بتوان در زمان های دیگری از سریال نیز از آن بهره برد.
نقش فرعی دیگر که در اجرا موفق از آب درآمده نقش روان شناس ژاله است. این بازیگر(حامد وکیلی) که البته آماتور نیست و سابقه بازی کمدی دارد در دراکولا در یک نقش فرعی با بازی خوب خود لحظات شیرینی در همان دو سکانس حضورش(با لحن و بیان خاص و اغراق آمیز) خلق کرده است.
نقش فرعی دیگر که به درستی اجرا شده و بیشتر از نقش های فرعی دیگر به آن پرداخته شده نقش بادیگارد خانواده چمچاره است. تضاد اندام درشت و شغل این شخصیت با روحیه لطیف و ترسو بودن وی لحظات جذابی را در مواجهه با اتفاقاتی که برای خانواده چمچاره پیش می آید ایجاد می کند؛ تضادی که به کمک اغراق، کمدی درستی در این لحظات ایجاد کرده است که با توجه به پشت صحنه های این اثر و راهنمایی های مداوم کارگردان به بازیگر این نقش به نظر می رسد ریزه کاری های شیرین این کاراکتر حاصل تلاش تیمی است که از ابتدا روی جذاب بودن این شخصیت حساب ویژه ای باز کرده بودند.
نقش فرعی دیگر که نسبتا کوتاه ولی دلنشین است بازیگر نقش پیشکار ژاله به نام آرتور است؛ با لبخندی جدا نشدنی و لحن و بیانی خاص، که بازی این بازیگر را در لحظات کوتاه قرار گیری در مقابل دوربین جذاب می کند. به طور مثال بازی او در برابر طلب کاران ژاله و نوع لحن و اعتماد به نفس و قلدری کاذب او در برابر این طلب کاران قوی هیکل شیرین از آب درآمده، همچین بازی این بازیگر در سکانس اطلاع رسانی به ژاله بابت از دست رفتن اموالش که با خونسردی و خنده دائمی او همراه است با وجود کوتاهی از اندازه مناسبی از کمدی برخوردار است .به طور کلی این شخصیت در معدود سکانس های حضور خود همواره با بازی مناسب به پیشبرد کمدی داستان و پیش بردن قصه کمک فراوان کرده است.
در هر حال انتخاب درست بازیگر حتی در نقش های کوتاه نشان دهنده اهمیت این مجموعه برای سازندگان آن است که در هر صحنه سعی دارند حتی با وجود یک بازیگر آماتور برای مخاطب لبخندی ایجاد کنند. البته به نظر می رسد در این سریال صرف کمدی در بازی بازیگران نقش های فرعی از نظر سازندگان مطرح نبوده و آنها در بعضی سکانس ها سعی در بیان مفاهیمی عمیق تر نیز داشته اند به طور مثال مواجهه پیرزن با هوشمند یک کمدی صرف برای خنده نیست، حرف های نهفته در لایه های زیرین این سکانس کوتاه بسیار تکان دهنده است.
این پیرزن خود را نماینده مردم ایران معرفی می کند تا از طرف همه ما این اختلاس گر را مجازات کند، اما حتی قادر به انجام این مجازات کوچک نیست زیرا سالهاست با اختلاس های مداوم و خورده شدن حق مردم در جامعه به طرق مختلف، دیگر عملا برای مردم توانی برای اعتراض و مجازات باقی نمانده. این سکانس در واقعیت، حقیقتی تلخ و عریان از عکس العمل منفعل جامعه ایرانی در مقابل مسببین هر کژی و ناراستی را در جامعه در مقابل چشم مخاطب قرار می دهد؛ انفعالی که ناشی از تکرار جرم است، تکرار جرمی که منجر به تسلیم دائمی جامعه در مقابل این افراد شده است .
بازیگر دیگری که در حضور کوتاه خود در یک سکانس بازی خوبی از خود به نمایش گذاشته بازیگر احضار کننده روح چمچاره در مقابل همسرش است (تیماتقی زاده) که در لحظات کوتاه حضور خود نقش خود را خوب ایفا کرد و اجرای مناسب او در مقابل یک بازیگر حرفه ای چون سیما تیرانداز باعث شد که آن سکانس از کمدی مناسبی برخوردار باشد .
غرض از اشاره به این بازیگران با نقش های کوتاه بیان این نکته است که بازیگر فرعی در کمدی از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ گاهی یک بازیگر نامناسب برای ایفای یک نقش کوتاه می تواند بازی بازیگر حرفه ای مقابل را خراب کرده و کمدی مورد نظر را ایجاد نکند اما در سریال هیولا و به خصوص دراکولا با انتخاب درست بازیگران فرعی توسط کارگردان، بازی آنها در مقابل بازیگران حرفه ای با پاس کاری مناسب گاه حتی باعث ارتقا بازی بازیگر حرفه ای مقابل شده و به ایجاد کمدی در صحنه ها کمک شایانی کرده است. در این میان حتی می توان از بازی بازیگران نقش طلب کار ژاله یا بازی بازیگر نقش مجرم در کلانتری در برخورد با مینا چمچاره و یا مامور رساندن هوشمند به دادگاه نیز به نیکی یاد کرد.
انتقادی که شاید بتوان به سازندگان دراکولا درباره نقش های فرعی داشت، رها شدن دو نقش فرعی خوب در قسمت های نخستین دراکولاست:
نقش جناب سرهنگ (مرتضی زارع) و سلیمی(احسان امانی) که با وجود جای پرداخت بسیار به این کاراکترها در طول قصه اما در پایان قسمت دوم این کاراکترها به طور کامل از سریال حذف شدند در حالی که بازیگران آن بازی مناسبی در دو قسمت ابتدایی دراکولا در اجرای این کاراکترها از خود نشان داده و اساسا نه یک بازیگر آماتور که بازیگر حرفه ای و پر سابقه نیز محسوب می شوند. با این حال و به طور کلی توجه مدیری به انتخاب بازیگر حتی برای نقش های کوتاه در این سریال قابل تامل است و می توان سریال دراکولا را مجموعه ای مناسب برای شناساندن بازیگران گاه گمنام به هنر نمایش و علی الخصوص گونه کمدی دانست، بازیگرانی با حضوری کوتاه اما مناسب و موثر.
دلیل خوب بودن بازیگرهای نقش های فرعی رو نمیفهمم؟
فیلمنامه داغون و کارگردانی سطحی باشه و اونوقت بازیگر نقش فرعی خوب ظاهر شده باشه جالبه
فقط اگر فن مدیری باشیم شاید قابل قبول باشه این متن
میدونه چی باعث جذب مخاطب میشه. شده مثل فیلمهای ترکی