صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۷۸۳۰۵۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۶ - ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ - 08 May 2021
نقدی بر یادداشت هومان دوراندیش

دغدغه ملکیان عبور از مجیزگویی مردم است

دغدغه ملکیان عبور از مجیزگویی مردم است که به نظر او روشنفکران به شکل تاریخی گرفتار آن شده اند.

عصر ایران- چند روز پیش به بهانه گفتگوی آقایان سروش و عبدالملکیان در کلاب هاوس، هومان دوراندیش یادداشتی در عصر ایران منتشر کرد که با واکنش هایی از سوی مخاطبان مواجه شد. یادداشتی را که در ادامه می‌خوانید نقد امیر محسنی بر یادداشت "سروش و دموکراتیک شدن روشنفکری، ملکیان و مقاومت در برابر توزیع قدرت" است که 8 اردیبهشت منتشر شد.


یادداشت وارده؛ امیر محسنی- گفتگوی دکتر عبدالکریم سروش و استاد مصطفی ملکیان در کلاب هاوس با موضوع روشنفکری و حقیقت بازتابهایی داشت که یک نمونه از آن یادداشت آقای هومان دوراندیش در سایت عصر ایران بود. نویسنده در یادداشتش ادعا می کند که مطابق نگرش ملکیان، فقط روشنفکران حق نقادی یکجانبه از مردم را دارند و او برای مردم حق نقادی روشنفکران را قایل نیست و لذا با دمکراتیک شدن روشنفکری مخالف است.

در این نوشته می کوشم نشان دهم که این ادعا مطابق با واقع نیست و اتفاقا می توان از دل نظریه تقریر حقیقت و تقلیل مرارت ملکیان، دمکراتیزاسیون روشنفکری را استخراج کرد.


نویسنده جان کلام ملکیان را این می داند که روشنفکر انسانی نقاد است، به این معنا که حق نقادی دارد ولی موضوع نقدش را باید به درستی انتخاب کند. البته که هر کس مطابق پیش فرض‌های خود از متن، جان کلام را استنباط می کند اما به نظر من دغدغه اصلی ملکیان در این گفتگو همان تبیین وظیفه روشنفکر یعنی تقریر حقیقت و تقلیل مرارت بود که در ادامه گفتگو و در پاسخ به تفسیر موسع سروش از روشنفکری و قرار دادن سایر اقشار از قبیل پزشکان ذیل آن، تاکید کرد که تقریر حقیقت و تقلیل مرارتی که به عنوان وظیفه روشنفکر مدنظرش می باشد صرفا در زمینه مسائل فرهنگی است.

ادعای اصلی نویسنده در یادداشت که به نوعی کل یادداشت را درگیر رد این ادعا کرده، این است که ملکیان روشنفکران را طبقه ای فرض می گیرد که حق نقد یکجانبه مردم را دارا می باشند. برای بررسی این ادعا در اولین گام می بایست به خود مقاله وجوه تراژیک زندگی روشنفکری ملکیان مراجعه کرد. در آن مقاله نه تنها هیچگونه حق اختصاصی برای جماعتی به عنوان روشنفکر برای نقادی لحاظ نشده است بلکه تقریر حقیقت و تقلیل مرارت دو وظیفه اخلاقی تلقی شده که به شکل بالقوه بر عهده همه آدمیان است.

به نظر من تعریف ملکیان از وظیفه روشنفکر دو سویه است یعنی هر کسی در زمینه فرهنگ، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت کند سطحی از روشنفکری را اجرا کرده است، لذا مطابق این تلقی نه تنها طبقه خاصی با عنوان روشنفکر شکل نمی گیرد بلکه ذیل همین تعریف، می توان دمکراتیک شدن روشنفکری را نیز معنادار کرد. در این حالت قابل تصور خواهد بود در صورتی که هر کس با هر سطح دانشی در بافت فرهنگ، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت کند به نوعی در زمره روشنفکران قرار می گیرد.

نویسنده در ادامه مطلب خود با مقایسه اشرافیت طبقاتی و فکری در اروپای قدیم با به زعم خود طبقه روشنفکری مورد نظر ملکیان، از نظریه ملکیان اشرافیت فکری روشنفکران را استنتاج می کند، حال آنکه تاکید ملکیان بر اولویت نقد مردم و جامعه ریشه در نگرشی دارد که او علت العلل مسایل و مشکلات انسانها را فرهنگ یعنی ساحات باورها، احساسات و عواطف و هیجانات، خواسته ها می داند نه آنکه برای روشنفکران شانی بالاتر قایل باشد، کما اینکه در صحبت ابتدایی خود در گفتگوی مورد نظر بر عدم نگاه از موضع بالا تاکید کرد.

اگر این نظر را بپذیریم، مطابق نظر ملکیان افرادی از بین خود مردم که دو وظیفه اخلاقی خاص روشنفکری را از حالت بالقوه به بالفعل درمی آورند مسئولیت نقد جامعه را به عهده می گیرند که با این مدل به نوعی دمکراتیک شدن روشنفکری هم شکل می گیرد.

این مدل از دمکراتیزاسیون روشنفکری یک فرق اساسی با مدل سروش دارد و آن اینکه از دیدگاه ملکیان کارکرد نهاد روشنفکری فقط در زمینه فرهنگ می باشد که البته آن فرق، جدای از تاکید بسیار زیاد ملکیان بر نقش عقلانیت در تقریر حقیقت است که اساسا راه را برای سطحی شدن و عوامانه شدن روشنفکری می بندد.

همین تاکید بسیار زیاد ملکیان بر عقلانیت، عملا بسیاری را از دایره روشنفکری خارج می کند، اما ملکیان کِی و کجا گفته است که فقط طبقه خاصی می توانند در زمینه مسایل فرهنگی تقریر حقیقت و تقلیل مرارت کنند؟

دغدغه مهم ملکیان عبور از مجیزگویی مردم است که به نظر او روشنفکران به شکل تاریخی گرفتار آن شده اند. از هیچ جای آثار ملکیان نمی توان برداشت کرد که روشنفکران ورای نقد هستند.

مفهوم کشدار و بی در و پیکری به نام مردم اساسا گره کور نقد دوراندیش است. از ایشان باید پرسید دقیقا چه کسانی مردم هستند؟ آیا قرار است جمعیتی چند میلیونی روشنفکران را همزمان نقد کنند که مفهوم مردم شکل بگیرد؟ اگر ملکیان می گوید مردم باید نقد شوند تکلیفش روشن است. منظور ملکیان احوال درونی تک تک انسانهایی است که مخاطب او هستند. به عنوان آخرین دلیل برای اثبات عدم شانیت برتر روشنفکران نسبت به عموم مردم به سلوک فردی خود ملکیان اشاره می کنم.

کسانی که با ایشان آشنا باشند که از قضا فکر میکنم خود جناب دوراندیش جزو این افراد باشد می توانند گواهی دهند که ملکیان با هر کسی که وارد گفتگو می شود، فارغ از شان و جایگاه آن شخص با تمام وجود عطف توجه دارد و به سخنانش با دقت گوش کرده و سخن درست گوینده را علیرغم مخالفت با نظرش می پذیرد.

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۸
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
۱۳:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۸
کسی نظری نداشت؟ نظر مخاطبان درج نشده.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200