صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۷۸۱۶۱۸
تعداد نظرات: ۳۹ نظر
تاریخ انتشار: ۱۷:۱۹ - ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ - 28 April 2021

سروش و دموکراتیک شدن روشنفکری، ملکیان و مقاومت در برابر توزیع قدرت

ملکیان در برابر توزیع "قدرت روشنفکری" مقاومت می‌کند و به همین دلیل با "دموکراتیک شدن روشنفکری" مخالف است.

عصر ایران؛ هومان دوراندیش- اگرچه در این غلغلۀ اخبار سیاسی کم‌سابقه، پرداختن به مباحث غیر سیاسی دشوار است، ولی باید گفت که در آغاز هفتۀ جاری گفت‌وگویی بین دکتر عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان در کلاب‌هاوس برگزار شد که موضوعش "روشنفکری و حقیقت" بود. این گفت‌وگو می‌توانست بمبی خبری در فضای فرهنگی ایران باشد، ولی 24 ساعت بعد از این دیالوگ مهم، فایل صوتی مصاحبۀ جواد ظریف منتشر شد و بررسی گفت‌وگوی سروش و ملکیان در نوشته‌های نویسندگان و روزنامه‌نگاران به محاق رفت.

در گفت‌وگوی این دو روشنفکر مشهور، مصطفی ملکیان مطابق معمول دقیق و عمیق سخن گفت ولی سخنانش برای کسانی که آثار او را مطالعه کرده‌اند، نکتۀ تازه‌ای در بر نداشت. یا دست کم نکتۀ فربۀ تازه‌ای نداشت.

جان کلام ملکیان این بود که روشنفکر "انسانی نقاد" است؛ به این معنا که "حق نقادی" دارد ولی موضوع نقدش را باید به درستی انتخاب کند.

ملکیان معتقد است روشنفکران ایرانی پیشتر، بیشتر به نقد "حکومت" می‌پرداختند اما از آنجایی که "فرهنگ" مهم‌تر از "سیاست" است، امروزه باید همت و عقلانیت‌شان را صرف نقد "جامعه" یا "مردم" کنند.


در این نگاه، نکته‌ای اساسی مفروض است و آن اینکه "حق نقادی" از آن روشنفکران است و "حکومت" یا "مردم" حق ندارند روشنفکران را نقد کنند. به عبارت دیگر در مثلث "حکومت-مردم- روشنفکران"، فقط ضلع سوم (روشنفکران) حق دارد دو ضلع دیگر را نقد کند. اما ملکیان به روشنفکران توصیه می‌کند که به جای اینکه عمدتاً مشغول کار سطحی و روبناییِ نقد "حکومت" باشند، به کار عمیق و زیربنایی نقد "مردم" (یا جامعه) بپردازند.

اما چرا مطابق نگرش ملکیان، این فقط روشنفکران هستند که از حق نقادی مردم برخوردارند؟ چون روشنفکران در قیاس با مردم اولاً داناترند، ثانیا اخلاقی‌ترند. به چه معنا اخلاقی‌ترند؟ به این معنا که بار اخلاقی سنگین‌تری به دوش می‌کشند و وظایف اخلاقی بیشتر و دشوارتری متقبل شده‌اند.

سروش اما معتقد بود روشنفکری را نمی‌توان به گونه‌ای جامع و مانع تعریف کرد و اگر بنا باشد تعریفی از مفهوم "روشنفکر" ارائه کنیم، باید دایرۀ این تعریف چنان وسیع باشد که افراد و اقشار گوناگونی را در بر گیرد و روشنفکری را منحصر به یک جماعت خاص نکند.

در واقع بر اساس نگرش سروش، روشنفکری نباید صفت ممتازۀ عده‌ای خاص قلمداد شود؛ چراکه هر کسی کم و بیش می‌تواند روشنفکر باشد و هیچ کس کاملاً روشنفکر نیست. نیز هر کسی گاهی می‌تواند روشنفکر باشد و هیچ کس همیشه روشنفکر نیست. اما اگر طایفه‌ای را همیشه و کاملا روشنفکر قلمداد کنیم، در واقع قدرتی را به آن‌ها عطا کرده‌ایم که خود این قدرت، منشأ فساد و ناراستی‌های گوناگون خواهد شد.

در اروپای قدیم طبقات اشرافی متمایز از سایر طبقات جامعه بودند و تمایزشان مبنای تفاخر و برتری‌طلبی آن‌ها بود و آن‌ها را در موقعیتی فرادستانه نسبت به سایر طبقات قرار می‌داد. اشرافیت در جهان قدیم صرفا مبتنی بر ثروت نبود. یعنی جدا از اشرافیت تجاری، چیزی به نام اشرافیت فکری هم وجود داشت که در انحصار روحانیان بود.

روحانیان به دلیل دسترسی تقریبا انحصاری به منابع دانایی، متمایز از مردم معمولی بودند و در موقعیتی ممتاز قرار می‌گرفتند. یعنی از موضع بالا، صرفا مشغول نقد "مردم" بودند و به هیچ وجه حاضر نبودند بپذیرند که مردم هم واجد صلاحیت علمی و اخلاقی‌اند برای نقد روحانیت.

در قرون نوزدهم و بیستم، اشرافیت صنعتی و مالی هم در کنار اشرافیت تجاری پدید آمد و اشرافیت فکری نیز با لطمه خوردن جایگاه دین و کلیسا، نمود جدیدی پیدا کرد. یعنی علاوه بر روحانیت مسیحیت، روشنفکران نیز بویژه در قرن بیستم به تدریج در جایگاه اشرافیت فکری قرار گرفتند.

اینکه روشنفکران گوش چندانی برای شنیدن نظرات مردم ندارند (نقدها که هیچ) و مردم را بیشتر در نقش مستمعین و "مریدهای مدرن" می‌پسندند، یکی از تجلیات بارز تکیه زدن روشنفکران بر مسند "اشرافیت فکری" است. 

اما همان طور که در قرون هجدهم و نوزدهم، اقشار گوناگون مردم به تدریج علیه کلیسا شوریدند، چرا که دانایی و شجاعتشان در مواجهه با کلیسا بیشتر شده بود، در قرن بیست و یکم نیز موقعیت مردم در مواجهه با روشنفکران متفاوت از قرن بیستم شده است.

اگر در قرن بیستم بسیاری از اقشار مردم تحت اتوریتۀ نظری روشنفکران بودند، امروزه به دلایل گوناگون، بویژه در اثر بسط اینترنت در جهان و رشد چشمگیر دانایی مردم، آتش اتوریتۀ روشنفکران فروکش کرده است و به همین دلیل برخی قائل به انحلال مفهوم روشنفکری‌اند.

در واقع در جهان کنونی، در اثر فراگیر شدن اینترنت، پدیده‌ای به نام "دموکراسی معرفتی" ظهور کرده است. قبلا اگر کسی می‌خواست از دستاوردهای علوم فیزیک و جامعه‌شناسی و چه و چه بهره‌مند شود، حتما باید به دانشگاه مراجعه می‌کرد اما امروزه بسیاری افراد می‌توانند بدون مراجعه به دانشگاه، در اینترنت به متون مرتبط با علم مورد علاقه‌شان دسترسی داشته باشند و با یادگیری از طریق اینترنت (نه دانشگاه)، از آخرین دستاوردهای علمی دنیا بهره‌مند شوند.

در اثر چنین تحول مهمی، عصر تفوق فکری روشنفکران رو به پایان است و دیگر کسی به آسانی سابق نمی‌تواند مدعی شود که من روشنفکرم و دانایی‌ام چنان از سایر شهروندان بیشتر است که آن‌ها در برابر من فقط باید نقش گوش را بازی کنند و طبیعتا حق نقادی هم  از آن من است و آن‌ها در برابر من فقط باید منقاد باشند نه نقاد. این تمایزطلبیِ اشرافی، اگرچه در شکل و شمایلی روشنفکرانه ارائه می‌شود، اولا مبتنی بر توهم است، ثانیا اساسا غیر اخلاقی است.

جان کلام سروش این بود که صفت یا امتیاز "روشنفکری" را باید در جامعه بین افراد و اقشار بیشتری توزیع کنیم و این توزیع معنایی ندارد جز "دموکراتیک شدن روشنفکری".

دکتر بشیریه دربارۀ نسبت قدرت و دموکراسی، به این نکته اشاره کرده است که قدرت بنا به طبع و سرشت خودش، میل به تمرکز دارد و دموکراسی "توزیع قدرت" را ایجاب می‌کند و به همین دلیل، حرکتی خلاف طبع قدرت است.

اینکه کشورهای گوناگون به سختی دموکراتیک می‌شوند، ناشی از همین ویژگی است که قدرت میل به توزیع شدن ندارد. به عبارت دقیق‌تر، کسی که قدرتی نصیبش می‌شود، مایل نیست که منبع قدرتش در جامعه توزیع شود. این فرد می‌تواند دیکتاتوری باشد که خوش ندارد مردم هم در قدرتش شریک شوند، نیز می‌تواند روشنفکری باشد که دایرۀ تعریف روشنفکری را چنان تنگ می‌کند که جز خودش و چند نفر دیگر، کسی در این دایرۀ قدرت‌زا باقی نماند.

بنابراین سروش با مطرح کردن ایدۀ "دموکراتیک شدن روشنفکری"، اولا تواضع و اخلاقی‌تر شدن روشنفکران را ترویج می‌کند، ثانیا روشنفکران را دعوت می‌کند که از سایر افراد "بیاموزند" و از موضعی تحقیرآمیز به دیگران ننگرند؛ چراکه فروتنی لازمۀ یادگیری است.

احمد شاملو در جایی گفته بود فلانی نوشته است که ما روشنفکران در آن مقطع تاریخی مرتکب چنان اشتباهی شدیم و در این مقطع، چنین اشتباهی از ما سر زد و آن جا هم آن خطا را مرتکب شدیم و این جا هم این خطا را! شاملو سپس پرسیده بود که این‌ها چه جور روشنفکرانی بودند که این قدر اشتباه کردند؟

در واقع شاملو فرضی اساسی داشت و آن اینکه روشنفکر نباید اشتباهات زیادی داشته باشد وگرنه با عامۀ مردم فرق چندانی ندارد. ولی اگر به تاریخ پراشتباه روشنفکری نظر کنیم، شاید باید بگوییم که اساسا چیزی به نام "روشنفکر" وجود ندارد.

اینکه از روشنفکر انتظار داشته باشیم پیشاهنگی بی‌اشتباه یا بسیار کم‌اشتباه باشد، انتظاری است برآمده از این تلقی که روشنفکران نسبشان به پیامبران می‌رسد. به قول دکتر شریعتی، روشنفکران پیامبران جهان جدیدند. اما این تعریف‌ها و تعارف‌ها با واقعیت منافات دارند.

واقعیت است که در طول قرن بیستم، کثیری از روشنفران عالم مداح و مجیزگوی نکبت بیرحمانۀ مارکسیسم در شوروی و چین و کوبا و کرۀ شمالی بودند. اگر بخواهیم نام روشنفکرانی را برشماریم که در سراسر قرن بیستم نتوانستند بیرحمی و آزادی‌ستیزی مارکسیسم را تشخیص دهند، فهرستی بسیار طولانی فراهم می‌شود. سوال این است که چرا آن همه روشنفکر چنان بی‌تمیز بودند که نقش بوقچی لنین و استالین و مائو و پل‌پوت را ایفا کردند؟

مهم‌ترین روشنفکر جهان، نوام چامسکی است که در دهۀ 1970 در برابر گزارش‌های افشاگرانۀ نیویورک تایمز و واشنگتن پست دربارۀ جنایات مائو و پل‌پوت در چین و کامبوج، به شدت به این دو روزنامه می‌تاخت و آن‌ها را دروغگو می‌خواند و مائو و پل‌پوت را تبرئه می‌کرد.

اما گذشت زمان نشان داد که حق با روزنامه‌نگاران این دو روزنامۀ معتبر آمریکایی بود و نوام چامسکی کاری جز توجیه ظلم و جنایت نمی‌کرد و جالب است که این کارش را نیز کاری روشنفکرانه قلمداد می‌کرد! به هر حال، گاه یک روزنامه‌نگار به مراتب روشنفکرتر از یک روشنفکر است. یعنی هم آگاهی راستین را ترویج می‌کند، هم اخلاقی‌تر است.

این سوال که چرا آن همه روشنفکر در قرن بیستم دچار چنان خطای فاحشی در مواجهه با حکومت‌های مارکسیستی شدند، جوابی جز این ندارد که روشنفکران آن قدرها هم درک درستی از جهان پیرامونشان ندارند ولو مدام دربارۀ دانایی و اخلاقی بودن خودشان داد سخن سر دهند و با چیدن این مقدمات، مخاطب را به سمت این نتیجه‌گیری سوق دهند که ما روشنفکران نسبت به شما مردم عادی برتری همه‌جانبه داریم.

در واقع باید گفت تاریخ مدرن هر چه جلوتر می‌رود، تمایز نخبگان و عامۀ مردم کمتر می‌شود. کسی که ذیل نام روشنفکر در چند حوزه دانایی ویژه‌ای دارد، در مواجهه با بسیاری از افرادی که جزو "عامۀ مردم" قلمداد می‌شود، در بسیاری از حوزه‌ها دانایی کمتری دارد.

بنابراین پافشاری مصطفی ملکیان بر اینکه عده‌ای را به نام "روشنفکر" از سایر شهروندان جامعه جدا کند و آن‌ها را از حیث دانایی و اخلاق‌گرایی برتر از سایر شهروندان بداند، برآمده از همان تمایزطلبی ناشی از اعتقاد به "اشرافیت فکری" است؛ اشرافیتی که پرچمداران اصلی‌اش در قرن بیستم "روشنفکران" (و نه روحانیان) بودند. ملکیان در برابر توزیع "قدرت روشنفکری" مقاومت می‌کند و به همین دلیل با "دموکراتیک شدن روشنفکری" مخالف است.

این موضع مصطفی ملکیان جدا از اینکه محصول بی‌توجهی به "دموکراسی معرفتی" برآمده از تحولات سه دهۀ اخیر در سراسر دنیاست (و این نقیصه احتمالا ناشی از این است که اینترنت در دنیای شخصی جناب ملکیان جایی ندارد)، اخلاقا هم مردود است؛ چراکه مقاومت روشنفکر در برابر توزیع قدرتش، عین مقاومت سیاستمدار در برابر توزیع قدرتش غیر اخلاقی است. بویژه اینکه مقاومت روشنفکر در برابر توزیع قدرتش، تا حدی هم محصول توهم دانایی است.

ملکیان وظیفۀ روشنفکر را انتقال و تعلیم دستاوردهای علمی و معرفتی به مردم می‌داند (یعنی روشنفکر را پلی می‌داند مابین دانشمندان و متخصصان و "مردم") اما به این نکته بی‌التفات است که در عصر کنونی، بسیاری از مردم تحصیل‌کرده‌ و فرهیخته‌اند و از دستاوردهای علوم و دانش‌های گوناگون کم و بیش مطلع‌اند و این دستاوردها را هر روز در اینترنت می‌توانند دنبال کنند و کمابیش چنین کاری هم می‌کنند ولو کار مستمرشان تعلیم این دستاوردها به سایر شهروندان نباشد.

چنین افرادی از نظر ملکیان، دقیقا به این دلیل که در کار چنین انتقال یا تعلیمی نیستند، روشنفکر محسوب نمی‌شوند. اما نکتۀ اصلی این است که آن‌ها در حد قابل توجهی از دانایی هستند و اینکه آن‌ها را یکسره شنوندۀ نقادی های روشنفکران بدانیم و روشنفکر را نیز صرفا در موضع ناقد مردم قرار دهیم، منصفانه به نظر نمی‌رسد.

در واقع مطابق نگاه ملکیان، ماجرا از این قرار می‌شود که روشنفکر مدام مشغول نقد مردم است، در حالی که دانایی‌اش در بسیاری از حوزه‌ها از بسیاری از آحاد مردم (یعنی شهروندان) بیشتر نیست و یا حتی کمتر است. به همین دلیل او نیز باید شنوندۀ نقدهای شهروندان به خودش و همانندانش باشد. و اگر این نقادی "دلسوزانه و مشفقانه" را حقی همگانی بدانیم، در واقع انحلال روشنفکری و یا دست کم توزیع روشنفکری را پذیرفته‌ایم. و این چیزی است که مصطفی ملکیان در گفت‌وگو با سروش، از پذیرش آن اجتناب کرد اما سروش از موضعی هوشمندانه و زمان‌شناسانه و دموکراتیک، آن را پیش روی ملکیان گذاشت.   

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۳۹
در انتظار بررسی: ۶
غیر قابل انتشار: ۱۱
اقبال
۱۹:۰۵ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
سلام
البته به خود این نقد هم می‌توان نقدی داشت.
ملکیان گفت روشنفکر باید منتقد باشد، ولی نگفت دیگران نمی‌توانند منتقد باشند.
به قول منطقیون: اثبات شی نفی ماعدا نمی‌کند!
ستار
۱۷:۱۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
عالی بود جناب دوراندیش.ولیکن انتقاد و یا تنویر افکار عمومی هم کار روشنفکران است نیست؟
مریم
۱۶:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
من مناظره رو گوش دادم و شما جانبدارانه سخنان ملکیان رو تحریف کردید، سروش مدام مجبور به عقب نشینی و پیچوندن بحث میشد واقعاکه نقدتان نامنصفانه بود.
محمد
۱۶:۰۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
یه باور و تصور غلط وجود داره و اونم اینه که فرد یا در سطح کلی تر جامعه با ظهور اینترنت یا سهولت های دسترسی به مطالب تحت هر عنوانی میتونن داعیه روشنفکری داشته باشن
بقول لوییس چکناواریان شما اگه هزارتا کتاب هم بخونی ولی اگه دیونه نباشی به جایی نمیرسی
روشنفکری رو میشه تقویت کرد تو فضاهای علمی ولی نمیشه بوجود آورد
بنظرم واژه ی دموکراسی خودش ذاتش عوامانه هست
ناشناس
۰۳:۳۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
بحث های مسخره...نون واب نمیشه
پاسخ ها
سعید فتحی
| |
۱۱:۲۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
درسته روزگار طوری شده که عده ای فقط به شکمشون فکر میکنن نه به ذهنشون
میثم
۰۲:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
نگارنده محترم لطفا دوباره فایل گفتگو رو با دقت گوش بده، هر چقدر صحبت های آقای ملکیان دقیق و صحیح بود به همون اندازه سروش پراکنده و متناقض صحبت کرد که آقای ملکیان در قسمت دوم گفتگو تناقصات سروش بیان کرد ولی آقای سروش از در دوستی و مهربانی وارد شد و عقب نشینی کرد. اون چه که از صحبت های آقای ملکیان قطعی بدست می آمد طبق تعریف آقای ملکیان از روشنفکری همه مردم با داشتن اون دو خصیصه می توانند روشنفکر محسوب شوند ولی شرطش داشتن اون دو خصیصه بیان شده است. بنابراین حرف نگارنده به طور قطع غلط می باشد.
میثم
۰۲:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
نگارنده محترم لطفا دوباره فایل گفتگو رو با دقت گوش بده، هر چقدر صحبت های آقای ملکیان دقیق و صحیح بود به همون اندازه سروش پراکنده و متناقض صحبت کرد که آقای ملکیان در قسمت دوم گفتگو تنقاصات سروش بیان کرد ولی آقای سروش از در دوستی و مهربانی وارد شد و عقب نشینی کرد. اون چه که از صحبت های آقای ملکیان قطعی بدست می امد طبق تعریف آقای ملکیان از روشنفکری همه مردم با داشتن اون دو خصیصه می توانند روشنفکر محسوب شوند ولی شرطش داشتن اون دو خصیصه بیان شده است. بنابراین حرف نگارنده به طور قطع غلط می باشد.
مچید
۰۱:۵۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
بسیار عالی
هیوا
۰۱:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
هم ردیف دانستن لنین با استالین و مائو اشتباه نیست؟
کی گفتە چامسکی مهم‌ترین روشنفکر جهان است؟
ناشناس
۲۳:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
سپاس
حسین
۲۳:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
معلومه از سروش خوشت میاد و از ملکیان متنفری شیطون! ولی دلیل نمیشه آسمون ریسمون ببافی! قطعا اخلاقی تر و در عین حال دقیق تر از ملکیان نخواهی یافت.
حسن
۲۳:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
اینکه ملکیان بحث طبقه روشنفکر می کنه دقیقا به منظور روشنفکر با اخلاق هست! که کم هست یا نسیت! اگر قرار باشه همه روشنفکر شوند میشه همین بلبشویی که توش هستیم! در ضمن اعتبار حرف فقط به لفظ نیست به عمل هم هست! اگر ملکیان حرفی میزنه مونده اینجا و فحشش رو هم میخوره نه اینکه توی انگلیس و زیر سایه ملکه دم از آزادی و برابری بزنه!
م.
۲۲:۴۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
این تصور که تورق صفحات اینترنت و یا سواد آکادمیک سبب فرهیختگی بسیاری از مردم روزگار شده کاملا نادرست و سطحی است. پایه های فکری استوار و نظام‌مند جز از طریق مطالعه عمیق (و نه سطحی) و تفکر در خوراکهای فکری حاصل نمی‌شود. و واضح است که نه اینترنت و نه سواد آکادمیک قادر به پرورش تفکر فلسفی نیستند.
از طرفی نویسنده گرایش به مارکسیسم را نشانی از اشتباه فیلسوفان و روشنفکران قرن بیستم دانسته است. این در حالی است که گرایش مارکسیستی یک گرایش از نوع نظری بوده (در مقابل کاپیتالیسم) و نه گرایش به طرفداری از یک نوع حکومت.
ناشناس
۲۲:۳۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
توصیف شما را از موضع دکتر ملکیان صواب نمی بینم. اولا استاد در واقع روشنفکری را تعریف کردند یعنی آنچه یک روشنفکر انجام میدهد و تاکید داشتند در یک طبقه خاص منحصر نیست و به صراحت گفتند که یک پزشک میتواند روشنفکر باشد منتها نه بخاطر اینکه پزشک است بلکه اگر کار روشنفکری بکند. ثانیا کجا گفته اند کار روشنفکر انتقال و تعلیم دستاوردهای علمی ومعرفتی است. بلکه کار روشنفکر را تقریر حقیقت دانسته اند و این متفاوت از انتقال و تعلیم است. ثالثا فراتر از نقد بودن را از کجای بیانات استاد استنباط کردید؟
ناشناس
۲۲:۱۵ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
چیزی به اسم روشنفکر نداریم...
حال و روز امروز ما حاصل کار همین افرادیست که شما بشون میگی روشنفکر...
ناشناس
۲۲:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
روشنفکری اصلا چی هست به چه دردی میخوره ؟!
به قول ناپلیون روشنفکران مثل زنان هرزه میمونن نه میشه کاری بهشون داد انجام بدن نه هنری دارن
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۸:۳۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
روشنفکری به آدم کمک می کنه تا ذهن و زبانش مانند شما نشود...به همین سادگی
محمد
۲۲:۰۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
در ضمن این ادعا که چامسکی منکر یا دست‌کم، کوچک‌شمارنده‌ی جنایت‌های خمرهای سرخ بوده هم برایم عجیب بود. پس از یک جستجوی کوچک دیدم که این حرف درست است. سپاس برای این داده!
محمد
۲۱:۵۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
مطلب خوبی بود.
حمید
۲۱:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
نویسنده میتونه برای جایزه نقد منصفانه و بی طرفانه نامزد بشه! البته برای تمشکش!
ناشناس
۲۱:۲۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
دموکراتیک شدن روشنفکری به آنارشیسم و ابتذال آن کشیده می شود که الان هم تقریبا شده است. اینکه شما از چه چیز این تز از پیش باخته دفاع می کنید خدا عالم است.
Amir
۲۱:۲۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
با سپاس از عصر ایران و آقای دوراندیش که به این مناظره پرداختید
امیدوارم از این دست مطالب مفید بیشتر منتشر کنید
رضا ن.
۲۰:۱۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
با تشکر از جناب هومان دوراندیش و سطح روشنفکری نسبتاً خوبش! ملکیان که مخالف دموکراتیک شدن روشنفکری است از آندست افرادیست که راحت تبدیل به ابزار پروپاگاندیسم حکومتی میشوند! مگر میشود مدعی روشنفکری باشی ولی دمکراتیزه نشده باشی؟ شما ممکن است مثل احسان طبری توده ای آدم نابغه سیاسی خوبی باشی برای فروش مکتب مارکسیستی که حتی یکبار به اینهمه جنایات 70 سال حکومت زور و سرکوب کمونیستی در شوروی سابق کاری نداشته و مدام ماله کشی میکرده! در حالیکه روشنفکر وظیفه دارد هرکجا تحت هر نظامی یا ایدئولوژی حاکمه از به خطا رفتن حاکمیت بگوید و سکوت نکند یا اعتراض بکند. وگرنه میشود سازشکار و مزدور رژیم همانطور که امروزه در چین و کره شمالی و کوبا هم میبینیم! نظرات سروش کاملا منطقی و درست میباشند هرچند خودش هم خیلی آدم دمکراتی نیست و انحراف فکری دارد در برخی زمینه ها! روشنفکر یعنی درست فکر کند نه اشتباه و نه اسیر فرصت طلبی باشد! آفت روشنفکر منش ضد دمکراتیکش است!
ناشناس
۱۹:۵۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
الان تقریبن همه مردم با انواع اعتقادها ادعای روشنفکری دارند اما آنچه مهم هست رفتار و عمل آنها و تبعات عقایدشان بر جامعه و زندگی افراد است...
مثلن مسلمانها اعتقاد دارند قوانین و اعتقاد آنها راجع به رابطه بین زن و مرد و مقام زن در جامعه عین روشنفکری است اما با نگاهی ساده به رفتار آنها و موقعیت زنان در جامعه می توان فهمید حرفشان فقط شعار تو خالی است
اسدالله کریمی
۱۹:۴۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
با سلام و عرض ادب
مناظره دکتر سروش و دکتر ملکیان را شنیده و با خواندن این مطلب عبارتی به نظرم رسید شاید جایگزین مناسبی برای کلمه روشنفکر بوده و بتواند مفاهیم مورد نظر این هر دو بزرگوار را شامل شود. این کلمه را در جایی ندیده ام و هم اینک به ذهنم رسید.
بهتر نیست به جای کلمه روشنفکر برای دوران گذشته و حال و آینده، عبارت بیش اندیش را به کار بریم؟
وجه مشترک تمام آنان که در گذشته و حال با تردید و اندکی عدم دقت روشنفکر نامیده شده اند این بوده که بیش از دیگران در معانی و مفاهیم اندیشه کرده و تلاش در بسط و تبیین جامع تر (در حد فهم خویش که محدود به زمان و مکان بوده) داشته اند. اگر این کلمه بیش اندیش را به عنوان جایگزین روشنفکر بپذیریم، متفکرین دینی قدیم و دوره رویش اندیشه مارکسیسم و چامسکی و سروش و ملکیان و ... را به نظرم در بر می گیرد.
ناشناس
۱۹:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
عالی بود
نکته بسیار ظریف و مهمی بود.
ناشناس
۱۹:۳۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
بایستی به این نکته نیز توجه نمود که صرف مطالعات اینترنتی ممکن است تنها "توهم روشنفکری" را در افراد ایجاد کند، هر چند که نمیتوان نسبت به کسب اگاهیهای نسبی از طریق اینترنت بی تفاوت بود. در کل به نظرم هر دو دیدگاه نیاز به اصلاحاتی دارند.
ناشناس
۱۸:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
روشنفکران فقط قدرت گزینش و چنینش کلمات بهتری در سخنان خود دارند والا الزاما از قدرت فهم بیشتری نسبت به سایر مردم برخودار نیستند
سعید فتحی
۱۸:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
جناب دور اندیش عزیز شما یا آثار ملکیان بخصوص مقاله عیب و هنر روشنفکری را نخواندی مثل دکتر سروش یا اینکه به قول ملکیان میخواهی ملکیان دوراندیش شده تحویل مخاطب بدی. آنچه ملکیان گفته تعیین مسیر یک روشنفکره و هرکس میتواند با رعایت آن اصول در این مسیر گام بردارد و البته انسان گاهی میتواند در این مسیر باشد گاهی نه پس مختص یک عده ی خاصی نیست. حالا شما اگر نقدی بر آن اصول داری خود بحث دیگریست
ناشناس
۱۸:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
مقاله جالبی بود روشنفکر با مدعی روشنفکری با هم خیلی متفاوت اند که ما در طول تاریخ خودمان شاید پنج نفر روشنفکر واقعی نداشتیم بیشتر شبه روشنفکر بودند
ناشناس
۱۸:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
مقاله جالبی بود روشنفکر با مدعی روشنفکری با هم خیلی متفاوت اند که ما در طول تاریخ خودمان شاید پنج نفر روشنفکر واقعی نداشتیم بیشتر شبه روشنفکر بودند
ناشناس
۱۷:۵۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
در متون منتشر شده از مناظره این چیزها وجود نداشت شاید باید فایل صوتی را بشنویم
ناشناس
۱۷:۵۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
الان باید با توصیفات شما و جناب سروش میلیون ها بخت برگشته ای که صبح تا شب گوشی دستشونه و صفحه امثال بهاره رهنما و این سلبریتی و اون سلبریتی رو دنبال میکنن تا ببینن لاک ناخن شون چجوریه و چه ادا جدیدی دارن رو روشنفکر بدونیم و مصطفی ملکیان رو هم روشنفکر بدونیم. گرچه اینترنت فرصت یادگیری و شاید منور شدن فکر رو میتونه فراهم کنه اما سوال اینه که عامه مردم که شما میگید می تونن نسبتا روشنفکر باشن هیچ استفاده علمی و روشنفکری از اینترنت نمی کنن که هیچ تازه در راستای مسدود شدن فکرشون از اون بهره میگیرن
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۳:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
دوست عزیز توصیه می کنم یک بار دیگه متن رو بخونید و البته بدون پیش داوری و با دقت و تامل بیشتر. نکته اصلی متن را به نظر نگرفتین.

اینکه الان با 1000 سال و حتی 100 سال و 50 سال پیش خیلی فرق داره و دلیل اصلیش هم همین اینترنت و شبکه های اجتماعیه. اینکه هر کسی به نحوی و تا اندازه ای میتونه روشنفکر باشه و بزرگترین و مورد اقبال ترین روشنفکران هم میتونن اشتباه کنند که خیلی کرده اند خیلی نکته درست و دقیقی بوده.

تقلیل این مسائل به فالورهای رنگ لاک نفر در اینستاگرام خیلی سطحی و دور از شان همچین بحثی است.
ناشناس
| |
۲۳:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
در عین اینکه عده ای دنبال رنگ ناخن و موی فلان سلبریتی میروند ، عده ای هم میتوانند به صفحه اجتماعی هر فرد مهمی از نظر خودشان اعم از شخصیتهای دینی - اخلاقی - علمی - سیاسی (و حتی غیر دینی و ...) بروند و اطلاعات مورد نظر خود را بدست آورند که این ویژگی قبلا نبوده و باید با کلی صرف وقت از نظرات آنها اطلاع حاصل می کردند و این باعث داناتر شدن افراد در زمینه مورد علاقه شان می شود .
حال اگر عده ای خواستند این دانایی را در جهتی بقول شما کم ارزش صرف کنند انتخاب خودشان است و به اصل امکان آسانتر داناتر شدن عامه مردم و نتایج درخشان آن خدشه ای وارد نمی شود.
ناشناس
۱۷:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
چه زیبا ...
جالبه، اول گسترش همین اینترنت و قابلیت های کلاب هوس
دوم هم شما که به این خوبی پوشش دادین.
تشکر، چرا که اتفاقا وسط اخبار سیاسی یه همچین چیزی نیازه ...
پاسخ ها
ناشناس
| |
۲۳:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
آفرین!
به نکته ظریفی اشاره کردین.
در این وانفسای سیاسی اقتصادی شاهد بودن آن گفتگوی دوطرفه و این تحلیل زیبا خود نعمتی است.
ناشناس
۱۷:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
دکتر سروش کارش بسیار درسته
تعداد کاراکترهای مجاز:1200