عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هیچ یک از خبرهای مهرماه 1399 هم سنگِ درگذشت استاد آواز ایران محمد رضا شجریان نیست.
با این که در نوروز 1395 خود او از ابتلا به سرطان خبر داده بود و در واپسین روز بهمن 1398 خبر درگذشت شجریان در شهر پیچید و آمادگی ذهنی وجود داشت اما وقتی خبر در صفحۀ شخصی همایون تأیید شد، اندوه به جان همگان افتاد و حتی کسانی که استقلال و کرنش نکردن او را به موضع سیاسی ترجمه میکردند به یاد صدای آسمانی او در نوای «ربنا» افتادند.
نمیتوان گفت که در مهرماه هیچ خبری نبود جز درگذشت شجریان که میتوان یادآوری کرد سخنان حسن روحانی در مستند کردن صلح امام حسن به خواست اکثریت جامعه خشم اصولگرایان رادیکال را بر انگیخت یا در همین ماه بود که دونالد ترامپ هم به کرونا مبتلا شد و به همین خاطر مناظرۀ دوم او با جو بایدن به تأخیر افتاد.
در مناظرۀ اول بایدن در واکنش به دویدن های مکرر و بیادبانۀ ترامپ در میانۀ سخنان او گفت: «آیا می شه دهانت رو ببندی» که قابل ترجمه به «خفه شو» هم بود.
در همین ماه بود که حسین شریعتمداری خرق عادت کرد. چه، به خاطر یادداشتی که در انتقاد از آیتالله سیستانی نوشته بود، پوزش خواست.
یا در همین ماه بود که سعید مرتضوی دادستان انقلاب تهان در دورۀ هاشمی شاهرودی و قاضی رسانهها در عصر شیخ محمد یزدی به تکاپو افتاد تا برای ادامۀ حضور اداری راهی بجوید و البته نجُست.
در همین ماه بود که علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی در مصاحبهای گفت: «قیافه هامان تکراری شده» و در همین ماه بود که کرونا، اکبر عالمی را هم از دنیای سینما گرفت.
همچنین دکتر غلامعباس توسلی چهرۀ برجستۀ جامعه شناسی در همین ماه چشم از جهان بست اما چنان که گفته شد مهم ترین خبر، خاموشی محمد رضا شجریان بود که اگر کرونا نبود در تهران و مشهد میلیونها نفر پرشکوه ترین وداع با یک هنرمند را رقم می زدند.
ز این رو بخش هایی از یادداشتی را که ساعتی پس از اعلام این خبر در همین تارنما منتشر کردم اینجا هم میآورم:
- محمد رضا شجریان هم از این دنیا رفت چنان که فردوسی و حافظ و مولانا و سعدی که با شعر و روح سخن آنان سخت دمخور بود رفتهاند اما در بطن و متن فرهنگ و هنر ایران ماندهاند.
- هوشنگ ابتهاج (سایه) گفته بود اگر حافظ زنده بود و صدای شجریان را بر روی غزلهای خود میشنید برمیخاست و او را غرق بوسه میکرد و حالا میتوان گفت که حافظ این فرصت را یافته تا خسرو آواز ایران را غرق بوسه کند.
- او به یکباره ظاهر نشد. پدر او هم صدایی خوش داشت و اگر تعبیر «ژن خوب» به ابتذال کشیده نشده بود مصداق درست و مثبتی از این وراثت بود. چنان که به فرزندان هنرمند او – مژگان و همایون- هم منتقل شده است.
- 12 ساله بود که در رادیو مشهد به تلاوت قرآن پرداخت و تا پیش از سال 1346 که به تهران کوچید همچنان به صورت افتخاری در رادیو مشهد قرآن میخواند و در سال 56 رتبۀ نخست مسابقات تلاوت قرآن را به دست آورد.
همین پیشینه به یاری او آمد تا بتواند پرچم موسیقی دستگاهی یا سنتی (یا ردیفی) ایران را در سالهای پس از انقلاب برافرازد چرا که نظام سیاسی تازه تلقی دیگری از موسیقی داشت و شجریان بود که سوءتفاهم ها را زدود و اگر او نبود چه بسا این شعله دستکم در شکل رسمی و علنی آن فرومیمُرد. به یاد آوریم که اوایل چه نگاه منفییی به موسیقی وجود داشت و بیگمان این شجریان بود که موسیقی را در فضای جدید سیاسی زنده نگاه داشت و با «ربنا» به دو قطبی پایان داد.
-شجریان، شجریان بود چون در خانوادهای هنری بالید و برکشید و شجریان شد چون در آغاز پدر از او خواسته بود با نام دیگری فعالیت کند و از این رو نخست با نام خود شناخته نمیشد و بعدتر همه دانستند که سیاوش بیدگانی همان محمد رضا شجریان است.
با این همه آنچه شجریان را شجریان کرد نه شجریان بودن او بود و نه شجریان شدن اش. بلکه شجریان ماندن خسرو آواز ایران است. «نه» گفتنها و سر خم نکردنها و نوع زیست شخصی و اجتماعی و وارستگی و به تعبیر شاملو «بینوا بندگکِ سر به راه نبودن» و مهم تر از همه این که برای خود وظیفه یا خویشکاریِ تاریخی قایل بود: فردوسی، زبان فارسی را نجات داد و من هم میکوشم موسیقیمان را نجات دهم.
- می توان گفت محمد رضا شجریان را تنها با موسیقی و آواز نباید شناخت یا شناساند. حتی با هنر و خود میگفت: «صدای من بازتاب وقایع تاریخ معاصر ایران است. استاد اصلی من زندگی و شرایطی است که بر من گذشته. چرا که من از هر پدیدهای درس گرفتم. من هر چه دارم از آموختههایم است.»
- شجریان، بودنی بود که شد و ماند و می ماند و اگرچه رفته است اما او حیات تازهای را در فرهنگ و هنر ایران آغاز کرده است. چونان برجستگان دیگر خراسان و ایران. از دیروز تا امروز. از مولانا و فردوسی و حافظ تا شجریان.
-یکی از استادان ممتاز زبان و ادبیات انگلیسی و از دوستان او در خاطرهای گفته است «به چشم خود دیدم که شجریان داشت آواز میخواند و پرندهای از بالای درخت پایین آمد.»
در یادداشت دیگری نیز او را به تختی ماننده کردم با این تفاوت که دو برابر او زیست حال آن که جوان مرگی و ابهام بر سر نوع مرگ در محبوبیت تختی بی تأثیر نبود.
-----------------------------------
بیشتر بخوانید/ پیشتر مرور شده است:
* فروردین 99/ کرونا، مردمان و کادر درمان
* اردیبهشت 99؛ وداع با عمو نجف
* خرداد 99؛ کلِ لواسون، واسه ماس!