صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۷۶۶۶۷۴
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۲ - ۰۴ بهمن ۱۳۹۹ - 23 January 2021

سکوت ۱۰ ساله شاهد قتل شکست

عذاب وجدان مرد میانسالی که شاهد یک جنایت بوده باعث شد تا وی بعد از ۱۰ سال سکوت به پلیس مراجعه کند.

به گزارش ایران، اسفند سال ۸۹ زن میانسالی به پلیس رفت و از ناپدید شدن دخترش خبر داد و گفت: چند روزی است که از شقایق بی‌خبرهستم. مدتی قبل دخترم به عقد موقت مرد جوانی به نام شایان درآمد و بعد از چند روز بی‌خبری وقتی به سراغ شایان رفتم او مدعی شد که از شقایق بی‌خبر است. نگران دخترم هستم و می‌ترسم برای او اتفاقی رخ داده باشد.

با شکایت زن میانسال تحقیقات برای یافتن شقایق آغاز شد. در نخستین گام تیم جنایی به سراغ شایان رفتند، اما او گفت: شقایق برای فروش مواد مخدر به خانه یکی از دوستانم به نام بهروز رفت و دیگر برنگشت. از آنجایی که عادت داشت بی‌خبر از خانه خارج شود و گاهی هم به خانه مادرش می‌رفت با خودم گفتم احتمالاً به خانه مادرش رفته است.

کارآگاهان پلیس به سراغ بهروز رفتند، اما مرد معتاد منکر دیدن زن جوان شد و گفت: قرار بود شقایق برایم مواد بیاورد، اما بچه‌ام همان روز مریض شد و مجبور شدم او را به درمانگاه ببرم احتمالاً شقایق وقتی دیده من نیستم رفته است.

بدین ترتیب در حالی که هیچ رد و سرنخی از شقایق به‌دست نیامد، تحقیقات برای یافتن زن جوان ادامه یافت.

عذاب وجدان

در حالی که ۱۰ سال از ناپدید شدن مرموز زن ۲۲ ساله گذشته و هیچ ردی از او در دست نبود صبح سه‌شنبه هفته گذشته مردی به اداره آگاهی رفت و رازی را بر ملا کرد که رسیدگی به این پرونده وارد مرحله تازه‌ای شد.

او گفت: ۱۰ سال قبل من شاهد انتقال جسد یک زن بودم، اما از ترس سکوت کرده و تا امروز حرفی نزدم، ولی عذاب وجدان باعث شد که بعد از سال‌ها راز این قتل را برملا کنم.

او ادامه داد: من همسایه بهروز هستم، مرد میوه‌فروشی که اعتیاد به مواد مخدر دارد. اسفند سال ۸۹ داخل خانه بودم که متوجه سروصدایی از حیاط خانه همسایه شدم. از پنجره که نگاه کردم دیدم سه مرد در حال انتقال جسدی هستند که داخل پتو پیچیده بودند. پا‌های جسد از پتو بیرون زده بود و من در یک لحظه موفق شدم صورت جنازه را که خونی بود ببینم. او را شناختم شقایق بود. آن‌ها جسد را داخل وانت گذاشته و رفتند. چند ساعت بعد که برگشتند از صحبت هایشان فهمیدم که به روستایی در شرق کشور رفته بودند و به احتمال زیاد جسد را در آنجا دفن کرده‌اند.

این مرد ادامه داد: چند روز بعد پلیس به خانه بهروز آمد و او را بازداشت کردند فهمیدم به خاطر همان قتل بوده، اما وقتی آزادش کردند من هم حرفی نزدم، چون بهروز مرد شروری بود و من هم زن و بچه داشتم و دنبال دردسر نبودم.

به‌دنبال اظهارات مرد همسایه، به دستور بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی تهران، بهروز بازداشت شد. اما مرد جوان منکر جنایت شد و ادعا کرد که از سرنوشت شقایق بی‌خبر است.

بازپرس مصطفی واحدی دستور انتقال متهم به اداره دهم پلیس آگاهی را صادر کرد. همچنین دستور داد تا تیم تحقیق راهی روستای محل دفن شقایق شوند و تحقیقات برای کشف جسد انجام شود.

گفتگو با متهم

*شقایق را از کجا می‌شناختی؟

آن موقع‌ها تریاک می‌کشیدم و شایان که در کار فروش مواد بود به همراه شقایق برایم چندباری مواد آورد.

*در ناپدید شدن او نقشی نداشتی؟

نه، اما همان موقع برادر شایان در محفلی گفته بود شقایق را او کشته است. او بازداشت شد، اما مدتی بعد آزادش کردند چند سال بعد هم نمی‌دانم به چه دلیلی فوت کرد.

*اما تو را دیده‌اند که جسدی را داخل وانت گذاشته‌ای؟

من وانت داشتم، چون میوه فروش هستم، اما من اصلاً آن روز شقایق را ندیده بودم.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200