عصر ایران؛ امیر حسن خدیر- «خاک بر سر این فوتبال اگر علی کریمی رییس آن نشود». این جمله که خداداد عزیزی در حمایت از کاندیداتوری ستارۀ پیشین تیم ملی فوتبال ایران برای ریاست فدراسیون فوتبال بر زبان آورده، در نگاه اول یک نظر است و نیاز به نقد ندارد ولو لحن و ادبیات آن را نپسندیم. به ویژه این که بیم آن میرود تصور شود بحث پرسپولیس و استقلال یا هر تیم دیگر مطرح است حال آنکه میدانیم محبوبیت علی کریمی فراتر از اردوگاه سرخ و در سطح ملی است و گزاف نیست اگر گفته شود یاد اسطورههای استقلال و مشخصاً ناصر حجازی را از خود آبیها بیشتر گرامی داشته است.
مصاحبهها و استوریهای دیگر بازیکنان مشهور در فضای مجازی و چهرههایی چون علیرضا جهانبخش، سید جلال حسینی، رسول خطیبی، وُریا غفوری، مهدی مهدویکیا و شماری دیگر در حمایت از علی کریمی اما طرح این پرسش را ضروری میسازد که چرا تصور میکنند بازیکنی که در مستطیل سبز قادر به هنرنمایی بوده و از نمایش زیبای او تماشاگران لذت میبُردهاند در مدیریت فدراسیون هم موفق خواهد بود و میتواند «گوی مدیریت» را چون «توپ فوتبال» به چرخش درآورد؟
آیا صِرف سابقۀ بازی در تیمهای باشگاهی و ملی و البته در حد ستارهای فراموش ناشدنی کفایت میکند یا رییس فدراسیون فوتبال به مؤلفههای دیگر نیز نیاز دارد؟
البته میتوان مثالهایی ذکر کرد که یک بازیکن مشهور به ریاست فدراسیون فوتبال کشور خود رسیده همچون «داور شوکر» کروات یا «ژرژ وهآ» که به بالاتر از ریاست فدراسیون فوتبال رسید و رییس جمهوری لیبریا شد.
در ایران نیز در یک دورۀ کوتاه حسین سرودی که سابقۀ بازی در تیمهای والیبال و بسکتبال باشگاه تاج را داشت رییس فدراسیون شد. یا میتوان از محمود عدل یاد کرد که کاپیتان بسکتبال و والیبال بود و به ریاست فدراسیون رسید.
نام دیگر خاتم است که بازیکن والیبال و بسکتبال بود و البته در آن دوران این که فردی هم در فوتبال و هم والیبال یا بستکبال یا هر سه، بازیکنی حرفهای باشد امری شگفتآور نبود.
بعد از پیروزی انقلاب هم میتوان از محمد دادکان نام برد که البته صبغۀ دانشگاهی هم داشت.
در اروپا اما به ندرت شاهد چنین رخدادی هستیم. چندان که بابی چارلتون یا بابیمور به رغم محبوبیت فراوان هیچ گاه نامزد ریاست فدراسیون فوتبال نشدند.
دلیل آن هم روشن است: سابقۀ بازی کافی نیست و رییس فدراسیون باید با فن دیپلماسی و در ایران البته با زبان انگلیسی نیز آشنا باشد.
یکی از موضوعاتی که مهدی تاج را بسیار آزار داد همین ندانستن زبان خارجی بود که او را به استفاده از مترجم وامیداشت و گاه اخبار یا اَسرار به همین سبب به بیرون درز میکرد.
حالا تصور کنیم علی کریمی با همۀ پیشینۀ مهارتهای فوتبال و با نوع گفتار و ادبیات و دانش مدیریتی و دیپلماتیک که به رغم سالها اقامت و بازی در آلمان، زبان آلمانی یاد نگرفت، رییس فدراسیون فوتبال ایران شود و بخواهد با آدمی در اندازه و آوازۀ اینفانتینیو رییس فیفا مذاکره کند. حال آن که میدانیم ریاست فیفا یکی از مناصب مهم جهانی است و در سفر به کشورها با عالیترین مقامات سیاسی دیدار و گفت و گو میکند. آیا او از عهدۀ این کار برمیآید؟ لابد میگویید سخت نگیرید! دو کلام حرف میزنند و مگر این همه آدم با هم ملاقات و گفت و گو نمیکنند؟ آری، اما آیا میتواند بنای یک دوستی تأثیرگذار را با او پیریزی کند؟ یا مانند علی کفاشیان با همۀ رفتارهای بهلولوار، اسپانسر جذب کند؟
شاید گفته شود از جنس فوتبال بودن و به اصطلاح هنرمندان «خاک صحنه را خوردن» سبب میشود بیش از دیگران موقعیتها را درک و مشکلات را حل کند.
اگر چنین است چرا علی دایی که هم به زبان انگلیسی مسلط است و هم سابقۀ مدیریت در امور غیر ورزشی را دارد و هم با کمی آموزش فوت و فن دیپلماسی را نیز بهتر میتواند به اجرا گذارد، نه؟
این احتمال را هم البته نباید از نظر دور داشت که شاید هدف علی کریمی از اعلام کاندیداتوری و حمایت فوتبالیها این پیام باشد که غیر فوتبالیها از این عرصه بروند یا دیگران را متوجه مکانیسمی کند که انتخاب آدمی چون علی کریمی را عملا غیر محتمل میسازد و از پیش به گونهای صحنهآرایی شده که جایی برای «غیر» نیست.
واقعیت اما این است که موفقیت یک مدیر فدراسیون منوط و مشروط به این نیست که در همان رشته ستاره بوده باشد. کما این که موفقترین مدیران دو باشگاه استقلال (تاج) و پرسپولیس در پیش از انقلاب، هیچیک فوتبالیست نبودند و از اینرو میتوان گفت اصرار بر سابقه یا صبغۀ بازی در زمین فوتبال از غلبۀ احساسات خبر میدهد و راهی به دهی نمیبرد.
رودربایستی را کنار بگذاریم و بپذیریم در تمام دنیا فوتبالیستها از سواد و دانش بالا برخوردار نبودهاند و بعد به شهرت و محبوبیت رسیدهاند و درست است که طبقۀ اجتماعی و محل زندگی و اتومبیل شخصی و سبک زندگی آنان تغییرات چشمگیر داشته و دلهای میلیون ها نفر را با نمایشهای خیره کننده میربودهاند، اما هیچیک از اینها کاستیهای سوادی و مدیریتی و ارتباطاتی آنان را جبران نکرده است.
در محبوبیت علی کریمی البته تردیدی نیست. آدمی صریح و دوستداشتنی که اهل دروغ و دغل و باجدادن نیست و اتفاقا برای حفظ همین تصویر، بهتر است سراغ این تجربه نرود. اصلا مگر خود او در بین تمام رییسان فدراسیون فوتبال، بیش از همه به مهندس صفایی فراهانی علاقه نداشت و ندارد؟ آیا او فوتبالیست بود؟
نام دیگری که میتوان به یاد آورد دیه گو مارادونای فقید ست که به او گفته بودند در مربیگری موفق نخواهی شد اما مربی شد و البته موفق نشد اما گِرد ریاست فدرسیون نچرخید چون میدانست داستان دیگری دارد.
مدیریت به چانهزنی و نفوذ و ارتباط سیاسی نیاز دارد و راز موفقیت صفای فراهانی همین بود ضمن این که به فوتبال به چشم صنعت نگاه میکرد و میدانیم که در صنعت فرآیندها مهم است و تبدیل کالا به فرآورده طی یک پروسه و میخواست باشگاهها به بنگاه اقتصادی تبدیل شوند. تا پیش از او تعبیر باشگاه فرهنگی ورزشی به کار میرفت و اکنون به عنوان شرکت ثبت می شوند.
نام صفایی فراهانی آمد بیمناسبت نیست به سخنان اخیر آخوندی مدیر روابط عمومی سازمان تربیت بدنی در دولت آقای احمدی نژاد هم اشاره شود که گفته است صفایی فراهانی، امیر قلعهنویی را کنار گذاشت تا مربی خارجی بیاورد حال آن که مشکل صفایی با دخالت سازمان بود که دیدیم فوتبال ایران را تا مرز تعلیق پیش برد و اگر با دخالت سازمان، مربی خارجی هم منصوب میشد مخالفت میکرد و بحث قلعهنویی نبود و اتفاقا صفایی فراهانی بود که دو مربی ایرانی – منصور پور حیدری و جال طالبی – را به خدمت گرفت.
شاید گفته شود پس چگونه بود که فوتبالیست مشهوری چون میشل پلاتینی کاپیتان تیم ملی فرانسه وارد بحث مدیریت شد؟
اولا او آدمی اهل مطالعه و عضو حزب سوسیالیست فرانسه بود. ثانیا هر قدر که مستطیل سبز برای او پول و شهرت و محبوبیت به ارمغان آورد، میز مدیریت خوشیُمن نبود و دیدیم به چه فرجامی انجامید.
اگر بخواهیم از دنیای فوتبال فاصله بگیریم این نکته هم قابل ذکر است که مدیریت ویژگیهای منحصر به فردی دارد و الزاماً به تخصص و ستارهبودن در آن رشته مربوط نیست.
دردهه های 40 و 50 خورشیدی یک پزشک- دکتر منوچهر اقبال- سالهای متمادی رییس شرکت ملی نفت ایران بود. آن هم در دورانِ فوَرانِ قیمت نفت که اقتصاد ایران را زیر و رو کرد. یا یک دکترِ ادبیات، سالهای طولانی رییس جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران بود؛ یک عاشق کتاب و کتابخوانی.
با منطق رایج امروز هیچ یک از این دو نباید در این جایگاهها قرار میگرفتند اما شاهد بودیم که موفقیت و محبوبیت دکتر حسین خطیبی چنان بود که کارکنان شیر و خورشید سرخ (هلال احمر) برای تخفیف حکم و آزادی او (پس از محکومیت در دادگاه انقلاب) از هیچ تلاشی فروگذار نکردند.
مدیریت، «آن»ی میخواهد که برخی ژنی دارند و انگار مدیر مادرزادند. جایی این تعبیر را دربارۀ مهندس اکبر ترکان خواندم: «مدیر مادرزاد». یعنی مهم نیست استاندار هرمزگان باشد (وزارت کشور) یا وزیر راه و ترابری یا وزیر دفاع یا مدیر عامل منطقۀ ویژۀ اقتصادی پارسجنوبی یا رییس فدراسیون کُشتی یا رییس عالی مناطق آزاد. همه جا مدیر است.
بعضی هم به مرور فرامیگیرند و هر جا هستند همه گرداگرد آنان حلقه میزنند.
غرض این که صحبت از توان مدیریتی و ارتباطی است نه محبوبیت صرف و این که «بچۀ با مرامییه» و «کلی باهاش خاطره داریم» و «رُک، حرفش رو میزنه» و «زیر بار زور نمیره».
از مثالهای فوتبالی دور شدم. پس به فوتبال بازمیگردم:
از آریگو ساکی سرمربی مشهور ایتالیا پرسیدند: چگونه اینقدر در مدیریت بازیکنان موفقی در حالی که هیچگاه بازیکن حرفهای فوتبال نبودهای؟
پاسخ او این بود: چون لزومی ندارد که یک «اسب سوار» خوب، قبلا اسب خوبی هم بوده باشد!
-------------------------------------------------
از این نویسنده پیشتر منتشر شده است:
*مرگ پائولو روسی؛ او که اشک برزیل را درآورد
*مرگ مارادونا / دربارۀ پسری که فوتبالیست نبود، خودِ فوتبال بود
*امشب، رقیب به افتخار لیورپول تونل افتخار میگشاید/ 10 نکته به بهانۀ قهرمانی پس از 30 سال
*ناصر حجازی؛ افسانۀ او که پرواز میکرد، کرنش نمیکرد
*شب های فوتبالی؛ غلط خوانی و غلط گویی در مستندِ نامستندِ تلویزیونی
*پرویز ابوطالب؛ خاموشیِ «خدمتگزارِ خاموش» فوتبال ایران
*آقای حسن روشن! خاطره بگویید و روایت کنید، اما لطفاً دقیق و بیشایبه
احسنت
واقعا آقای کریمی چی فکر کرده که خودش را کاندید کرده هرکس که دوتا توپ زد که نمی تواند مدیر شود
از آن بدتر آقای آذری که به نفع ایشان کنار رفته اگر آقای کریمی کمی فکر می کرد او بود که باید به نفع آقای آذری کنار می رفت
۱ - او اخلاق ندارد ایشان جزء نوادر فوتبال ما هستند که داور را زده و محروم هم شده
۲- تحصیلات آکادمیک و زبان نمیداند و با علم مدیریت آشنا نیست .
۳- او حتی مربی موفقی هم نشد.
۴- مگر هر کس خیلی رک دلش هر چه خواست بگوید آدم متخصصی است ؟
۵ - دیپلماسی و قدرت چانه زنی در این شغل خیلی مهم است .
نمیدونم کجا رفته!
کریمی فقط می خواد دیده بشه
باید توسط یک شورا که ترکیبی از مدیران ورزشی دارای سابقه و مدیران خوشنام سیاسی و اجرایی و مدیران خبره اقتصادی تعیین بشه و هر کاندیدای ریاست فوتبال سوای اخلاق و رفتار و تعهد با این مولفه های تعیین شده سنجیده بشه تا نتایج بهتری با یک انتخاب خوب رقم بخوره.
موضوع این نیست که او بدرد میخورد یا نمی خورد. بلکه مسئله اینجاست که او هم نمی تواند کاری از پیش ببرد.
یه جوری صحبت می کنید انگار الان کارآمد ترین افراد برای ریاست فدراسیون صف بستن . در ضمن فعلا فدراسیون یکی مثل علی کریمی می خواد ببینه اوضاع فساد پشت پرده چیه بعدا می تونه برای این کارها مشاور و ... استخدام کنه
حرف شما زمانی درست هست که باقی کاندیداها اصلح تر از علی کریمی باشن.... و البته برخی سیاسیون جز رانت و فساد دستاورد دیگه ای تو فوتبال ندارن...
شما به نکات درستی اشاره فرمودین
به هرحال مدیریت کاری تخصصی تر هست ولی ایشون به عنوان یه فوتبالی میتونه با استفاده از مشاوران خوب و کاربلد تصمیمات مدیریتی درستی بگیرند
حداقل کار ایشان این هست که فوتبال رو برای فوتبالی ها میگذارد
در ضمن شما فرمودی در اروپا مثال بازیکن رئیس فدارسیون باشد نیست
ولی شفچنکو اوکراینی چنین منصبی را عهده دار شد دوست من
اگر قرار بر نام مستعار باشد که تنها نام را تغییر نمی دهند! نام، واقعی است و نسبت، برادری. چنان که در ذیل مقاله هم مشاهده می کنید پیش تر نیز مطالب متعددی با نگاه تاریخی به فوتبال به همین قلم منتشر شده است.
احتمالا منظور شما از «سبقه» سابقه است. ولی «صبغه» به معنی رنگ است و صباغ یا «رنگرز» از آن میآید.
شما البته «میرسونه» را هم به این صورت و چسبیده نوشتید که مربوط به نوع نگارش دهها سال قبل است. مگر این که به خاطر تایپ فاصله نینداخته باشید. وقتی جدا و البته با رعایت نیمفاصله مینویسیم هر واژه هویت خود را نشان میدهد. مثلا «خوشحالیم» را وقتی به صورت «خوشحالایم» مینویسیم هر یک از کلمات «خوش»، «حال» و «ایم» - به معنی هستیم- جداگانه معنی خود را میرسانند. البته باید نیمفاصله رعایت شود. یعنی «رنگرز» و نه « رنگ رز». چون ممکن است دومی رنگِ رز خوانده شود.
در واژۀ «رنگرز» هم وقتی به این صورت نوشته میشود واژۀ «رز» خود را مستقلا نشان میدهد و پی میبریم که از «رزیدن» است به معنی رنگکردن. فعل ساده به جای مصدری که با «کردن» ساخته شده باشد. (توضیحات از نویسندۀ متن نیست).
حداقل علی کریمی از این نظر از همه اونها جلوتره
یا مانند علی کفاشیان با همۀ رفتارهای بهلول وار اسپانسر جذب کند؟
لطفا علی کریمی رو کنار ناصر حجازی نگذارید!
اولا که ناصر حجازی دم خور کسی مثل نبود!
ثانیا زیرآب هیج دوره تیم ملی رو نزد!
ثالثا تو این چند سال اخیر و فسادهای رنگارنک فدراسیون چون به نفع تیم خودش بود جیک نزد!
و اصلا در حد و اندازه و کلاس ناصر حجازی نیست...
بزرگترین دشمنان ناصر خان اتفاقا باندهای مافیایی درون استقلال بود و اگر انصاف داشته باشید میدانید چه افرادی بودند .و چطور بوسیله پول پاشی به وابستگان خود ، خون به دل ناصر خان کردند
به چشم دیدیم که یک کل کشور فشار آوردند که از دست این مدیریت خلاص شویم ولی اینها بازهم راه خود را رفتند ،
در واقع ولتیموس هدیه آسمانی بود برای این خلاصی ،اگر افتضاح او تا این حد وسیع نبود ، باز هم امیدی برای تغییر نداشتیم ،
به نظر من باید کریمی بیاید فقط به نیت حذف کردن ، از دربان و آبدارچی به بالا همه باید بروند ،
چند معاون کاربلد به خدمت بگیرید تا اوضاع را سر و سامان بدهند و سریع هم از این سمت استعفا بدهد، زیرا به هر حال مدیریت خوش نامی نمی آورد
یک مثال مگر روحانی دکترای حقوق از یک کشور انگلیسی زبان ندارد ؟ چطور حتی دو جمله نتوانست با کریستین امانپور انگلیسی صحبت کند ولی با اعتماد به نفس الان 8 سال رئیس جمهور است.
آیا سابقه مدیریت در کشوری که اقتصاد آن سالی حدود 100% تورم دارد ! هنر است ؟ یا خیلی مشعشع ؟
اینکه علی کریمی خود را در معرض نقد قرار خواهد داد وسیله ای خواهد شد که افکار عمومی حساس شده و نسبت به بی هنران و رانتخواران و سیاسی بازان را زیر نورافکن نقد افکار عمومی قرار دهد .و داستان پر قصه پوتین و مدودوف در فدراسیون فوتبال را بالاخره تمام کند . و به هزار دلیل دیگر امثال اسطوره فوتبال و اخلاق و مرام ،علی کریمی را بدلیل عدم وابستگی به جریانات خاص را به نفع فوتبال و جامعه میدانم
ایشان هم سواد دارد، هم دیگلماسی بلده، هم مدیر خوبی است، رییس فیفا اگر بنا به مذاکره است با ایشان که فوتبالیست بین المللی است بهتر ارتباط می گیرد تا گزینه های سیاسی
نکته مهم گزینه های رقیب هستند که واقعا با توجه به تجربه تاریخی سایر گزینه های چیزی بهتر از تاج و کفاشیان نخواهند بود بنابراین کریمی می تونه قدم رو به جلو باشه.
سیاست در ایران بد ترجمه شده. هر که به نوعی در ساختار مدیریتی قرار می گیرد وارد سیاست شده است. مثلا شهرداری تهران حسب ظاهر سمتی غیر سیاسی است چون جنبۀ خدماتی آن بر جنبه های اجتماعی و فرهنگی هم می چرید چه رسد به سیاسی اما رییس کنونی مجلس و نامزد سه دوره انتخابات ریاست جمهوری و احتمالا 1400 سابقۀ 12 سال شهرداری تهران را دارد و رییس جمهوری پیشین نیز مدتی شهردار تهران بوده و دبران کل دو حزب سیاسی سال ها شهردار تهران بوده اند. ( توضیح از نویسندۀ متن نیست).