روزنامه ایران نوشت: «هارون ۱۶ سال دارد اما کلاس پنجم ابتدایی است. او سه سال است که از هرات به ایران آمده و حالا برای درس خواندن در فضای مجازی هزار و یک مشکل دارد. او و بقیه دانشآموزان تبعه افغانستان میگویند، هر مشکلی که در ایران و برای شهروندان ایران باشد آنها چند برابرش را تجربه میکنند و حالا هم کرونا و آموزش مجازی بیش از بقیه آنها را اذیت میکند.
هارون از یازده سالگی سر کار رفته. او خیلی ساده میگوید «ما افغانستانیها آن قدر مشکل اقتصادی داریم که بیشترمان از همین سن و سال سر کار میرویم.» در یک مغازه تعمیر موتورسیکلت کار میکند: «کلاسهای آنلاین ۹ تا ۱۲ ظهر برگزار میشود، خوشبختانه من گوشی دارم اما خیلی از بچهها گوشی و تبلت ندارند. ساعت ۲ هم میروم سر کار تا ۹ شب. این که هم سر کار بروی و درس هم بخوانی سخت است. برای درسخواندن وقت کممیآوری. سختیهای درس خواندن آنلاین هم بیشتر است. وقتش کم است و در روز فقط سه کتاب میخوانیم. حضوری خیلی بهتر است. آدم هر سؤالی داشته باشد، میپرسد و بهتر درسها را متوجه میشود.»
اما معلمهای مجتمع آموزشی «فرهنگ» - که یک مدرسه خودگردان برای افغانستانیهای ساکن ایران است - میگویند، خیلی از بچههای افغان این روزها به بهانه همین آموزش آنلاین از تحصیل محروم شده و سر کار میروند. این مدرسه بچههایی را ثبت نام میکند که به هر دلیلی از تحصیل در مدارس دولتی ایران محروم شدهاند یا کارت آمایش ندارند یا از سن تحصیلشان گذشته یا مشکل قانونی دیگری برای ثبت نام در مدارس دارند و ... .
رقیه حسنی، معلم کلاس اول مدرسه فرهنگ میگوید: «هر مشکلی که در ایران به وجود میآید، مثل مشکلات اقتصادی یا هر چیز دیگری، دودش اول به چشم افغانستانیها میرود، چون آنها در حالت عادی هم کلی مشکل دارند. بنابراین در زمان کرونا هم همین طور شد. خیلی از مهاجران افغانستانی این روزها وضعیت اقتصادی بدی دارند که موجب شده ترجیح بدهند بچههایشان را به جای آموزش آنلاین که پرهزینه هم هست، سر کار بفرستند. یعنی بهانه خوبی پیدا کردهاند که بچههایشان را از تحصیل محروم کنند. مشکل دیگری هم که بیشتر دانشآموزان ما دارند این است که جا و مکان مناسبی در خانه خودشان برای درس خواندن ندارند. گاهی وقتی دانشآموز جوابش را برایم میفرستد میبینم چقدر منزلشان شلوغ و پرسروصداست و صدای دانشآموز بین آن همه سروصدای خانهشان گم شده. از آن طرف خیلی از مهاجران در جاهایی که اینترنت آنتن ندارد، زندگی میکنند. دانشآموزی دارم که توی زیرزمین زندگی میکند و با این وضع سرما و باران مجبور است برای شرکت در کلاسها برود توی کوچه.»
حسنی حرفهایش را این طور ادامه میدهد: «خود تدریس آنلاین در تمام دنیا باعث ایجاد مشکلاتی شده و در ایران هم همین طور اما برای تبعه افغانستان این مشکلات بیشتر است. اول این که ارتباط برقرار کردن با دانشآموز در این شیوه آموزش سخت است و این برای معلمانی که به دانشآموزان افغان درس میدهند، چند برابر سختتر است. مشکل بعدی اینترنت است و این که بتوانند در شرایط بد اقتصادی آنلاین شوند. خیلیهایشان به خاطر نداشتن هزینه اینترنت کلاسها را از دست میدهند. مشکل دیگر بچههای ما این است که در منزل کسی را ندارند که به آنها کمک کند. این در تدریس حضوری هم از مشکلات ما بود اما در تدریس مجازی این مشکل چند برابر شده؛ چون به هر حال در تدریس خصوصی معلم بیشتر میتوانست به دانشآموزان توجه کند اما الان معمولاً کسی در کنار بچه نیست که حتی یک املای ساده به دانشآموز پایه اول بگوید.»
حمیده خانم مادر اسما دانشآموز پایه پنجم ابتدایی است. او این روزها در یک خیاطی کار میکند اما به قول خودش در شرایط کرونا سفارش کارها کمتر شده: «برای ما تهیه اینترنت بستهای خیلی سخت است. هفتهای ۱۵ تا ۲۰ هزار تومان هزینهاش میشود. گوشی هم نداریم. دخترم که میخواهد درس بخواند میفرستمش خانه مادرم یا مادرم میآید خانه ما. تازه من یک بچه مدرسهای دارم بعضیها سه چهار تا بچه مدرسهای دارند و خیلی سخت است برای همه گوشی و بسته اینترنت تهیه کنند.»
مادر اسما آهی میکشد و میگوید: «همه چیز در دوره کرونا سختتر شده. حقوق من بخور و نمیر است و به سختی کفاف زندگیمان را میدهد. دخترم هم که دائم توی خانه است و دلش برای مدرسه و معلمهایش تنگ شده و همه اینها کار ما را سخت کرده. از مسئولان میخواهم به این بچهها هم توجه کنند. اینها بچهاند گناهی ندارند با بقیه بچهها فرقی ندارند و دوست دارند مثل همه خوشحال باشند.»
مریم مادر معصومه و زهرا دو دانشآموز افغان است. او هم از سختیهایش این طور تعریف میکند: «دخترهای من کارت آمایش دارند و باید بتوانند در مدارس دولتی درس بخوانند اما فعلاً در مدرسه غیر دولتی درس میخوانند چون کارت آمایش ما صادره اراک بود و در مدارس دولتی تهران قبول نکردند.»
دختر بزرگ معصومه کلاس هشتم است و زهرا دختر کوچکترش کلاس پنجمی: «دخترها گوشی ندارند و از گوشی من و شوهرم استفاده میکنند. گوشیهای ما هم همیشه در دسترسشان نیست. شوهرم سر کار میرود و گوشیاش را با خودش میبرد. گوشیهای ما هم دوربین درست و حسابی ندارد. بچهها باید دائم از مشقهایشان عکس بفرستند اما معلمها نمیتوانند بخوانند. بچهها هم با این شرایط و با این گوشیهای ضعیف که دائم هنگ میکند و یک فایل را قبول میکند، یکی دیگر را قبول نمیکند از درس زده شدهاند و میگویند اصلاً دلشان نمیخواهد درس بخوانند. خانه ما هم که کوچک است دو اتاق دوازده متری داریم که شش نفر در آن زندگی میکنیم. بچهها بهسختی فایل صدا میفرستند. همه اینها واقعاً عصبیشان کرده است.»
مژگان نظری، معاون مدرسه فرهنگ، میگوید: «موضوع مهم بچههای کار هستند. آنهایی که سر کار میروند و همزمان درس هم میخوانند. با مجازیشدن آموزش همان فرصت اندک را هم از دست دادند و مجبورند سر کار بروند. به هر حال بچه پنج ساعت در روزش را در مدرسه میگذراند و خانواده هم این همکاری را با بچه میکرد اما الان این بخش هم حذف شده و والدین میگویند حالا که مدرسه نمیروی پس برو سر کار!
مهمترین مشکل بچهها در آموزش مجازی همان نیاز به داشتن تبلت و گوشی هوشمند است. من به تکتک خانوادهها زنگ زدم. از بین ۲۵۰ دانشآموز مدرسه ما فقط سه - چهار نفر به تبلت و گوشی شخصی دسترسی داشتند؛ آن هم بیشتر بچههایی بودند که در مقطع متوسطه درس میخواندند. معمولاً یک تلفن همراه در خانه هست که آن هم متعلق به پدر است یا اگر مادر سرپرست خانواده باشد گوشی دست مادر است. این اصلیترین معضل بچههای مهاجر است. مشکل بعدی به مسأله اینترنت برمیگردد. خیلی از خانوادهها زنگ میزنند و میگویند نمیتوانند اینترنت بخرند. میگویند هزینه ۱۰ یا ۲۰ گیگ ماهانه اینترنت را ندارند. حجم آموزش بالاست همکارها باید کلیپ آموزشی بگذارند عکس و فیلم بگذارند و دانلود اینها کلی حجم میگیرد. ما در سامانه شاد حضور نداریم. سیمکارت رایگان و اینترنت رایگان هم نداریم. از آن طرف بچهها حتی فضای امنی در خانه برای درس خواندن ندارند؛ یک جایی که ساکت و آرام باشد و بچه درسش را بخواند.»
هارون آرزو میکند هر چه زودتر روزهای سخت کرونایی تمام شود و او بتواند هر روز چند ساعتی را در فضای مدرسه بگذراند. شاید هم بعد از کرونا مدرکش را بدهند و به یک مدرسه دولتی برود. هر چه هست او هم مثل خیلی از بچههای مهاجر آرزو دارد تحصیل و مدرسه را در کنار کار کردن تجربه کند.»