گاهی عکسها هم بو میدهند. بوی خوش گذشته. بوی زندگیهای دوست داشتنی، بوی قورمه سبزی ظهر جمعه مادربزرگ روی اجاقگاز چهار شعله با دیگ لعاب دار ِ رنگ پریده، اعجاز طعم چایش با سماور ورشو رنگ و رو رفته، بوی عطر تند ادویه کاری و سبزیهای خشک شده معطر، بوی مرزه و ترخون و سیرترشی، بوی طالبی و پوست پرتقال و مربای آلبالو و برگه هلوهای خشک شده...
ما میراثداران خانه پدربزرگ و مادربزرگ، نابودکنندگان حجمی از خاطراتی شدیم که زمانی خود ِ زندگی بودند. تلاش منفور ما برای رسیدن به پیشرفت پرتمان کرد به دره غریب تکنولوژی، به عصر خودباختگیهای مذموم، به گُم شدنهایی که دیگر پیدا نشدند.
نسلی که روزگار کودکیاش را با جوانیاش گره زدند و یکباره شتک خورد به دوران میانسالی و همانجا ماندگار شد. شبیه غبار روى آینه قدیمى، شبیه قاب عکس روی دیوار، شبیه ما کودکانی که بزرگ شدیم و هنوز دل در دوران کودکی داریم. نمیدانم شاید دلمان هنوز جایی در گوشهی همین اتاقها جامانده. بین همین پتو و لحافها یا در کُمد قدیمی مادربزرگ.
این عکسهای خاطرهانگیز، تقدیم به شما برای تزریق حسی ناب!
منبع: برترین ها