تریکو فروشیهای خیابان صبای جنوبی هم پیرمرد را خوب به یاد دارند که دوشنبه هر هفته خیلی پیش از ساعت 2 عصر، پلههای پاساژ «ماه» را به سختی بالا میرفت تا برسد به خانه تئاتر و با حضورش انرژی و برکت ببخشد به اعضای این خانه که تنها تشکل فرهنگی تئاتریها بود.
تریکو فروشیهای خیابان صبا به یاد دارند که پیرمرد با همه خستگی و فرسودگی جسمش، همیشه گشادهرو بود حتی در روزهای سختی که بسیاری، دچار نومیدی شدند.
امروز ـ 26 مرداد ماه ـ دومین سالی است که عزتالله انتظامی برای همیشه از تئاتر، سینما و تلویزیون رفته است. او که بچه سنگلج بود و عزت هنر ایران، صرفنظر از همه بازیهای ماندگارش که عنوان آقای بازیگر را برازنده او کرده بود، از یک هنر بسیار بزرگ دیگر هم بهرهمند بود؛ عشق و امید به زندگی.
هنر بزرگ امیدوار ماندن
تعارف که نداریم درباره ویژگیهای هنری او صحبت بسیار شده و شمار زیادی از هنرمندان، تئوریسن ها و پژوهشگران و منتقدان، درباره جلوههای هنر او قلم زدهاند ولی در این روزهای غریبی که بزرگترین هنر، به ویژه در میان هنرمندان و نسل جوانتر، امیدوار ماندن و نغلتیدن در ورطه دلسردی و نومیدی است، ما بر این بخش از هنر این چهره نامدار تمرکز میکنیم تا شاید برای همه ما برکتی دوباره از وجود او باشد.
در تمام سالهایی که انتظامی به عنوان رییس هیات مدیره خانه تئاتر از آبرو و اعتبار خود مایه گذاشت تا راههایی برای گشایش فعالیت هنرمندان تئاتر هموار کند، ایرج راد به عنوان مدیر عامل و نایب رییس این تشکل در کنار او بود و به همین دلیلی سراغ او رفتیم تا حمایتهای انتظامی را از منظر فعالیتهای صنفی و تشکیلاتی، مرور کند.
زندگی را دوست میداشت
راد به ایسنا گفت: آقای انتظامی فقط بازیگری قدرتمند نبود که خاطره هنرنماییاش در ذهن نسلهای گوناگون ماندگار باشد . او فقط بازیگری نبود که تاثیرگذاریاش فراموش نشدنی باشد، بلکه کسی بود که همواره شوق به زندگی داشت، زندگی را دوست میداشت و با همین عشق به همه اطرافیان خود، شادابی میبخشید. حتی در دورههای بیماری که آمد و شد برایش سخت بود، همواره تلاش میکرد تاثیرگذار باشد و این چنین است که هرگز باور نمیکنم از میان ما رفته باشد.
این هنرمند از روزهایی سخن گفت که انتظامی حتی به مدت نیم ساعت هم توان ایستادن نداشته یا روزهایی که با ویلچر به خانه تئاتر میآمده ولی همچنان پیگیر امور بوده است و هرگز از ناراحتیهای خود شکوه و شکایتی نمیکرده است.
وقتشناسیاش ستودنی بود
او حضور انتظامی را در شورای عالی خانه هنرمندان هم یادآوری کرد و افزود: ایشان نه تنها در خانه تئاتر و خانه هنرمندان بلکه در موزه سینما هم بسیار فعال بود و تا آخرین لحظات عمرش همواره حرکتهایی سازنده به انجام رسانید.
راد با ستودن وقتشناسی انتظامی اضافه کرد: جلسات ما در خانه تئاتر ساعت 2 آغاز میشد ولی ایشان گاهی حتی ساعت 11 ظهر میرسید و معتقد بود آدم زودتر برسد و معطل بشود، بهتر از این است که با تاخیر کردن، دیگران را معطل کند.
با همه آبرویی که داشت
اما فعالیتهای او بسیار فراتر از اینها بود. در روزگاری که نه شبکههای اجتماعی وجود داشت و نه صفحات مجازی، انتظامی همه آبروی خود را جمع میکرد و به بازار تهران و نزد خیران میبرد و شاید به تاسی از جهان پهلوان سرزمینمان، تختی، به داد مردمان نیازمند میرسید. او کسی نبود که پشت میز بنشیند و بیانیه بدهد. مرد عمل بود و مهمترین سرمایهاش، اعتبار هنریاش بود.
راد از حضور موثر او در عرصههای اجتماعی هم سخن گفت: حقیقت این است که درباره این بخش از فعالیتهای ایشان ناگفتههای بسیاری وجود دارد. سعی میکرد بخش زیادی از فعالیتهای خیرش، پنهان بماند. همیشه پیش از عید هدیههایی به هنرمندانی که امکان فعالیت نداشتند، میبخشید. به جز اینها اگر باخبر میشد برخی از هنرمندان در مضیقه هستند، همواره از کمکهای مستمر کوتاهی نمیکرد. در یکی از دورههای رنجوریاش، روزی مرا به منزلش دعوت کرد و گفت جایی دعوت دارم که نمیتوام بروم. دوست ندارم در وضعیت دشواری که روی ویلچر هستم، به این برنامه بروم . از من خواست به جای او بروم. برنامه خیرین مدرسهساز بود و در آن جلسه تازه متوجه یکسری از فعالیتهای او شدم. اینها خیلی ارزشمند بود.
جایش همیشه خالی است
راد ،سالهای پایانی عمر او را هم مرور کرد و افزود: همیشه زندگی را دوست داشت و در حفظ آن میکوشید حتی تا واپسین لحظههای حیاتش. با اینکه دو سال آخر به سختی میتوانست حرکت کند ولی در تلاش بود که برای دیگران منشاء خیر و برکت باشد و مسایل صنفی و تشکیلاتی را هم حل و فصل کند.
رییس هیات مدیره خانه تئاتر از جای خالی انتظامی سخن گفت که هرگز پر نمیشود و گفت: الگویی است که جایش همواره خیلی خالی است و چهرهای نازنین که افتخار فرهنگ و هنر کشور است و با کارهای ارزشمند هنری و اجتماعیاش همواره ماندنی. ای کاش از تئاترهایی که بازی کرده بود، فیلمهایی وجود میداشت تا نسل جوان ببینند او چگونه روی صحنه میدرخشید. کسانی که بازیهای او را در تئاتر دیدهاند، هرگز نقشآفرینیهای مثالزدنیاش را فراموش نخواهند کرد.
بچه سنگلج ماند
31 خرداد سال 1303 در محله سنگلج پسری به دنیا آمد که نام با مسمایی برایش برگزیدند؛ «عزتالله» تا بشود عزت هنر کشورش. در سالهای پر شمار زندگیاش، سرد و گرم روزگار را چشید. هرچند در همان دوران حیات، قدر و منزلت دید ولی این همه را براحتی به دست نیاورد و از زندان و ترس و تبعید و خوردن خاک روی صحنه و پیشپردهخوانی تا رسیدن به قله هنر این سرزمین و دریافت جایزههای آنچنانی از داخل و خارج از کشور، فراز و فرود بسیاری را طی کرد اما همواره یک اصل در او قابل تامل بود؛ فروتنی.
او گرچه در دوران حرفهای و پس از درخششهای بسیار در عرصه بازیگری، بر آن شد تا به دانشگاه برود و تحصیلات آکادمیک داشته باشد ولی از زنده یاد حمید سمندریان به عنوان استاد خود یاد میکرد و حرمت معلمی را نگه میداشت.
واقعیتش این است که دیگر تکرار مکررات نکنیم که عزت الله انتظامی در بخشی از درخشانترین آثار سینمایی ما همچون «گاو»، «دایره مینا»، «آقای هالو»، «کمال الملک»، «اجارهنشینها»،«شیرک،«روز واقعه»،«گاو خونی»، «هامون»، «بانو»، «ناصرالدین شاه اکتور سینما»، «روسری آبی»،«ستارخان»،«صادق کرده»،«حاجی واشنگتن»،«خانه خلوت»، «خانهای روی آب» یا مجموعه «هزار دستان» نقش آفرینی کرده است یا اینکه بخواهیم بخشی از فعالیت تئاتری او را در نمایش های «اولتیماتوم»، «چراغ گاز»، «تارتوف»، «طناب»، «موشها و آدمها»، «طلسم»، «سنگر و خون»، «گردن بند مروارید»، «دیوانهای روی بام»، «آخرین تمرین»، «ماجرای باغ وحش»، «افعی طلایی»، «شنل»، «درفش کاویان»، «بیگانهای در خانه»، «در گوش سالمم زمزمه کن»، «پهلوان کچل»، «چوب به دستهای ورزیل»، جعفرخان از فرنگ آمده»، «بهترین بابای دنیا»،«ریچارد سوم»، «استعمال دخانیات ممنوع»، «آی با کلاه آی بی کلاه»، «لونه شغال»، «افول»، «سلطان مار»، «پرواربندان»، مردی که مرده بود و خود نمیدانست»، «از پشت شیشهها»،«کرگدن»، «بازرس»، «بنگاه تئاترال»، «دعوت» و ... مرور کنیم.
فقط به این بسنده میکنیم که او که از 13 سالگی در تئاترهای لالهزار پیش پردهخوانی میکرد، تا پایان عمرش بچه سنگلج ماند...
و سرانجام ... سلام علیکم... بفرمایین
تریکو فروشیهای خیابان صبای جنوبی میدانند که دیگر پیرمرد با آن چهره گشاده به سختی پلهها را بالا نمیرود که به خانه تئاتر برسد. میدانند جایش خالی است اما خوب به یاد دارند با همین مردم کوچه و بازار چه فروتنانه برخورد میکرد. آنها حتی این را به یاد دارند که هر زمان تلفن همراه پیرمرد زنگ میخورد، شنونده این صدا را میشنید: سلام علیکم! بفرمایین.