عصرایران؛ احسان محمدی- این یک فداکاری غیرقابلتوصیف است که آدم جانش را برای خاموش کردن آتش در جنگل و مرتع کف دستش بگیرد. آنهم وقتیکه گوشی موبایلش پر است از خبرهای اختلاس، غارت، حیفومیل بیتالمال و تاراج اعتبار و احترام کشور توسط کسانی که اتفاقاً در ادعا کردن لنگه ندارند.
خبر جان باختن سه جوان کُرد (مختار خندانی، یاسین کریمی و بلال امینی) درست وقتیکه هنوز کفن البرز زارعی خشک نشده است زهر هلاهل بود به کام عاشقان این کشور. دوباره فضای مجازی و واقعی پر شد از سوگواری، اندوه، بغض و خشم.
هفته پیش هم نوشتم که این اشک نوشتها برای مادر «البرز» پسر نمیشود. نوشتم:«عاشقان طبیعت ایران امیدوارند این فاجعه تلخ، این فداکاری پردرد دستکم خیلیها را از خواب بیدار کند تا راه تکرار را ببندند. به فکر تجهیز امکانات برای جلوگیری از آتشسوزی مجدد یا مهار سریع آن شوند. اینطور شاید از باقیمانده تن «البرز» بلوطی بروید. شاید آتش دوباره عاشقان طبیعت ایران را سوگوار نکند.»
اما آتش خیلی به «امیدواریها»ی ما احترام نمیگذارد. کار خودش را میکند. میسوزاند. میبلعد و ما بازهم سوگوار میشویم. ما سرشار از غم و خشم و ناامیدی شدهایم اما اینها آتشهای بعدی را خاموش نمیکند. در چند روز گذشته حملههای خشمگینانهای خطاب به سازمان حفاظت محیط زیست شکلگرفته است، اینکه این سازمان کوتاهی میکند. این روزها البته زیر مشت و لگد گرفتن دولت لایک دارد، افتخارآمیز به نظر میرسد اما آیا آتش را خاموش میکند؟
واقعاً محیط بانان در جریان آتشسوزیها کوتاهی کرده و کنج پاسگاههایشان خزیدهاند؟ روسای ادارات کل محیط زیست آتشکوب و دمنده و بالگرد و هواپیمای اطفای حریق داشتند و استفاده نکردند؟ سازمان محیط زیست بودجه و اعتبارش را خرج بزکدوزک ساختمان پردیسان کرد؟
میتوانیم با سخنان، مواضع و تصمیمات عیسی کلانتری مخالف باشیم، نقد کنیم و فریاد بزنیم اما آیا در روزگار مدیریت خانم دکتر ابتکار، مهندس محمدجواد محمدی زاده، فاطمه واعظ جوادی و پیشینیان هیچوقت جنگل و مرتع آتش نگرفت؟ هیچکس نسوخت؟ تضمینی وجود دارد اگر کلانتری برود و هر چهره دیگری روی صندلی او بنشیند آتشدستهای تسلیمش را بالا ببرد؟
سازمان حفاظت محیطزیست زیر فشارهای واقعی و مجازی در حال له شدن است. اگر با کلانتری مخالف هستیم با سازمان محیطزیست که مخالف نیستیم. هر تیری و متلک و نیشی که به سمت رئیس سازمان شلیک میکنیم به جان بدنهاش هم مینشیند. زانوی کارشناس و محیط بانش را هم سست میکند. آنها را در چشم افکار عمومی ناکارآمد جلوه میدهد.
بهجز اندک خبرنگاران و متخصصان حوزه محیطزیست که اشراف نسبی به اختیارات، تواناییها، بودجه و اعتبارات این سازمان دارند، بسیاری از مردم عادی حتی اطلاع ندارند که سازمان جنگلها مراتع و آبخیزداری کشور اتفاقاً متولی اصلی جنگلهاست. اما چرا همه بادامهای تلخ را در سبد محیطزیست قرار میدهیم؟
متلکپرانی و خلق طنز تلخ و جگر سوزاندن شاید دل ما را خنک اما آتش را خاموش نمیکند. فشار آوردنهایی به این سبک بر بدنه نحیف سازمان محیطزیست و اعتبار زدایی از آن (فارغ از اینکه چه کسی رئیس باشد) اگر فایده داشت تابهحال حتی نسل دایناسورها هم در این کشور احیاشده بود!
رفتار فداکارانه داوطلبان محیطزیست و منابع طبیعی ارزشمند، اسباب افتخار و حتی مایه رشک است اما هل دادن آنها حتی با کلمات ستایشآمیز به میانه آتش، خطرناک است. وقتی کسی تخصص مهار آتش در جنگل را ندارد- که با خاموش کردن آتش در شهر بسیار متفاوت است- این کار استقبال از مصیبت است.
- چکار کنیم؟ شما میگویید در سایه بنشینیم و دود شدن سرمایههای طبیعی کشور را نگاه کنیم؟
نه! اما بدون امکانات کافی، لباس مناسب، تجهیزات مقابله با آتش و البته سواد، دانش و تخصص، این رفتار در آینده باز هم فاجعه میآفریند. پیکر سوخته تولید میکند. همهچیز را در فداکاری خلاصه نکنیم. برای خاموش کردن آتش، «غیرت» بهتنهایی کافی نیست. حفظ جنگل ارزشمند است اما جان آدمها را ارزان حراج نکنیم.
تحسینها و تشویقها و حتی اشکهای راه دور ما حتی وقتی از اعماق قلب باشد، برای مادر و فرزندان جانسوختهها پدر و فرزند نمیشود. به آنها تجهیزات برسانیم، آموزش بدهیم و به دولت یادآوری کنیم که سازمان حفاظت محیطزیست یا سازمان جنگلها مراتع و آبخیزداری کشور به تنهایی قادر نیستند بار این مصیبتها را بر دوش بکشند.
برای آتش فرقی ندارد چه کسی رئیسجمهور یا رئیس این دو سازمان است، آتش کار خودش را میکند. میسوزاند. ما بنزین روی این آتش نپاشیم و دیگران را برای کباب شدن روی آن هل ندهیم!