عصر ایران؛ محسن ظهوری ـ پسر با نفرینی در وجودش به دنیا آمد. او فرزندِ همان پدری بود که رستم از اوست، اما طالعبینان و ستارهشماران گفتند این یکی فرق دارد؛ او نحس است و بدبیار. مرگ رستم یکی از مهمترین و غمانگیزترین داستانهای شاهنامه فردوسی است که در این قسمت از «ایران به روایت آثار» این داستان را با تصویری که «میرزاعلیقلی خویی» از آن خلق کرده مرور میکنیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در قسمت قبل منتشر شد:
ایران به روایت آثار؛ قسمت یازدهم: الماس دریای نور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آینده پسرِ تازه متولدشده زال را پیشگویان در شاهنامه اینطور دیدند:
«کند تخمه سام نیرم تباه
شکست اندرآرد بدین دستگاه
همه سیستان زو شود پرخروش
همه شهر ایران برآید به جوش
شود تلخ ازو روز بر هر کسی
ازان پس به گیتی نماند بسی»
زال نام او را شَغاد گذاشت؛ پسری که طردش کرد و به کابلستان فرستاد تا نفرینش دامنگیر خاندان سام نشود. شَغاد به همین کینه (کینه طرد شدن از خانواده) رستم را، محبوبترین فرد این خاندان را میکُشد و نفرینی که به او نسبت میدادند، جاری میشود. و خودش نیز به تیر رستم میمیرد.
«میرزاعلیقلی خویی» نخستین تصویرگر شناختهشده کتابهای چاپ سنگی و سربی در دوران قاجار این لحظه را تصویر کرده؛ در برگی از کتاب شاهنامه فردوسی، منتشر شده در سال ۱۲۳۰ خورشیدی که موزه ملک از آن نگهداری میکند.
رستم و رخش هر دو در چاهی که شَغاد مهیا کرده افتادهاند و تیغها بر تنشان فرو رفته. رخش در خود فرو رفته و زبانش بیرون آمده که نشانه مرگ اوست. رستم خود را به لبه چاه رسانده. «علیقلی خویی»، رستم را پس از رها کردن تیر به سمت شَغاد تصویر کرده. در چشمانش خشم یا حیرت نیست؛ انگار غمگین است و در فکر که ابروها را کمی پایین آورده. لباس مخصوصش «ببر بیان» را بر تن دارد با کلاهی از سر پلنگ که بر کلاهخودش میگذاشت. سپری نیز بر پشت خود بسته و ترکش پر کمانی هم همراه دارد. بر تن او جای زخمهایی است از تیغهای در چاه و خونی که از آنها بیرون ریخته.
شَغاد با تیر رستم به درخت دوخته شده. چشمانش هنوز باز است و نگاه ترسخوردهاش را میتوان دید. انگار در همان لحظهای جان داده که با ترس، رستم را از پشت درخت میپاییده. کلاهخودی بر سر دارد و لباس رزمی بر تن که از ساعدبند دستش مشخص است. او از منفورترین شخصیتهای شاهنامه است؛ قاتل مهمترین شخصیت حماسه فردوسی. کسی که از ابتدای عمر او را نحس و بدشگون خواندند و طالعش را با همین کار برایش رقم زدند.
این صحنه را نگارگران زیادی ترسیم کردهاند. لحظه مرگ دو برادر به دست یکدیگر. رستمی که باد از شمشمیر او گریان و خورشید در پشت او پنهان میشد، بر سر چاهی کنار رخش میمیرد تا بزرگترین تراژدی شاهنامه شکل بگیرد و شَغاد تا همیشه بدنام بماند. شغادی که با نفرینی زاده شد و عشقی در دلش جوانه نزد.
قاتلان محصول محیط هستند. جامعه هم به اونا کمک میکنه
امان از دروغ ، فغان از دروغ .