عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز 29 خرداد، چهل و سومین سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی در لندن است. در فضای خاص و بستۀ آن دوران، این مرگ، مشکوک تلقی و به رژیم شاه نسبت داده شد و به این خاطر از لفظ «شهادت» استفاده میشد و او هم «معلم شهید» لقب گرفت.
در سالهای پس از پیروزی انقلاب اما روشن شد که احتمال طبیعی بودن مرگ به خاطر مصرف زیاد سیگار، شب بیداری،اضطراب، دوری از خانه و خانواده و کار فکری زیاد بیش از قتل و مسمومیت است و خاص شریعتی هم نبود و دربارۀ نوع مرگ سید مصطفی خمینی، جلال آلاحمد، غلامرضا تختی و صمد بهرنگی نیز نظرها تغییر کرد.
با این حال این اتهام متوجه رژیم بود که چرا یک استاد مبرز و محبوب دانشگاه را از تدریس و فعالیت اجتماعی محروم میکند، به خاطر آزار او پدر پیر و محترم و شناختهشدهاش را به زندان میاندازند و خود او را محبوس و بعد ناگزیر از مهاجرت میکنند؟
از این روست که فرزند دکتر (احسان شریعتی) هر چند ساواک شاه را در مرگ پدر، مستقیماً دخالت نمیدهد اما مقصر میداند. جالب این که فرزند تختی هم دربارۀ پدر خود نظر مشابهی دارد و معتقد است وقتی زمین و زمان را برای یک فرد تنگ میکنند نمیتوانند خود را مبرا بدانند.
بحث بر سر قتل یا مرگ طبیعی دکتر شریعتی تقریباً تمام شده است و سالهاست که از عنوان «شهید» برای او استفاده نمیشود.
حتی چندی پیش که شهردار حناچی به خاطر قید نشدن عنوان «شهید» بر روی تابلوهای برخی خیابانها مورد انتقاد گرفت و دستور داد برای تابلوهای بزرگ هم عنوان «شهید» را اضافه کنند شامل خیابان دکتر علی شریعتی نشده و جالب این که برای خیابان دکتر حسین فاطمی هم عنوان «شهید» اضافه نشده است. لابد او نیز اعدام نشده و به مرگ طبیعی درگذشته است!
داستان شریعتی اما از دو وجه دیگر در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی ادامه دارد.
یکی شوخی در انتساب نقل قول و کلمات و جملات قصار است که منحصر به دکتر شریعتی نیست و عبارات مختلف به پروفسور سمیعی، کورش کبیر و حسین پناهی و گاهی اشعاری ساختگی به سهراب سپهری و احمد شاملو نسبت داده میشود. دربارۀ شریعتی البته جنبۀ طنزآمیز آن میچربد و اتفاقاً فرزندان دکتر هم نمیرنجند و نشانۀ محبوبیت او و ادامۀ تأثیرگذاری او میدانند.
دیگری اما انتساب همۀ کاستیهای چند دهۀ اخیر به اوست و این که «همهش تقصیر شریعتییه»!
این گزاره میتواند ناشی از تبلیغات سلطنتطلبانۀ شبکۀ تلویزیونی «من و تو» برای تطهیر رژیم پهلوی و ارایۀ تصویری متفاوت از آن دوران برای مخاطبان ناراضی از وضعیت کنونی و فضای پس از دی 96 و تشدید شده در آبان 98 باشد. میتواند به خاطر مقصر شمردن شریعتی در تبدیل یا فروکاستن دین به ایدیولوژی یا مانیفست حکومتی باشد.
میتواند مانند گزارش معتبرترین مجلۀ اقتصادی در نسبت دادن اندیشههای اقتصادی سوسیالیستی به دکتر باشد و دلایل دیگر. در مورد فقرۀ اخیر البته میتوان گفت اتفاقاً اختلاسها در دو دهۀ اخیر رخ داده که به بانکهای خصوصی مجال داده شد و از اندیشههای سوسیالیستی دهۀ 60 فاصله گرفتیم.
با این حال میتوان یادآور شد:
1. مرگ دکتر شریعتی در 29 خرداد 1356 خورشیدی در لندن اتفاق افتاد. آتش انقلاب اما یک سال و اندی بعد در تابستان 1357 شعلهور شد.
با این وصف،شریعتی چگونه میتواند مسؤول حوادث بعد از مرگ خود باشد؟ اگر هست تا کی او مسؤول است؟!
2. اگر شروع انقلاب را 19 دی 1356 بدانیم نیز باز به خاطر مقالۀ توهین آمیز در روزنامۀ اطلاعات و اعتراض روحانیون است. در حالی که روحانیت سنتی منتقد شریعتی و بعضا قایل به تکفیر او بودند و روحانیون مبارز و علاقهمند به شریعتی در اکثریت نبودند.
بعد از انقلاب هم این حملات ادامه داشت. مشهور است که آقای مجتهدی دو آرزو کرد: سید محمد خاتمی را از وزارت ارشاد بردارند و نام دکتر شریعتی را از خیابان «جاده قدیم» تهران. اولی برآورده شد هر چند 5 سال بعد به ریاست جمهوری رسید و دومی همچنان هست!
3. شاید گفته شود که خود نویسندۀ این سطور بارها نوشته «موتور انقلاب را شریعتی روشن کرد». بله. چنین است. اما چون راه اصلاح بسته شده بود. در همان خرداد 56 سه چهرۀ ارشد جبهۀ ملی (کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار) در نامۀ سرگشادهای به شاه از او خواستند انتخابات آزاد برگزار کند تا امکان تغییر دولت با پارلمان جدید فراهم آید.
شاه اگر چه نخست وزیر - امیر عباس هویدا- را پس از 13 سال تغییر داد اما به نظر آن سه اعتنا نکرد و پنداشت تحت تأثیر فشار جیمی کارتر سناریویی مانند علی امینی در آغاز دهۀ 40 و در دورۀ جان اف کندی مد نظر است در حالی که اگر به مفاد آن نامه عمل کرده بود به احتمال زیاد شاید انقلابی درنمیگرفت و یک سال و نیم بعد با روی آوردن به همان چهرهها در پاییز 57 پذیرفت که اشتباه کرده بود. به قول مرحوم مهندس بازرگان رهبر منفی انقلاب شخص اعلیحضرت بود!
4. شریعتی متهم به ترویج آموزههای سوسیالیستی در پوشش شعارهای دینی هم میشود. گفته میشود او در پاریس در نزدیکیهای محل سکونت ژان پل سارتر خانه گرفته بود و چون نرخ خدمات در آن منطقه بالا بود نیازهای خود را از محلۀ الجزایریها تأمین میکرد.
روزی در آرایشگاه، کتاب فرانتس فانون را میبیند و با مرد آرایشگر که از فعالان الجزایری بوده آشنا میشود و کتاب را که میخواند به این صرافت میافتد که مفاهیم انقلابی مدرن را با آموزههای شیعی انطباق دهد و شخصیتهایی چون ابوذر، عمار و مانند آن را از دل تاریخ اسلام بیرون میآورد و به روز میکند و اسلام نوینی را به جامعه عرضه میکند. این سخن البته نادرست نیست. اما هدف او تحقق شعار «عرفان، برابری، آزادی» بود که هیچ نسبتی با مارکسیسم ندارد و بیشتر ملهم از انقلاب فرانسه است.
ایدیولوژیک یا دینی هم نیست. چون نه عرفان، نه برابری و نه آزادی در شکل مدرن آن پیشینهای در آموزههای سنتی یا ایدیولوژیک ندارند.
اکنون البته روشن شده که تشکیل جامعهای مبتنی بر «عرفان، برابری، آزادی» بیش از حد، رؤیایی بوده است. اما این که در عالم واقع امکان تحقق نباشد و کسانی چون مهدی نصیری هم حالا به دین حداقلی رضایت میدهند به معنی آن نیست که آرمان و نهایت را باید فروگذاشت ولو شاعرانه باشد.
5. دوران پس از علی شریعتی را میتوان به چند دوره تقسیم و تفکیک کرد:
دورۀ نخست از خرداد 56 تا 22 بهمن 1357. در این مقطع یکی از کم خشونتترین و مردمیترین اعتراضات و انقلابات کلاسیک جهان را شاهدیم. کار به جایی رسید که خود شاه هم در رادیو گفت «صدای انقلاب شما مردم را شنیدم» و قول داد فساد و استبداد تکرار نشود و بعدتر شاپور بختیار را به نخستوزیری رساند تا آن اهداف در قالب حکومت پادشاهی مشروطه محقق شود و صد البته دیر شده بود.
در این مقطع تقصیر شریعتی چه بود؟ این که چند میلیون نفر در خیابان راهپیمایی کردند و خواستار پایان دادن به حکومت فردی و شکنجه و نقض حقوق بشر شدند؟
دورۀ دوم از فردای پیروزی تا 30 خرداد 1360 است که به خاطر عزل اولین رییس جمهوری و خشونت ورزی مجاهدین خلق (منافقین) هم زمان با درگیر بودن در جنگ نابرابر، فضای سیاسی کاملا تغییر کرد. در این دوره شریعتی، معلم شهید بود. پس تقصیری در این مقطع ندارد. آموزه های او به کار فداکاری در جنگ می آمد و بالای اعلامیه های شهدا جملۀ دکتر را می نوشتند: « و شهید، قلب تاریخ است».
دورۀ سوم از خرداد 60 تا پایان جنگ است که شریعتی عملا مورد غضب واقع شد. فرزند او احسان ناگزیر از ترک کشور شد و تا سال ها مادر او – خانم پوران شریعت رضوی- هم ممنوعالخروج بود. تقصیر شریعتی در این دوره چه بود؟
دورۀ چهارم از پایان جنگ تا دوم خرداد 76 است و خصوصا طرح نظریۀ دکتر سروش (دین، فربهتر از ایدیولوژی) اما در این مقطع تقصیری متوجه شریعتی نمی کنند بلکه از او عبور میشود. نظریۀ دین، فربهتر از ایدیولوژی فروکاستن دین به امور دنیوی و حکومتی را با هدف پیامبران که یادآوری آخرت است سازگار نمیداند.
مهندس بازرگان نیز در اواخر عمر به این نظر رسیده بود و به همین خاطر برای مراسم او در حسینیۀ ارشاد در بهمن 1373 دکتر سروش به عنوان سخنران انتخاب شد در حالی که بازرگان هیچ علاقه ای به فلسفه و فلاسفه نداشت.
دورۀ پنجم از دوم خرداد 76 تا فعالیت شبکههای سلطنتطلب است. در دورۀ اصلاحات نام شریعتی دوباره زنده شد. خصوصا شعار «عرفان، برابری و آزادی» چرا که آیتالله مصباح یزدی که به عنوان منتقد اصلی نظریات اصلاحطلبانه در خطبه های نماز جمعه تهران سخنرانی میکرد، از شناختهشده ترین مخالفان شریعتی بود.
دورۀ ششم اما از رواج تبلیغات سلطنتطلبانه و در واقع پهلوی ستایانه است که اصل انقلاب 57 را نقد میکند و شریعتی را مقصر میداند. غافل از این که خود محمد رضا شاه اصل انقلاب را در پیام آبان 57 پذیرفت و همین شبکهها هر سال از شاپور بختیار به نیکی یاد میکنند. همان «بختیار»ی که به 25 سال مبارزه با دیکتاتوری شاه میبالید و عکس شاه را برداشت و تصویر مصدق را گذاشت.
برخی بر این باورند که اصرار برای مقصر معرفی کردن شریعتی یادآور اصطلاح «مثلث کارپمن» و سه نقش «آزارگر، ناجی و قربانی» است و انگار شریعتی بهانهای است تا ناراضیان خود را «قربانی» بدانند و از خود سلب مسؤولیت کنند یا تصور کنند اگر پارهای موانع امکان تحقق همۀ آرمان ها را نداده آرمان ها نادرست بوده است.
بعضی هم معتقدند زیاد نباید سخت گرفت و به خاطر این که حساسیت حکومتی دربارۀ نقد شریعتی وجود ندارد کاسه و کوزهها را بر سر او می شکنند و به این دلیل نیست که افکار عمومی او را دیگر دوست داشته نباشد.
این خاطرۀ احسان شریعتی هم جالب است که میگوید رانندۀ تاکسی در خیابان شریعتی به او میگوید: اسم این خیابان، کورش کبیر بود ولی آن را بعد از انقلاب به نام یک معلم که همان دکتر شریعتی بود تغییر دادند.
فرزند دکتر شریعتی اضافه کرده ناگهان متوجه شدم پول خُرد همراه ندارم و از راننده خواستم توقف کند تا پیاده شوم چون دریافت وجه از کارت بانکی زمانبر بود. راننده اما میگوید: مسألهای نیست. شما را میرسانم. منتها به جای پول کرایه برای همان دکتر شریعتی صلوات بفرستید. چون سال انقلاب با نام او در تظاهرات شرکت میکردیم و مرد خوبی بوده...
جدای همۀ آنچه گفته شد اگر به هیچ یک از موارد پیش گفته باور نداشته باشیم نمی توان انکار کرد که اگر ایران به دام اندیشه های داعشی و تندگرایانه به رغم برخی تمایل ها نیفتاد به خاطر فعالیت و نوع اسلام آدم هایی مثل علی شریعتی است و جفایی بزرگ تر از این نیست که آدمی که برای «عرفان، برابری و آزادی» کوشید به اقتدارگرایی متهم شود.
___________
بیشتر بخوانید:
* نامگذاری هریک ازخیابانهای تهران به نام یکی از بزرگان کشور
*«خمینی» چگونه «خمینی» شد؟ 10 تفاوت یا تمایز «امام» با روحانیون شاخص دیگر
دوست داشتن از عشق برتر است
و
وقتی او دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم .
دکتر علی شریعتی-دفتر های سبز
ولی یک تفاوت عمده با بسیاری از مبلغان دین و روشنفکران مذهبی داشت و اون اینکه هرگز ادعای درستی و بی نقص بودن برداشت هاش نبود و همیشه در تمام سخنرانیهاش میگفت منو نقد کنید و اگر اشتباه برداشت کردم اصلاحش کنید.
روحش شاد .