صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۷۳۰۲۴۶
تعداد نظرات: ۱۴ نظر
تاریخ انتشار: ۲۱:۲۶ - ۰۵ خرداد ۱۳۹۹ - 25 May 2020

گل‌یخ توی دلم جوونه کرده/ به بهانۀ خاموشی شاعر ترانۀ ماندگار «گل‌یخ»

شعر گل‌یخ زمان بسیاری با من زندگی می‌کرد. هر جا که می‌رفتم همراهم بود. اما نمی‌توانستم آن را از درون خودم بیرون بکشم و ماهیت اصلی‌‌اش را عینیت بدهم

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نویسندۀ کتاب «یک هفته با شاملو» که شرح میزبانی شاعر و دیدارها و گفت و گوهای صمیمانۀ خود با او  در وین(اتریش) را به زیبایی نوشته است، 20 سال پس از مرگ میهمان خود درگذشت و حالا هم احمد شاملو مرده است و هم مهدی اخوان‌لنگرودی و چندی که بگذرد انگار نه انگار که با 20 سال فاصله چشم از جهان فرو بستند و هر دو هم در 75 سالگی. چندان که خیام می گوید: فردا که از این دِیر کهن در‌گذریم/ با هفت هزار سالگان سر‌به‌ سریم...

مهدی اخوان‌لنگرودی روز دوشنبه پنجم خرداد 1399خورشیدی در همان وین درگذشت و نماند تا بیستمین سالگرد خاموشی شاملو را در دوم مرداد‌ماه یاد کند.

در وین، چشم از جهان بست؛ شهر موسیقی و جایی که شاعر شیفتۀ موسیقی و شبیه بتهوون را یک هفته گرم و صمیمانه میزبانی کرد و به اینجا و آنجا برد و یکی از خاطره‌انگیزترین سفرهای او را رقم زد و روایت آن را در کتابی آورد که بارها در ایران چاپ شده است.

مهدی اخوان‌لنگرودی اما به یک سبب دیگر و البته پررنگ‌تر شهرت دارد. سُرایش شعر ترانۀ ماندگار «گل‌یخ»:

«چی بخونم؟ جوونی‌م رفته، صِدام رفته دیگه
گل‌یخ توی دلم، جوونه کرده

وقتی با من می‌مونی، تنهایی‌مو باد می‌بره
دو تا چشمام، بارونِ شبونه کرده....

بهار از دستای من پَر زد و رفت
گل‌یخ توی دلم جوونه کرده

تو اتاقم دارم از تنهایی آتیش می‌گیرم
عشق، شکوفه توی این زمونه کرده»

«گل‌یخ» را البته بیشتر به خاطر خوانندۀ آن – کورش یغمایی – می‌شناسیم و چه بسا خیلی‌ها ندانند شاعر آن کیست و این هم عجیب نیست چون ترانه‌ها را بیشتر با صدای خوانندگان آنها به یاد می‌آوریم تا نام شاعران‌شان. در این فقره البته خود اخوان لنگرودی هم خیلی اصرار نداشت تنها با «گل‌یخ» شناخته شود.

جدای این که دکتری جامعه‌شناسی از اتریش داشت در شعر به جز «گل‌یخ» این آثار را از خود به جا گذاشت: چوب و عاج (1369)، آبنوس بر آتش (1370)، خانه (1375)، سالیا (1378) و برگزیدۀ اشعار (1378) اما عنوان همین برگزیده هم «گل‌یخ» است.

رُمان هم می‌نوشت: آنوبیس، درمان، پنج شنبۀ سبز، ارباب پسر، در خم آهن، الا تی تی و توسکا از داستان‌های اوست.

از آثار غیر داستانی او چنان که گفته شد «یک هفته با شاملو» خیلی گُل کرد و می‌توان به «خدا غم را آفرید، نصرت را آفرید» و « از کافه نادری تا کافه فیروز» نیز اشاره کرد.



با این‌که در اتریش زندگی می کرد ارتباط خود با ایران و زبان پارسی را نگسسته بود. ارتباط با گیلان و فرهنگ گیلکی را نیز. روشن‌فکر بود اما به خاطر تحصیلات آکادمیک و نگاه علمی به بسیاری از گرفتاری های دیگران دچار نشد.

دربارۀ شعرها و نثرهای اخوان لنگرودی بسیار می‌توان نوشت که دستن از نوشتن نمی‌کشید و رُمان «ارباب پسر» شاید آخرین کار او باشد که منتشر شد یا دست کم شناخته‌شده‌ترین در سال‌های اخیر.

بهترین یاد اما از ترانۀ «گل‌یخ» نوشتن است. چندان‌که در مهر 1393 و در پرونده‌ای که مجلۀ «تجربه» برای کورش یغمایی منتشر کرد داستان «گل‌یخ» را باز گفت.

نوشتۀ او در «تجربه» این‌گونه شروع می‌شود:

«شعر گل‌یخ زمان بسیاری با من زندگی می‌کرد. هر جا که می‌رفتم همراهم بود. اما نمی‌توانستم آن را از درون خودم بیرون بکشم و ماهیت اصلی‌‌اش را عینیت بدهم. لحظه‌های بسیاری این شعر درونی مرا به خفگی می‌کشاند. مثل محکوم به مرگی که می‌بایست اعدام شود به گونه‌ای ابدیت مرا به خود مشغول داشته بود.»

شعر را سرود و ترانه را هم کورش یغمایی خواند و غوغا کرد:

«مثل این که همین دیروز بود. جلوی دانشگاه تهران منتظر مونا همسر دوستم علی ملک‌شاهی بودم. وقتی سوار ماشینش بودم تا برویم علی را هم از دانشکدۀ آرشیتکت برداریم و سه‌تایی برای ناهار به رستوران دانشگاه برویم.

در ماشین هنوز نفس دوم و سوم را نکشیده بودم که مونا با تعرض اما با عشق و علاقه به هنر و شعر اعتراض خود را به من اعلام کرد: آخر، شما هم شاعرید؟! ببین شاعر این ترانه چه غوغایی کرده! گل‌یخ را شنیدی؟ بشنو تا بدونی شعر گفتن یعنی چی! قطعه را گذاشت و شنیدیم.

چشم های خیس مرا که دید گفت: دیدی، شعر چقدر زیباست؟ گفتم: برای زیبایی شعر گریه نمی‌کنم. برای تنهایی گریه می‌کنم. برای بی‌هم‌زبانی... برای بُغض‌مان. برای شاعرش که به زودی می‌رود. برای تنهایی او.

مونا گفت: حالا شاعرش کی هست؟ اشاره کردم تا نام شاعر را ببیند. نام مرا که دید چنان دست‌پاچه شد که کنترل فرمان اتومبیل را از دست داد.

پرسید: چرا پس یک کلمه هم درباره‌اش به ما نگفته بودی؟ جواب دادم: نمی‌دانی دیوار موش دارد؟! می‌ترسیدم قبل از تولد، خفه‌اش کنند. تو که ساواک را می‌شناسی. این روزگار خفقان روشنفکری آن دوران بود.»

چنان‌که گفته بود از ایران رفت اما پیوند خود را با ایران و ادبیات و ز‌بان پارسی نگسست. استوارتر کرد.

مهدی اخوان لنگرودی تحصیلات عالی آکادمیک داشت، شاعر بود، رمان می‌نوشت، کافکا، لورکا و بورخس را نیکو می‌شناخت اما از آن همه کار و پژوهش، آنچه در یادها مانده و با آن توصیف می شود شعر «گل یخ» است که سرود و داد به دوست و هم دانشگاهی خود – کورش یغمایی-.

او که سرپرست موزیک راک دانشگاه بود گروه موزیک «رایچرز» را تشکیل داده بود و البته هنوز فارسی نمی‌خواند. گل‌یخ را اما خواند و گرفت و همه شنیدند و مهدی اخوان لنگرودی که تازه لیسانس خود را گرفته بود از ایران رفت. گل یخ اما ماند و به خاطرۀ یک نسل بدل شد: چی بخونم، جوونی م رفته، صِدام رفته دیگه...

---------------------------------------

بیشتر بخوانید:

مهدی اخوان لنگرودی شاعر و نویسنده درگذشت

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۱۴
در انتظار بررسی: ۸
غیر قابل انتشار: ۰
مهرداد
۱۰:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
پس بهتره یاد آهنگ سازش هم بکنید که تا زنده هست از این بزرگوار یاد کرده باشید موسیقی گل یخ از ژاکلین و خود یغمایی می باشد
ناشناس
۰۸:۳۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
ممنون
ناشناس
۱۴:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
اتاقم دارم از تنهایی آتیش می‌گیرم
"عشق"، شکوفه توی این زمونه کرده»

لطفا شعر رو خراب نکنبد، "دل"، شکوفه توی این زمونه کرده»
عصر ایران از نوشته خود شاعر نقل شد.
شهاب
۱۳:۴۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
سلام و سپاس از متن خوبتون فقط ممنون میشم بفرمایید شرحیات ایشون از شهر وین در کدام کتابشون اومده؟
عصر ایران یک هفته با شاملو
کورش کشاورز
۱۱:۳۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
هیات تحریره محترم
کورش یغمایی نازنین الان 74 سال سن دارن. بهترین کار اینه که یه مقاله یا مصاحبه یا یاد و تجلیلی از ایشون داشته باشید.
ناشناس
۱۰:۲۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
درود.وهنوز هم باید بخونیم چی بخونم جوونیم رفت و ......
حر
۰۸:۵۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
لنگرود مشاهیر بزرگی رو پرورش وبه جامعه ادبی وهنری وعلمی کشور تحویل داده .
لنگرود را دریابید .
ناشناس
۰۷:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
روحش شاد و يادش گرامي
علیرضا
۰۷:۳۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
چه غریبانه و در تنهایی، روانش شاد.
ناشناس
۰۱:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
نبوغ در خلق این ترانه آن را جاودانه کرده است.
جای آنست که بگویم در کودکی حدود پنجاه و پنج سال پیش در تهران خودمان بویژه در لاله زار هر ترانه که ساخته می شد متن کلامی آن تحت عنوان تصنیف نامیده می شد و چاپ شده آنرا مانند روزنامه در خیابان با تبلیغ می فروختند.
عرض من اینست که معادل کلمه Lyric در فارسی تصنیف بود نه شعر. زیرا ادبای آن دوران ترجمه Poem را بع معنای شعر می دانستند.
تصنیف و شعر تفاوت هایی با هم دارند که در فرهنگ هنری ما نادیده گرفته میشود و گاهی از تصنیف انتظار شعر را دارند در حالیکه با تصنیف بیان احساسات و ادراکات هماهنگ با ملودی براحتی انجام میشود ولی با شعر به سختی میتوان این هماهنگی با ملودی را خلق کرد
سلطان
۰۰:۵۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
درود بر شما آقای خدیر. مثل همیشه عالی
ناشناس
۲۳:۲۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۵
روحشان شاد باد.

با تشكر از شما كه با قلم زيبايتان در جهت بالا بردنِ سطح دانش عمومى و فرهنگِ منِ نوعى تلاش ميكنيد.
ناشناس
۲۳:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۵
ممنون از اطلاعات خوبتون، کاش قبل از مرگ می شناختمش
ناشناس
۲۲:۲۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۵
روحشون شاد اما
تا هنرمندا زنده ان ازشون یاد کنین
چرا هیچ وقت از کوروش یغمایی یادی نمیشه
حداقل دوخط راجع بهشون بنویسین
اگه خدای ناکرده فوت کنه همه ی تحریریه عصر ایران و کلا بقیه خبر گزاریا یادشون میاد که چقد با گل یخ خاطره داشتن وکلی مطلب ومقاله در مورد ایشون مینویسن
هنرمندای فراموش شده اما لایق رو دریابین و بهشون بها بدین
کوروش یغمایی خیلی حیفه
تعداد کاراکترهای مجاز:1200