او دیدگاههایی دراینباره دارد که گزیده آن را در ادامه میخوانید.
- واقعیت این است که ما نمیتوانیم از شهرت و اعتبار شخصی که فوت کرده است، برای پیشبرد اهداف سیاسیمان استفاده کنیم.
- اکنون حزب کارگزاران لیستی را منتسب به مرحوم هاشمی رفسنجانی کرده است که معلوم نیست اگر ایشان زنده بود، آن را تأیید میکرد یا نه. عکس این قضیه هم صادق است و برای مثال اگر گروهی میگفت که ما با الهامگرفتن از تفکرات آقای هاشمی به این نتیجه رسیدهایم که در انتخابات شرکت نکنیم، باز هم میپرسیدم که با چه مجوز اخلاقی از جانب او سخن میگویید؟
- اکنون من این پرسش را از رهبران حزب کارگزاران میپرسم که اگر آقای هاشمی زنده بود، رضایت به ارائه لیست اخیر کارگزاران میداد؟
- یک مرحله جلوتر میآیم و میگویم که حتی نزدیکترین افراد به آقای هاشمی هم نمیتوانند از جانب او درباره یک امر جدید سخن بگویند.
- تردیدی وجود ندارد که افرادی مثل آقایان کرباسچی و مرعشی به آقای هاشمی بسیار نزدیک بودند یا پرواضح است که خانواده آقای هاشمی نزدیکترین افراد به ایشان بودند اما آنها هم نمیتوانند تصمیم خود را به آقای هاشمی نسبت دهند؛ مگر آن که گفته شود آقای هاشمی وصیتنامهای دارد که در آن گفته است آقایان کرباسچی، مرعشی و خانواده میتوانند پس از مرگم از جانب من سخن بگویند و تصمیم بگیرند. من که چنین وصیتنامهای ندیدهام و اگر دوستان چنین وصیتی از آقای هاشمی دارند، منتشر کنند تا ما هم آگاه شویم که چه کسی زبان آقای هاشمی است.
- اصلاحطلبان همواره به اصولگرایان ایراد میگیرند که امام را به نفع خود مصادره کردهاند. این انتقاد درستی است اما چرا خودشان هم همان کاری را انجام میدهند که اصولگرایان میکنند؟ اکنون حزب کارگزاران شخصیت آقای هاشمی را مصادره به مطلوب کرده است و این رویکرد بسیار نادرست است.
- آیا مواضع آقای مهاجرانی بعد از انتخابات سال ۸۸ همانی بود که آقای هاشمی میگفت؟ بنابراین اصلا این گزاره درست نیست که تمام مواضع کارگزاران عینا مورد تأیید مرحوم هاشمی بوده است.
- کافی است به مواضع برخی از اعضای فعلی کارگزاران در دهه ۷۰ نگاه کنیم و متوجه بشویم که اتفاقا تعدادی از اعضای کنونی کارگزاران مواضع ضد هاشمی داشتند و شب و روز درصدد تخریب آقای هاشمی بودند. شاید ایشان بگویند که اکنون مواضعمان تعدیل شده است اما نمیتوانند بگویند که حزبی مانند کارگزاران با تمام این فرازوفرودها زبان گویای اکبر هاشمی رفسنجانی است.
- حتی خانواده آقای هاشمی هم نمیتوانند بگویند تمام اقدامات ما مورد تأیید آقای هاشمی بوده است. حتی خانواده مرحوم هاشمی هم چنین ادعایی را اظهار نمیکنند. خود آقای هاشمی هم دچار تغییر و تحولات فکری زیادی شد و بههیچوجه نمیشود هاشمی دهه۹۰ را با هاشمی دهه ۶۰ و ۷۰ یا حتی ۸۰ مقایسه کرد.
- خود آقای هاشمی هم در همه سالهای سیاستورزی به نتایجی رسیده بود که شاید به بسیاری از آنها در دهه ۶۰ اساسا باور نداشت. مردم هم به دلیل همین تغییر مواضعش بود که یک تشییع پرشکوه برایش رقم زدند. پس هیچکس نباید تصور کند که میتواند آقای هاشمی را مصادره کند یا از سوی او اعلام موضع سیاسی کند.
- من برای کتابم (هاشمی بدون روتوش) با وزرای دولت مرحوم هاشمی ساعتها مشورت کردم. بسیاری از آنها میگفتند که آقای هاشمی ساعتها در هیات دولت مینشست به بحثها گوش میداد و اصلا این طور نبود که بگوید نظر من این است و باید اجرا شود.
- آقای حسین کمالی و آقای مصطفی معین به من میگفتند که روزی در جلسه هیات دولت درباره موضوعی بحث درگرفت و تا پاسی از شب بحثها ادامه داشت تا آن که صبر آقای هاشمی لبریز شد و گفت که اگر کسی این تصمیم را قبول ندارد و نمیخواهند با دولت همکاری کند، اصراری برای ادامه حضورش در دولت نیست. بعد از این حرف رأیگیری شد و ما (کمالی و معین) رأی مخالف دادیم. این در حالی بود که آنها میدانستند بعد از این مخالفت احتمالا باید استعفا بدهند اما با این حال مخالفت خود را ابراز کردند. آقای کمالی روایت میکند که فردا صبح و بعد از نماز به محل اقامت آقای هاشمی رفتم تا استعفایم را تقدیم کنم. آقای هاشمی که من را دید سراسیمه آمد و تصور کرد که اتفاقی افتاده است. گفت چه شده و من (کمالی) گفتم که پیرو صحبت دیشب شما آمدهام استعفا بدهم که آقای هاشمی گفت شما در وزارتخانهتان کار ندارید که این وقت صبح میآیید؟ این را گفت و رفت. آقای معین هم همین روایت را تأیید میکند؛ هر چند او برای استعفا نزد آقای هاشمی نرفت. با شنیدن این خاطره به این فکر کردم که آقای هاشمی چقدر به خرد جمعی باور داشت. یا آن که وقتی آقای هاشمی برای بازدید از پروژهای میرفت آن قدر از مسئول پروژه سؤال میکرد که طرف کلافه میشد زیرا بازدیدهای او تشریفاتی نبود و واقعا میخواست بداند کار در چه مرحلهای است.
- من کارگزاران را بیش از آن که اصلاحطلب بدانم نزدیک به تکنوکراتهای اصولگرا میدانم؛ بهعبارت دیگر دغدغه اصلی آنها اصلاحطلبی نیست.
- به نظرم من اصلیترین اولویت اصلاحطلبی، دموکراسی و اصلاح روند موجود با توجه به شعارهای اصیل انقلاب است. اصولگرایان چندان خود را پایبند به آزادیخواهی و دموکراسی نمیدانند و برایشان اصلاح اقتصادی مهم است. اصولگرایان میخواهند همیشه بچه خوب سیستم باشند و بگویند آنهایی که انتخابات را تحریم میکنند ما نیستیم بلکه اصلاحطلبان هستند. برای آنها انتخابات بماهو انتخابات مهم نیست، بلکه انتخابات را به عنوان ابزاری برای سرمایهگذاری سیاسی میدانند. کارگزاران هم تا حدی این طور فکر میکند و همین قدر که شرایط موجود از نظر اقتصادی بهبود یابد برای آنها کافی است.