او در یک خانواده روستایی و فقیر و در محلهای به دنیا آمد که جنبش زنان در دوره ناصری از آن جا به پا خاست، حاج اسماعیل امیرخیزی در مورد محله «عمو زینالدین تبریز» نوشته است که اهالی این محله به دلیل نزدیکی به محله امیرخیز و سنگر ستارخان، کمکهای زیادی به مشروطهچیها کردند.
«زینب پاشا» هم یکی از هزاران زنی است که نامشان در تاریخ مذکر ما گم شده و یا آنگونه که شایسته فداکاریها و اثرگذاریهای آنها است، معرفی نشدهاند.
مجید عموزاد زینالدینی در کتاب «زینب پاشا» در وصف دلاوریها و فداکاریهای زینب، معروف به «بی بی شاه زینب»، «زینب باجی»، «دهباشی زینب» و «زینب پاشا» اینگونه توصیف میکند:
زینب در یک خانواده روستایی به دنیا آمده و پدرش شیخ سلیمان، دهقان بیچیزی بود که مانند دیگر روستاییان به سختی روزگار میگذراند و زینب هم در چنین رنج و محنتی صاحب اراده قوی و آهنین شد، او زنی تنومند و قوی هیکل بود که دو گوشه چادر خود را به کمرش میبست، در آن زمان که در تبریز بیشتر خانمها رو بندی به صورت خود میزدند، این خانم با صورت باز و بدون روبند رفت و آمد میکرده است.
قبل از مشروطیت و در دوران استبداد در ایران نظم و امنیتی وجود نداشت، بنابراین محتکران در تابستان، غله سالانه مردم را به قیمت ارزان خریده و در انبارها نگه میداشتند و در فصل زمستان قحطی مصنوعی به وجود آورده و کالای احتکار شده خود را به چندین برابر قیمت به مردم فقیر و مظلوم میفروختند.
همزمان با سال ۱۳۱۳ هجری قمری و در دوره سلطنت ناصرالدینشاه این قحطی مصنوعی که توسط عدهای محتکر به وجود آمده بود، به اوج خود رسید و افراد فقیر شهر در تنگنای بزرگ گرفتار شدند، تا جایی که قیمت یک من نان از ۱۲ شاهی به ۱۵ شاهی رسید، در چنین شرایط سخت اجتماعی، زینب پاشا چماق خود را که پوشیده از میخ و فلز بود به دست گرفته و عدهای زنان را به دور خود جمع کرده و بر علیه محتکران با سلاح سرد قیام کرد.
زینب پاشا رشادتهایی از خود نشان داد که رشادتهای او به ضربالمثل در میان مردم تبریز تبدیل شد، به طوریکه وقتی دو نفر با یکدیگر دعوا میکنند و یکی بر دیگری غالب میآید و به اصطلاح او را "ده باشی زینب" مینامند، در آن روزهای سیاه و گرسنگی این زن فداکار زردآلوهای شیرینی خریده و آنها را در میان بچههای فقیر تقسیم میکرد و به آنها میگفت، هستههای آنها هم شیرین است، آنها را هم بشکنید و بخورید.
زینب پاشا غیر از بستن بازار و حمله به مقر حکومت و سنگباران کردن آن، عدهای از بقالهای محتکر و نانوایان گران فروش را نیز به زیر چماق کلفت خود انداخته بود، برای مثال مشهدی حسن نانوا در نوبر قاپیسی و بقال محتکر و نانوای کوچه سقاخانه از جمله افرادی بودند که با چماق معروف زینب پاشا پذیرایی شده بودند.
روایت مرسوم در میان مردم که همواره زنان شجاع را در رشادت به زینب پاشا تشبیه میکنند و اشعار سروده شده در وصف او بیانگر این نکته است که در روزگار مبارزه با ستم و ظلم اجتماعی در آن دوره، زنان تبریز بیش از مردان این شهر از خود صراحت و شجاعت نشان دادهاند.
زینب پاشا پیشتاز بیداری زن ستم دیده ایرانی است که یک قرن و اندی پیش، مهر سکوت تاریخ را از لب برداشته و برای اولین بار در تاریخ ایران با ۴۰ نفر از شیر زنان تبریز علیه ستم پیشگان و به موازات آن علیه نابرابریهای جنسی که نظام فئودالی و دیدگاههای سنتی بر زنان تحمیل کرده بود به جنگ مسلحانه و پارتیزانی دست میزند و همه را در برابر دلاوریهای شگفت انگیز خود به حیرت وا میدارد.
در عرصه اجتماعی و سیاسی این دوره همچنین مشکلات و مسائل مهمی مانند بحران نان و امتیاز تنباکو نیز مطرح شد که این دو عامل نیز از جمله مهمترین عواملی بود که جنبش زنانه تبریز به رهبری زینب پاشا را موجب شد.
زینب پاشا، تنها نبود
در جنبش زنانه علاوه بر زینب پاشا دَهها زن بی نام و نشان بودند که در مواقع حساس با ندای زینب جمع شده و دستهی بزرگی تشکیل میدادند، میرزا فرخ و قهرمان خطیبی، شاعرانی هستند که کارهای زینب را به شعر کشیدهاند در سرودههای این شاعران و در اطلاعات موجود، نام حداقل هشت تن از یاران نزدیک او معلوم است که عبارتند از «یوزباشی خاور»، «نایب کلثوم»، «آتلی شاه بهییم»، «فاطمه نساء»، «سلطان بیگم»، «جانی بیگم»، «خیرالنساء» و «ماه بیگم»، دریغا که نه تنها از چند و چون زینب، بلکه از سرگذشت یاران او هم خبری در دست نیست.
«رضا همراز»، پژوهشگر، در مقالهای که در نشریه شمس تبریز به چاپ رسیده است، درخصوص «آتلی شاه بهییم» میگوید که او یکی از زنان نیرومند و با غیرت و هم دوره زینب پاشا و ساکن محله امیرخیز بوده و نفوذ زیادی داشت و به تبع از زینب پاشا در زمان قحطی، انبارهای افراد ثروتمند و محتکر را در آن محل بیرون ریخته و آن را بین افراد فقیر و گرسنه تقسیم میکرد، گفته میشود که او وجوه دولتی را که از تبریز به مرند و جلفا برده میشد، از دست عمال دولتی خارج کرده و آن را به تبریز آورده و در بین نیازمندان این شهر تقسیم کرد.
اعطای امتیاز تنباکو در دوره ناصرالدین شاه به بیگانگان و همچنین لغو آن و نقش مردم تبریز در پیروزی نهضت ضد استعماری یکی از پر افتخارترین حماسه آفرینیهای مردمی محسوب میشود، به گفته منابع، زینب پاشا و یاران او از جمله معترضانی بودند که در این قیام به پا خاستند و حتی گفته میشود که نام و نشان زینب پاشا بعد از این نهضت بر سر زبانها افتاد.
در تبریز زنان به رهبری زنی به نام زینب و در اعتراض به قراردادها دوشادوش مردان به پا خاستند، همچنین بازار این شهر به علامت اعتراض بسته شد و متجاوز از ۲۰ هزار نفر مسلح به شاه تلگراف کردند که به هیچ وجه زیر بار این قرارداد نخواهند رفت، با گذشت چند روز از بسته شدن بازار، ماموران دولتی به زور ارعاب و تهدید و وعده و وعید بازاریان را مجبور به باز کردن مغازههایشان کردند، اما چند ساعتی از باز شدن بازار نگذشته بود که دستههای زنان به زور اسلحه بازار را بسته و به سرعت صحنه را ترک کردند و رهبری همین اقدامات برعهده زینب بوده است.
سرانجام بر اثر مخالفت شدید مردم، ناصرالدینشاه مجبور به عقب نشینی شده و امتیاز تنباکو را لغو کرد، اما مبارزه زنان تبریز و زینب پاشا کماکان بدون وقفه ادامه یافت، او هر ازگاهی به همراه دیگر زنان رزمجو در کوچه و بازار و محل ازدحام مردم ناگهان ظاهر شده و مردم را به مبارزه و کندن ریشه ظلم تشکیل و تشویق میکرد.
او میگفت: «اگر شما مردان جرات ندارید جزای ستم پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر میترسید که دست دزدان و غارتگران را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر ما زنان را سرتان کنید و در کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید، ما جای شما با ستمکاران میجنگیم.»
این آخرین اقدام زینب پاشا نبود و او هنگام وقوع بحران نان در تبریز هم قیام کرد:
انبار کردن مایحتاج مردم و گران فروختن آن در زمان کمیابی و ایجاد قحطی مصنوعی از جمله اقدامات اعیان و بازرگانان در دوران قبل از مشروطه بود، در نتیجه این کار، نان همیشه کمیاب و جلوی نانواییها پر از انبوه زن و مرد بود که فریاد و هیاهویی آنان از دور شنیده میشد، این مسئله به یکی از گرفتاریهای اصلی مردم تبدیل شد و چندین بار آشوبهایی پدید آورده بود که یکی از آنها آشوب خونین سال ۱۳۱۶ هجری قمری و تاراج خانههای نظامالعلما و علاءالملک دیگران بود.
زنان در اعتراض به وضعیت بحرانی نان پیش قدم شدند و به طرق مختلف به ابراز نارضایتی پرداخته و از به کارگیری خشونت نیز خودداری نکردند، در تبریز هم زینب پاشا و یارانش در چنین مواقعی در کار کشف انبارهای غلات مالکان و گشودن آنها و تقسیم گندم و جو احتکار شده بین خانوادههای تنگدست فعال بودند، از این جهت، محتکران و گران فروشان تبریز خاطره خوشی از زینب پاشا و یارانش ندارند.
شاید این برای اولین بار در تاریخ جهان بود که حدود سه هزار زن چوب به دست در بازارها به راه افتاده و کسبه را به بستن دکان و پیوستن به راهپیمایان مجبور کردند.
«سیسیل وود»، سرکنسول انگلیس در تبریز که در واقع شاهد عینی رویدادها در این شهر بود در گزارشی به سفیر انگلیس در تهران پس از اشاره به بی توجهی و بی علاقهگی مقامات محلی آذربایجان که مردم را به حال خود گذاشته و در زمینه تامین آذوقه و رفاه آنها اقداماتی نکردهاند، نوشت «تبریزیها که گرسنه و گرفتار قحطی شدهاند در روز ورود ولیعهد به تبریز در بازگشت از تهران که برای معالجه به آنجا رفته بود، دست به تظاهرات کوچکی در بازار تبریز زدند، اما وقتی قائم مقام پیشکار حکومت آذربایجان از طرف ولیعهد (مظفرالدین میرزا) به آنان وعده بهبود اوضاع را داد، آرام شدند.»
سرکنسول انگلیس در پایان این گزارش از وزیر مختار انگلیس در تهران خواست که ناصرالدین شاه برای جلوگیری از آشوبهای احتمالی که میترسد برای خارجیها نتایج ناگواری داشته باشد، پادرمیانی کند؛ چرا که ولیعهد مظفرالدین میرزا به علت سستی، اعتماد و حسن نیت مردم آن را از دست داده و اندک نیروی نظامی هم که در اختیار او است به زودی به شورشیان میپیوندند.
زنان در طول این مدت در اعتراض به قطحی و فساد حاکمان شورش کرده و بازاریان را مجبور به بستن دکانهایشان کردند، اما هر بار ولیعهد با دادن وعده وعید با آنها و قول مساعدت و پرداختن خون بهای کشتهشدگان در شورشها آنها را از سر وا کرده بود.
سسیسل وود در گزارش دیگری نوشت: روز هفدهم اوت ۱۸۹۵ برابر با بیست و پنجم صفر ۱۳۱۳ هجری قمری گروهی از زنان در بازار در اعتراض به پرداخت نشدن خون بهای کشتهشدگان به راه افتاده اند ، «در نتیجه ولیعهد ناچار شد دستور دهد ۷۵۰ تومان از این بابت پرداخت شود، اما از آن جایی که ۱۲ نفر در جریان شورش کشته شدهاند، هنوز ۲۲۵۰ تومان کم است.»
یکی دیگر از عملیاتهای مردمی زینب پاشا و یارانش حمله به خانهی نظامالعلمای دیبا از رجال منتفذ دوره قاجاری است، با مطالعه و بررسی شرح حال خاندان نظامالعلمای دیبا دیده میشود که این خاندان پرنفوذ هم در دوره قاجاریه در راس برخی از امور مهم این دوره بوده و هم در دوره بعدی یعنی در دربار پهلوی برای خود جاه و مقامی داشتند.
گفته میشود که نظامالعلما از شاه اجازه داشت تا غله خود را هر وقت که دلش خواست، بفروشد، زینب پاشا پس از شناسایی محل انبار، نقشه حمله را از پیش آماده کرده و هنگام حمله، چادر خود را از سر برداشته و از آن علم ساخته و پیشاپیش مردم حرکت کرد، خانه و انبار انباشته از گندم نظامالعلما را گرفته و به مردم گرسنه داد.
گفته میشود که این اقدام آخرین اقدام و صحنه حضور زینب باجی در شهر تبریز بوده است و بنابر روایتی آخرین حادثه قابل ذکر زندگی زینب پاشا را باید درگیری او با سربازهای عثمانی در جریان مسافرتش به عتبات که در اواخر عمرش رویداد، میدانند و بعد از آن دیگر اطلاعی درباره زندگی او در دسترس نیست.
بر اساس این گزارش، اکثر منابع معتقد هستند که بعد از این واقعه خبری از زینب پاشا به دست نیامده است و به نظر میرسد که او در آخرین سفر خود به مقصد کربلا، در گذشته و پیکرش نیز هیچگاه به شهر تبریز و زادگاهش «عمو زینالدین» بازنگشته و در کربلا دفن شده است.
منبع: کتاب «زینب پاشا»- مجید عموزاد زینالدینی