صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۷۱۱۴۵۹
تعداد نظرات: ۱۶ نظر
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۹ - ۱۱ بهمن ۱۳۹۸ - 31 January 2020
به بهانۀ انتخاب به عنوان «بهترین فیلم» در شب منتقدان سینما

«سرخ‌پوست»‌؛ مسیح در قصر یا روی تپه‌های جل‌جتا؟

فیلم سرخ‌پوست شاید خوانشی از داستان «مسیح در قصر» باشد.

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- انتخاب «سرخ پوست» ساخته نیما جاویدی به عنوان بهترین فیلم سیزدهمین جشن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران در شامگاه دهم بهمن 1398 بهانه ای است تا آنچه را که پس از تماشای فیلم در نخستین شب تابستان امسال و در همین تارنما نوشته بودم بار دیگر نقل کنم.

سیزدهمین جشن منتقدان و نویسندگان و سینمای ایران قرار بود 13 دی ماه برگزار شود اما به خاطر اتفاق تکان دهندۀ سحرگاه آن روز (ترور سردار سلیمانی به دست نیروهای آمریکایی در بغداد) لغو شد و عنوان مراسم دیشب هم به جای «جشن»، «شب منتقدان سینما» بود.

در آن مطلب نوشته بودم:

هر چند می‌توان گفت کثیری از سینماروها فیلم را دیده‌اند و اشاره به داستان، مانند قبل نکوهیده نیست، اما باز چون کسانی ندیده‌اند به جای اشارات داستانی، به بهانۀ دومین ساختۀ نیما جاویدی (قبل از آن – ملبورن) به نام ها و نکاتی اشاره می کنم:

1. سرتیپ اصغر کورنگی؛ در دهۀ 40 خورشیدی ریاست زندان قصر با سرتیپ اصغر کورنگی بود.

هم او که پس از پیروزی انقلاب، چهره هایی چون آیت‌الله طالقانی، دکتر سحابی و مهندس بازرگان به حُسن رفتارش شهادت دادند و به جای این که سر و کارش با دادگاه انقلاب و شیخ صادق خلخالی بیفتد، معاون شهربانی کل کشور شد.

بدین ترتیب می توان گفت «سرگرد نعمت جاهد» که نقش آن را «نوید محمد‌زاده» بازی می‌کند نمونۀ واقعی هم دارد که در کتاب خواندنی «مسیح در قصر» به روشنی معرفی شده است.

کارگردان و بازیگر فیلم در نشستی به صراحت به این الگوبرداری اشاره کردند. در آن نشست تیمسار کورنگی هم حضور داشت و کارگردان و بازیگر از حضار خواستند او را تشویق و کتاب خاطرات (مسیح در قصر) را مطالعه کنند.

2. تام هنکس؛ هر چند کارگردان و بازیگر اول فیلم گفته اند به فیلم «مسیر سبز» نظر نداشته اند و خود نوید محمد زاده تنها بحث «ادای دین به رستگاری/ رهایی ....» را مطرح کرده اما دست کم این نویسنده و همراهان در تمام فیلم به یاد بازی «تام هنکس» در «مسیر سبز» افتادیم.

جدای شباهت در شخصیت دو رییس زندان، قورباغۀ «احمد سرخ‌پوست» هم یادآور «مستر جینگل» در مسیر سبز است. موش مرده البته با قدرت متافیزیکی احیا شد ولی اینجا قورباغه جان داده بود.

                                                                          

  3. کارلوس کاستاندا؛ از سینما که بیرون زدیم و در خُنکای شبانۀ محوطۀ چشم نواز باغ کتاب، نخستین پرسش همراهم این بود که چرا کارگردان برای فیلم نام «سرخ‌پوست» را انتخاب کرد ومثلا «واکس» یا نام دیگر نه؟

توضیح دادم که دست نویسنده یا کارگردان در انتخاب نام گشاده نیست چون نباید شبیه نام فیلم دیگری باشد یا به لحاظ آوایی یا در ترجمه به قصد شرکت در جشنواره‌ها محدودیت دارد.

حالا که با مسیر سبز و قدرت ماورایی در آن فیلم قیاس می‌کنم حدس می‌زنم نویسنده شاید نیم نگاهی به عرفان سرخ پوستی یا کارلوس کاستاندایی داشته چون «احمد سرخ پوست» در قالب موجودی متفاوت هم ترسیم شده است. از نوستالژی های اندیشگی دهۀ 60 کتاب هایی چون «سفر به دیگر سو» و شخصیتی چون «دون خوان» است.

4. نوید محمد زاده؛ نام اصلی البته همین است چون همۀ فیلم بر دوش این بازیگر جوان است که نقشی کاملا متفاوت را بر عهده گرفته است. به جای نقش‌های آشنای عصبی و برون‌گرا اینجا با آدمی درون‌گرا و خویشتن‌دار رو به روییم خاصه وقتی لباس نظامی از تن به در می‌کند و خودش می‌شود.

اصرار و تأکید بر زمان فیلم (دهۀ 40 با تصویر محمد‌رضا شاه) هم برای این است که سوء تفاهم برنخیزد.

نوید هم 15 کیلویی وزن اضافه کرده و هم نقشی 15 سال بزرگ‌تر از سن واقعی را برعهده گرفته و کافی است نقش و چهرۀ او در این فیلم نه با نقش های قبلی که با فیلم دیگری که در همان بازۀ زمانی بازی کرده مقایسه شود. با «متری شیش و نیم».

از این روست که می توان گفت شایستۀ دریافت مجدد «سیمرغ» بازیگری جشنواره هم بود ولی با این توجیه که قبلا گرفته و فیلم دیگر نیز ستایش شده از او دریغ شد.

نوید محمد زاده چنان به جلد نقش می‌رود که فاصله‌گذاری‌ها را کنار می‌گذارد و کافی است نقش او را دو سال پیش در تئاتر «پچ‌پچه‌های پشت خطِّ نبرد» در نقش «علیرضا» به یاد آوریم:

«پچ‌پچه‌های پشت خط نبرد، جزء معدود تئاترهایی بود که 5 سال قبل وقتی آخرین اجرای آن تمام شد ساعت ها گریه کردم و اصلا نمی‌دانستم چرا دارم گریه می‌کنم. چون در جاهای دیگر وقتی کار تمام می‌شود می گویم خوب! برویم برای کار بعدی و در تمام این سال ها می‌گفتم اشکان (خیل نژاد، کارگردان) خیلی‌ها باید ببینندش. چون نسل ما جنگ ایران و عراق را چندان ندیده ولی نزاع‌ها و اتفاقات داخلی را درک کردیم./ ماهنامۀ تجربه، شماره 53، مهر 96)

یادمان باشد که نوید محمد‌زاده این تئاتر را در سال 96 بازی کرده و «سرخ‌پوست» را تنها یک سال بعد و با آن همه تفاوت.

او در همان مصاحبه می‌گوید «ترس‌ناک‌ترین موضوع، گذر زمان است که نمی‌فهمیمش و ما را در خود حل کرده» و شاید به همین خاطر نقشی را پذیرفته که در آن خود او 15 سالی بزرگ‌تر است و داستان آن 20 سال قبل از تولد او و احتمالا یکی از جذابیت های فیلم برای او همین سفر در زمان بوده است.

5. جل‌جتا؛ صحنه های گذار از تپه ها با چوبه‌دار، یادآور «عیسای ناصری» است که از تپه های جل‌جتا بالا می‌رود تا مصلوب شود و احمد شاملو با زیبایی هر چه تمام‌‌تر به تصویر کشیده است:

«با آوازی یکدست/ یکدست / دنبالۀ چوبینِ بار/ در قفایش
خطّی سنگین و مرتعش/ بر خاک می کشید/ تاج خاری بر سرش بگذارید... »

نمی‌خواهم بگویم نیما جاویدی این صحنه‌ها را باتوجه به این شعر ساخته و پرداخته و چه بسا اساساً به این فقره توجه نداشته اما برای منِ بیننده چنین شاعرانگی‌یی در آن نهفته است.

6. با همۀ اینها نقطه ضعف فیلم دقیقا همان است که کارگردان شاید نقطۀ قوت می‌پنداشته و آن رابطۀ عاشقانۀ سرگرد جاهد (نوید محمد‌زاده) با سوسن کریمی مددکار زندان ( با بازی پری‌ناز‌ ایزدیار) است و اصطلاحا می توان گفت شیمی رابطه درنیامده است.

  سرخ پوست می توانست «سرخ‌پوست؛ یک عاشقانه» باشد مانند «بمب؛ یک عاشقانه» و چنین تکاپویی هم دارد اما به هر دلیل از حیث عشق به تمامی «در‌نمی آید».

جدای این که روایت عشق را موفق بدانیم یا نه در این تردیدی نیست که این فیلم، قصه دارد و تکنیک های قصه در آن رعایت شده و مهم تر از همه این که سینماست. نمی توانی چشم هایت را ببندی و تنها به گفت و گوها گوش فرا دهی. باید دید.

می توان مته به خشخاش گذاشت و تأکید فیلم‌ساز بر زمان وقوع اتفاقات (1346) را با اتومبیل ژیان که ساخت اواخر دهه 40 است به چالش کشید اما اینها مواردی فرعی است و سبب نمی‌شود «سرخ‌پوست» را دوست نداشته باشیم.

فیلم می توانست عاشقانه‌تر باشد اما عجالتا با همان صحنه که برای مددکار آوای عاشقانه می‌گذارد و از بلندگوی زندان به جای تهدید، نوای موسیقی پخش می‌ شود یا وقتی از لباس اعمال زور به درمی‌آید رنگ و بوی عشق می‌گیرد.

«سرخ پوست» اما بیش از آن که داستان «عاشق» شدن باشد، داستان «آدم» شدن است. این که سرنوشت دیگران برای تو مهم باشد یا مهم شود. شاید تصور شود وقتی لباس نظامی را از تن به در می کند جنبه های انسانی در او قوت می‌گیرد اما واقعیت زندگی تیمسار کورنگی این گزاره را باطل می‌کند.

سرخ‌پوست خوانشی آزاد از داستان «مسیح در قصر» است. مسیح اما اینجا تنها سرگرد جاهد نیست. «احمد» است که با چوبه‌های دار از زندان خارج می‌شود.

جز یک‌بار «احمد سرخ پوست» را نمی‌بینیم. آن هم لابد برای این که تصور نکنیم سرگرد دچار توهّم شده اما یک‌بار سایۀ او را می‌بینیم و خود او به سایۀ سرگرد بدل می‌شود. سایه را هم نمی‌توان به دام انداخت.

-----------------------------------------

بیشتر بخوانید:

رقابت فیلم «سرخ‌پوست» در سه جشنواره بین‌المللی

 

برترین‌های سینما به انتخاب منتقدان/ «سرخ‌پوست» بهترین فیلم

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۱۶
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
مهناز
۱۳:۵۹ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۲
تحلیلتون خیلی عالی بود. از دیدن فیلم لذت بردم و از خواندن این مقاله بیشتر. با نظر زیبا موافقم، منم حتما کتاب مسیح در قصر و خواهم خوند.
ناشناس
۱۰:۴۸ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۲
خيلي جالب است كه حرفهاي برندگان شب منتقدان را به كلي ناديده گرفته ايد!!! اين عين اصلاح طلبي شماست.
ناشناس
۰۹:۲۷ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۲
فیلم تاثیر گذاری هست ما با خانواده در سینما دیدیم
خیلی خوشمان آمد
فاطمه
۰۹:۱۶ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۲
حس خوبی که این فیلم به آدم میده جز حس های نابیه که این روزها کمتر تجربه میشه، بارها از خودم پرسیده ام که اگه من جای رییس زندان بودم از ترفیع عالی ای که باهاش فقط یک قدم فاصله دارم به خاطر جون یه انسان می گذشتم؟؟؟ پاسخش با توجه به شرایط الان که اکثرا فقط به فکر خودشون و خانواده شون هستن خیلی سخته...
محمود
۰۸:۳۴ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۲
صرفنظر از تحلیل فوق که تنها به شخصیت سرگرد پرداخته است باید اذعان داشت که این فیلم پس از چهل سال نگاهی بی غرض به سیستم منضبط یک سازمان می اندازد. سازمانی که پرسنلش آموزش دیده اند و انضباط و اطاعت پذیری در آنها نهادیه شده است. و مهم تر آنکه رئیس سرگرد فردی منصف است که از بین افسران خود سرگرد را به جانشینی برمی گزیند و پیگیر است تا حکم وی صادر شود و در این ارتباط به روابط خصوصی و رشوه گیری از بی لیاقتان دیگر روی نیاورده است و آنقدر برای پرسنلش احترام قایل است که حکم را برایش می برد !!!
شهاب
۰۸:۲۳ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۲
برام جالب بود که چی نوشتید در این مدح و ستایش دوستان گرامی؟!
و الا تکلیف این فیلم هم مثل خیلی فیلم های دیگه که(( به به و چه چه )) گویان فرهنگ و هنر، خسته نمیشن از این همه فریبکاری و نشان دادن راه اشتباه به مخاطب، برای آدم مشخصه.وجدان، خیلی چیز خوبیه.جمع کنید بساط تعریف و تمجید الکی رو.
به قول علی پروین: فوتبالیستا الان همشون خبرنگار اختصاصی دارن!
جالب اینجاست که اهالی هنر از فوتبالیستا بدتر.
فرزاد
۰۷:۰۷ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۲
كاملا از سينماي ايران نااميد شده بودم و با ديدن بازي قدر آقاي نويد محمدزاده در چند فيلم دوباره اميدوار شدم و فهميدم هنوز سينماي ايران در لواي بازيگرنماهايي چون آقای گ و خانم ر ... نمرده است!
سامان
۲۲:۵۶ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۱
نسبت به سایر فیلم های سینمای ایران بهتر بود اما دیده نشد چون ذائقه مردم به سمت کمدی های بی محتوا است. اما انتقاد از ضعف های فیلم مته به خشخاش گذاشتن نیست. بازی نوید محمد زاده به هیچ عنوان با بازی تام هنکس در مسیر سبز قابل قیاس نیست. تام هنکس به خوبی در نقشش غرق می شود و حتی استیل بدنی و نحوه حرکاتش در زمان اعدام مرد سیاه پوست به خوبی مانند یک نظامی با تجربه است. ذر میان بازیگزان فعلی به نظرم فقط پرویز پرستویی و استاد نصیریان از پس همه نقش ها به خوبی بر می آیند و بقیه بازیگران آشکارا تظاهر می کنند و در نقش هایی خاص موفق هستند.
ناشناس
۲۲:۳۵ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۱
نقد خوبی است.اضافه باید کرد صحنه پخش موسیقی کاملا ودقیقا با جز ییات آن از فیلم رهایی در شاوشنگ گرفته شده ولی البته شجاعانه به فیلم اضافه شده وفیلم را زیباتر کرده وجا داشت در این نقد به سمبل ها.ونمادهایی همچون واکس بعنوان نماد سیاهی وهواپیما ودار که به خوبی با موضوع اسارت ورهایی همسو بودند وفیلم راقوی کرده بود اشاره می شد.فیلپ آرام وپر محتوایی بود.
هالو
۲۱:۰۹ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۱
فیلم را دیدم ، با توجه به اینکه این سال های اخیر سلیقه مخاطب را با فیلم های سطحی و مبتذل به شدت تنزل داده ایم ، هنگام خروج از سالن خیلی ها که با فیلم ارتباط برقرار نکرده بودند به این می اندیشیدند که وقت و پولشان را هدر داده اند ولی به نظر من علیرغم بعضی کاستی ها به لحاظ مضمون و ساختار فیلمِ کلاسیک و خوش ساختی بود.
ناشناس
۱۵:۵۳ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۱
نقد جالبی بود خیلی جالب حتما کتاب تیمسار کورنگی را می خوانم .
پرتو
۱۵:۰۹ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۱
من این فیلم رادیدم به نظرم شسته و رفته بودبی هیچ سکانس اضافه و البته با روایتی زیر پوستی از عشق .
افشار
۱۱:۴۷ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۱
جدای از اندک تکنیک‌های سینمایی که در این فیلم استفاده شده است به باور‌ من این فیلم حتی ارزش یک‌ بار دیدن تفریحی را هم‌‌ ندارد. بهتر بود انیمیشنی کم هزینه برای کودکان ساخته می شد.
ناشناس
۱۱:۳۴ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۱
به شما توصیه می‌کنم حتما نقد آقای فراستی و دو نفر دیگه از همکاراش رو که هر سه با هم در برنامه ی هفت این فیلم نقد کردند رو در یوتیوب مشاهده کنید...
زیبا
۱۱:۱۵ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۱
وسعت اطلاعات و قدرت حافظه و نگاه متفاوت جناب آقای خدیر واقعن رشک برانگیزه. راستش من این فیلم رو دیدم اما حالا که این مقاله رو خوندم احساس میکنم دریچه ی جدیدی باز شده به رویم. ممنون. واقعن لذت بردم. حتمن کتاب تیمسار کورنگی رو می خونم.
تماشاگر حرفه ای سینمای ایران
۱۰:۲۱ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۱
و دکور و بهره گیری از این دکور در جای جای فیلم ، دکور واقعا در این فیلم حضور داشت ، جزو معدود فیلمهای ایرانی که اینقدر دکور عنصری از فیلم بود !
تعداد کاراکترهای مجاز:1200